این داستان در مورد رابطه شهر و روستا در پایان دهه شصت قرن گذشته و شاید حتی مربوط به امروز است. گروهی از دانشجویان آرمانگرا «داوطلبان» به روستایی در آیسان میروند تا «توسعه» را به آنجا بیاورند. دختر جوانی از روستا می گوید که چه اتفاقی افتاده و چگونه به پایان رسیده است. چقدر آرمان های زیبا همیشه باعث پیشرفت نمی شوند.
این داستان در مورد تمایل بسیاری از دانشجویان تایلندی برای ادامه تحصیل، عمدتا در ایالات متحده، در دوره پس از 1960، معروف به "عصر آمریکا" است. این امر سالانه حدود 6.000 دانش آموز تایلندی را تحت تأثیر قرار می دهد. هنگامی که آنها به تایلند بازگشتند، اغلب از بسیاری جهات تغییر کرده بودند، دیدگاه متفاوتی نسبت به جامعه تایلند به دست آورده بودند، اما همچنین شانس خود را برای به دست آوردن شغل خوب افزایش دادند. اما چگونه خود را برای چنین قدم بزرگی آماده می کنید؟ چگونه تمام مدارک لازم را مرتب می کنید؟ و واقعا باید بری؟
انگشت الماس – افسانه ها و افسانه های تایلند شماره 08
دست زدن دوستانه بر سر و در نتیجه فقط کشتن خدایان؟ خدای متعال چنین قصدی نداشته است. و سپس اقدامات انجام می شود…
هرگز به کرکس نگو که از دهانش بو می دهد! او انتقام می گیرد و هر چیزی را که شما عزیز هستید می بلعد. خوشبختانه الهه های خوبی وجود دارند که از شما دفاع خواهند کرد...
امروز قسمت 2 و همچنین نتیجه گیری یک داستان کلاسیک. خیر و شر، ترس، انتقام، عشق، خیانت، حسادت، جادو و طلسم. داستان طولانی است، پس وقت خود را صرف کنید…
یک داستان کلاسیک خیر و شر، ترس، انتقام، عشق، خیانت، حسادت، جادو و طلسم. یک داستان طولانی است پس وقت خود را صرف کنید…
ببر و گوساله – افسانه ها و افسانه های تایلند شماره 05
یک تجربه ویژه برای دو حیوان و سپس یک پیام اخلاقی: عزم راسخ در انجام یک مأموریت نتایج خوبی به همراه خواهد داشت.
نویسنده تایلندی مورد علاقه من Khamsing Srinawk است. در اینجا به معرفی مختصری از زندگی و کار ایشان می پردازم
در سالهای اخیر، 14 داستان کوتاه از خامسینگ سریناوک در این وبلاگ زیبای تایلندی منتشر شده است که بخشی از آن توسط اریک کویجپرز و بخشی توسط امضاکننده زیر ترجمه شده است. بیشتر این داستانها بین سالهای 1958 و 1973 منتشر شدهاند، یعنی زمانی که تغییرات بزرگی در جامعه تایلند رخ داده است و دو داستان در سالهای 1981 و 1996 نوشته شدهاند.
چگونه عطر گل نیلوفر می تواند منجر به سوء تفاهم شود که دو پرنده عاشق بافنده را می کشد. اما هر دو حیوان روی تولد دوباره حساب می کنند.
فاخته یک شیاد است! خودش لانه نمی سازد، اما در لانه پرنده دیگری تخم می گذارد. به عنوان مثال، فاخته ماده به دنبال پرندگان کوچکی است که در حال ساختن لانه هستند. او تخمی را از لانه بیرون می اندازد و تخم خود را در آن می گذارد. اما چگونه این اتفاق افتاد؟
کیمیاگری از: افسانه ها و افسانه های تایلند. شماره 01.
به گفته ون دیل، کیمیاگری "علم مخفی باستانی است که هدف آن تهیه فلزات گرانبها و اکسیر حیات با "سنگ فیلسوف" بود. اما آیا این معنایی دارد؟
«میوهکار حسود فیمای» - یک حماسه سیامی قرن شانزدهم
اگر پادشاهی آیوتیا در دوران سلطنت فرا-نارت-سوئن (1558-1593) رونق می گرفت، تامین کنندگان نمی توانستند نیازهای جمعیت را برآورده کنند. بنابراین آنها فروشندگان دوره گرد را می فرستند. پرورش دهندگانی که می شنوند چگونه می توانند تجارت خود را بفروشند، از دور و نزدیک با کالاهای خود به بازار می آیند.
کشاورز و مرد سفید، داستان کوتاهی از خامسینگ سریناوک
این یک داستان کوتاه از سال 1966 توسط نویسنده محبوب تایلندی من است. این در مورد برخورد بین یک کشاورز مسن و یک مرد سفیدپوست است و اینکه چگونه، با وجود هر دو نیت خوب، دیدگاه ها و عادات مختلف می تواند منجر به اصطکاک شود، که از طریق رفتار یک سگ شرح داده شده است. داستان همچنین در مورد وضعیت وخیم و ضعیف کشاورز در آن زمان چیزهای زیادی می گوید، شاید آنقدرها هم بهبود نیافته است.
دختر چونبوری
چونبوری، مکانی در تایلند، هر شهری نیست. این مکان در خلیج تایلند، که در گذشته خلیج سیام نامیده می شد، واقع شده است، این مکان ترکیبی پر جنب و جوش از طبیعت، فرهنگ و صنعت را ارائه می دهد. بندر، بازار، ساکنان و فضای پر جنب و جوش هر کدام داستان خود را دارند. در این متن عمیقتر به روح چونبوری و یکی از ساکنان آن به نام راث میپردازیم که زندگی او به نوعی با زندگی شهر در هم آمیخته است.
میرم خونمو بفروشم! (زندگی در معبد، شماره 10 و قفل)
بدشانس ترین در میان نوجوانان معبد می نوی، «خرس کوچک» است. پدر و مادرش طلاق گرفته اند و دوباره ازدواج کرده اند و او با والدین ناتنی کنار نمی آید. برای او بهتر است در معبد زندگی کند.
شاهزاده خانم بوریرام
این داستان جدید و جذاب از آلفونس ویجنتز درباره مردی است که به دنبال شاهزاده خانم بوریرام است. او او را در تایلندی لاو لینکز ملاقات کرد و مصمم است با او ملاقات کند. او به بوریرام سفر می کند و در نهایت به یک شیرینی فروشی می رسد و در آنجا با شاهزاده خانم ملاقات می کند. او مانند یک شاهزاده خانم لباس نمی پوشد، اما شورت جین معمولی می پوشد. مرد نمی تواند چشم از او بردارد و احساس می کند که یک شاهزاده بیش از حد ثروتمند است. شاهزاده خانم در مورد قطعه ساختمانی به او می گوید که به دلیل رشد جمعیت دانش آموزان در منطقه محبوبیت فزاینده ای پیدا می کند. مرد احساس می کند که روی تختی می نشیند که فقط برای مردی است که بتواند آزمایشات شاهزاده خانم را تحمل کند.
تلگرام از خانه….. (زندگی در معبد، شماره 9)
زندگی در معبد باعث صرفه جویی در هزینه های یک پانسیون می شود. من می توانم این کار را برای برادر کوچکترم که برای تحصیل می آید ترتیب دهم. الان مدرسه را تمام کن و بسکتبال تمرین کن و بعد از آن به اتاقم می روم. او هم در اتاق من زندگی می کند و همانجا می نشیند و سرش را روی میز گذاشته است. قبلش یه تلگرام