ماجراهای جدید سفر از HE و SHE (ادامه دارد)

نوشته آنجلا شراوون
Geplaatst در داستان های سفر
برچسب ها: ,
دسامبر 9 2019

روز نهم تا چهاردهم

او دوباره تحت تنش شدید است زیرا سفر نقل و انتقال خود رزرو شده به تأخیر افتاده است. پس از یک ساعت تاخیر و پس از تماس با شرکت اجاره (آنها هنوز باید مشتریان را به فرودگاه می بردند)، تاکسی که آنها را به خائو لک می برد، بالاخره ظاهر شد. 

آنها پس از حدود سه ساعت رانندگی با ماشین به هتل بعدی خود رسیدند. این بار در هتل مناسب، اما... به دلیل رزرو بیش از حد، مجبور شدند برای یک شب به استراحتگاه دیگری از طبقه پایین تر بروند! او و او خوش شانس بودند زیرا یک زوج سوئدی مجبور شدند سه شب در آنجا بمانند. با تشکر از آنها (سوئدی ها نشان خود را نشان دادند)، یک شام رایگان با آنها به ما پیشنهاد شد. صبح روز بعد آنها را بردند و اتاقی زیبا در استراحتگاه Khao Lak Sunset دادند. آنها بلافاصله عاشق آن شدند: درست در ساحل، مکان آرام، غذای خوب، میوه - قهوه و چای در اتاق. آنها به راحتی می توانند سه ماه در اینجا به خواب زمستانی بپردازند.

او خوشحال شد. تنها نقطه ضعف آن، پانزده دقیقه پیاده روی تا مرکز Khao Lak بود. پشت همیشه با یک توک توک بود. آنها قبلاً یک سال بزرگتر شده بودند.

سفری که واقعاً توصیه شد: غواصی در جزایر سیمیلان. نمی توانم توصیف کنم که دنیای زیر آب چقدر زیبا بود. او حتی ماهی NEMO را در زندگی واقعی دید.

نشان 3: از آنجایی که عینک های اسنورکل او مدام پر از آب می شد، او مجبور بود آنها را مرتباً تکان دهد. او این کار را به قدری وحشیانه انجام داد که حلقه ازدواجش از انگشتش پرید... او فقط یک ماهی گرمسیری را دید که به سمت درخشش هجوم برد و حلقه را قورت داد. اکنون یک ماهی قرمز واقعی در اطراف شنا می کند!

او ممکن است شخصاً تجربه کند که چند ساعت بعد از دست دادن حلقه ازدواج بدشانسی بود. قایق تندرویی که با آن آمده بودند در موج سواری یک ساحل بود و درست زمانی که او می خواست از پله ها بالا برود تا دوباره به قایق برود، موجی آمد. او تعادل خود را از دست داد، در آب کم عمق افتاد و ضربه آهنی به پایش خورد. نتیجه: پایی چند رنگ و به شدت کبود برای بقیه تعطیلاتش. او و یک بانوی شیرین تایلندی سپس در تمام مسیر برگشت کیسه های یخ روی پای او گذاشتند تا آسیب را تا حدودی محدود کنند. آیا این در اشتباه شماره 1 او قرار می گیرد؟

آنها همچنین از چندین یادداشت سونامی بازدید کردند. به عنوان یک حامی کوچک، آنها مطمئناً می خواستند خانه چهار دختر یتیم در روستای بان نام خم را ببینند، که تایبل (درس های تایلندی) نیز در آن مشارکت داشته است. با این حال، بدون یک آدرس خاص این غیر ممکن بود.

سپس به سمت پوکت به سمت استراحتگاه روستای نارگیل در ساحل پاتونگ حرکت کردیم. او دوباره خوشحال شد. حالا که تعطیلات بود، فضای زیادی برای نگهداری همه وسایلش وجود داشت. به قدری فضای زیادی داشت که وقتی رفت، هفت تاپ تابستانی را در یک کشو گذاشت! شکست شماره 1 (یا 2) از او. خوشبختانه، او یک فرشته نجات در میان بسیاری از دانشجویانی که در تایلند ماندند، داشت. به طور خلاصه، تاپ ها در اختیار او قرار گرفته اند.

