کوکی داروی خودت ارتباطات برای همیشه دوام نمی آورند و کسی که پول بیشتری دارد می تواند رشوه بیشتری بپردازد. داستانی از سال 1974

قبل از آزمون همه کتاب های درسی را گشتم و همه چیز را حفظ کردم. مخصوصا حرفه خدمات کشوری نباید دست کم گرفت از ترس اینکه این کافی نباشد، به تدریس خصوصی پرداختم. چون موقعیتی که برای آن درخواست دادم بهترین بود، با فرصت های ارتقا. 

دوست من پراجوت که برای آن موقعیت نیز حضور داشت، رفتار متفاوتی داشت. او دغدغه یادگیری نداشت. او گفت: "شما مجبور نیستید برای آزمون مطالعه کنید." "اگر برای آن درس نخوانید، چگونه می توانید در آن امتحان موفق شوید؟" با شک گفتم "البته شما می توانید، چرا که نه؟" او خندید. اما چگونه؟ 

وقتی ارتباطاتم را به کار انداختم. در پشتی! دانش به اندازه داشتن ارتباطات مهم نیست. می‌توانی در کنار خود درس بخوانی، اما در آزمون موفق نخواهی شد. من هیچ ارتباطی ندارم. چگونه می توانم چنین چیزی را خش خش کنم؟ "آیا این کار را برای شما انجام دهم؟" او درخواست کرد. 'نه ممنون. اگر آن کار را به دست بیاورم، خودم آن را انجام خواهم داد. نمی خواهم از کسی تشکر کنم. نظرم را صادقانه به او گفتم.

تو خیلی مرتب هستی. شما نمی توانید در مورد این چیزها منظم باشید. کسانی که قوانین راهنمایی و رانندگی را رعایت نمی کنند با هم کنار می آیند. یک مرد عاقل باید باهوش باشد. با او مخالفت کردم: «نه، من این را باور ندارم. اما پراجوت با ناراحتی به من نگاه کرد. اگر حرف من را باور نمی کنید و نمی خواهید از در پشتی وارد شوید، پس باشه! تو آن را خواهی دید. اما با من عصبانی نباش!

در واقع همینطور گذشت. منفجر شد! اما پراجوت موفق شده بود و من از شنیدن آن ناراحت شدم. اما به مرور زمان ناامیدی ام فروکش کرد و باور کردم که این اتفاق خوبی بود که شکست خوردم. چون مطمئن نبودم که با نگرش خود در محافل پر از ارتباطات دوام بیاورم یا نه.

تلاش دوم من اتصالات؟

بعداً سعی کردم دوباره در کنکور شرکت کنم و این بار برای یک موقعیت متفاوت. آره! من