ساحل در ساحل پاتونگ واقعاً چیز آنها نیست. آنها با یک موتور سیکلت کرایه ای از معروف ترین سواحل شلوغ فرار کردند و به دنبال مکان های ساکت تری رفتند. بازدید از Wat Chalong، Cape Phromthep، Cape Panwa، جزیره Siray (روستای کولی)، شهر پوکت، Rang Hill (به طور تصادفی کشف شد) و آبشار Kathu در برنامه بود. سواحل زیر با یک نقطه نشان داده شده اند: ساحل سورین و ساحل بنگ تائو. استراحت در کنار استخر در استراحتگاه آنها غیرممکن بود. هولیگان های سوئدی، روسی و بریتانیایی افراد بالای 50 سال (او و آنها) را که به دنبال صلح و آرامش بودند، به وحشت انداختند.

Phuket FantaSea نیز در لیست آرزوهای آنها بود. در واقع یک نمایش فوق العاده حتی فیل ها روی صحنه آمدند. آنها فقط فکر می کردند اتفاقات اطراف کمی اغراق آمیز است، همه جا مغازه ها و غذاخوری ها وجود دارد تا پول بیشتری از جیب خود بیرون بیاورند. البته او باید همه مغازه ها را بازرسی می کرد و... بدون خرید چیزی بیرون می آمد، این امکان پذیر نبود.

زندگی شبانه در پاتونگ مطمئناً با زندگی شبانه پاتایا قابل مقایسه است. Bangla Road دقیقاً واکینگ استریت با تعداد زیادی لیدی بویز است. همچنین یک مرکز خرید جدید Jungceylon وجود داشت. به او اجازه داده شد یک ساعت در آنجا قدم بزند (چقدر دلش برای دخترش تنگ شده بود) تا یک چمدان جدید، عینک مطالعه (یک ساعت دیگر آماده می شود!)، کفش (او مجبور بود به دلیل شکسته شدن پاشنه آن). همه اینها در یک ساعت خوب؟ سپس ساعت‌ها را در یک بار گذراندم، سینگا را بلند کردم و نمایش لیدی‌بویز را تماشا کردم. مردان!!!

شکم گرسنه را یک هموطن سیر می کرد. در استیک هاوس بلژیکی، او استیک و سیب زمینی سرخ کرده سفارش داد، در حالی که او خورش را انتخاب کرد. با در نظر گرفتن گاوهای لاغر تایلندی، آنها تعجب کردند که چگونه مردم آن استیک های لطیف را در اینجا به دست آورده اند. وارداتی از نیوزلند پاسخ اپراتور بود. خوشمزه آنها همچنین غذای Shakers را دوست داشتند، اما در نهایت آنها در تایلند بودند و مجبور شدند غذاهای محلی را بچشند. به هر حال، او می‌خواست سعی کند ماسامان کاری را در خانه درست کند و او، حدس بزنید: SOM TAM.

روز 20 تا 22

او و آنها باید هنگام سفر یک محافظ یا پرستار بچه با خود ببرند، زیرا هر دو از یک نوع خفیف آلزایمر رنج می بردند، که ثابت کرد فلتر شماره 4 بود.

نشان شماره 4: پرواز آنها از پوکت به بانکوک با یک ساعت تاخیر انجام شد و آنها زمان را در سالن هواپیمایی بانکوک گذراندند و ایمیل های خود را در اینترنت چک کردند. کیف فیلمش را با دوربین و دوربین سالم زیر صندلیش گذاشته بود. بالاخره وقت سوار شدن بود و آن‌ها روی صندلی‌های خود نشسته بودند که مهماندار هوایی از طریق میکروفون فریاد زد: «یکی دوربینش را فراموش کرده است». او به پهلوی او زد: "دوربینت را همراهت داری؟" او: لعنتی... (باز هم سانسور) این مال من است! با سر قرمزی مثل گوجه فرنگی، انگشتش را با ترس بالا آورد. او آنقدر ناراحت بود که نمی‌توانست ساخت دوربینش را به خاطر بیاورد (که از او خواسته شد تا مطمئن شود صاحب مناسبی دارند) اوه بیچاره، او ممکن است خوش شانس باشد، تصور کنید همه فیلم‌هایش را از دست داده است... (هر چند ، این اولین یا آخرین باری نیست که وسایل فیلمش را فراموش می کند).

MeSamong / Shutterstock.com

آخرین روز فرا رسید و تور دوچرخه‌سواری لغو شده آنها در «روز سوم» اکنون در برنامه بود. او راحت نبود: "چطور می توانی در آن ترافیک شلوغ دوچرخه سواری کنی؟" او: "از قبل استرس را شروع کن." نقطه شروع، پذیرایی از هتل Grand China Princess بود. یک دختر تایلندی جلوی خط بود و یکی دیگر در آخر خط. هر دو کلاه زرد به سر داشتند و دوچرخه سواری را در ترافیک راهنمایی می کردند. عجیب اما واقعی، زمانی که نفر اول کلاه زرد خود را بالا برد، ترافیک در بانکوک به سادگی متوقف شد تا گروه بتوانند هر بار با خیال راحت عبور کنند. ویژگی این تور کو ون کسل بانکوک تضاد شگفت انگیز بین زیبا، زشت، خاکستری، فقیر، غنی، تاریک، روشن، قدیمی، جدید، هنری ناب و کیچ خیره کننده بود که بارها و بارها از آن گذشتند. او و او تنها دو فلاندری بودند و بقیه هلندی (دوچرخه سواران) بودند. او زمان بیشتری را صرف راه رفتن در کنار دوچرخه اش کرده است تا اینکه روی آن بنشیند. کوچه های بسیار باریک و پل های بسیار شیب دار. اما خیلی سرگرم کننده بود (بقیه گروه می گویند واقعا سرگرم کننده بود) و او دوباره این کار را انجام می داد. در یک نقطه آنها با کشتی از رودخانه چائو فرایا عبور کردند و به یک منطقه روستایی رسیدند. چه آرامش و آسودگی و چه نزدیک به آن شهر بزرگ. در اینجا آنها زندگی واقعی تایلندی را در میان معابد رنگارنگ دیدند. یک لبخند صمیمانه در اینجا، یک حرکت دست در آنجا (بچه ها همیشه می خواستند با آن فرنگ ها دست بدهند، و او تقریباً هر بار به زمین می خورد). رفت و برگشت با یک قایق دم بلند همراه با دوچرخه بود! هر کسی که سطح آمادگی جسمانی معمولی داشته باشد می تواند در این تور دوچرخه سواری شرکت کند. بانکوک به جز پل های شیب دار به اندازه یک سکه مسطح بود و جریان هوا آن را به طرز شگفت انگیزی حتی در زیر نور خورشید خنک نگه می داشت. واقعا عالیه.

حوالی ساعت یازده شب یک تاکسی آنها را به فرودگاه برد. در یک قطعه، که یک معجزه بود زیرا راننده یک کامیکاز واقعی بود. جدا از این که تهویه هوای هواپیما یخ زده بود و دیگر بوی غذا را نمی‌توانست حس کند چه برسد به اینکه ساعت پنج و نیم صبح بخورد، پرواز برگشت بدون هیچ حادثه بزرگ یا اشتباهی انجام شد.

3 پاسخ به “ماجراهای جدید سفر HE و SHE (ادامه دارد)”

  1. Unclewin می گوید

    خوشحال میشم این بار دوباره بخونم
    او و او کی دوباره سفر می کنند؟
    من همیشه سرمای یخی در هواپیما را به عنوان یک شوم تجربه می کنم، اما نه از جانب تو.

  2. اروین فلور می گوید

    آنجلا شراوون عزیز،

    ماجراهای «او و او» شما خوب است.
    حلقه ازدواجم را هم در سوارنابومی گم کردم.
    برای من این مایه شرمساری بود، بالاخره بعد از یک سال در سال 2011 ازدواج کردم (از سال 2000 با هم بودن).
    بعدها به خاطر کارم پشت سر خانواده ام به مسافرت رفتم. من یک چرخ دستی گرفتم که برای بدست آوردنش باید فشارش بدهی
    که نگذارد ترمز کند
    چی شد؟ حلقه ازدواجم از روی بند انگشتم سر خورده بود و از انگشتم افتاده بود.
    من یک ساعت بعد فهمیدم، البته هیچکس حلقه من را پیدا نکرده بود اما!
    من با آن "تصادف" نداشتم.
    همانطور که می بینم رابطه با همسر و خانواده ام بهتر شده است (دوباره یکی می خرم)

    دوست دارم قطعه بعدی را ببینم (گفتنش آسان تر از انجام دادن).

    ملاقات groet vriendelijke،

    اروین

    • آنجلا شراوون می گوید

      نگران نباشید ما 45 سال است که ازدواج کرده ایم!


پیام بگذارید

Thailandblog.nl از کوکی ها استفاده می کند

وب سایت ما به لطف کوکی ها بهترین کار را دارد. از این طریق می توانیم تنظیمات شما را به خاطر بسپاریم، به شما پیشنهاد شخصی بدهیم و شما به ما در بهبود کیفیت وب سایت کمک کنید. ادامه مطلب

بله، من یک وب سایت خوب می خواهم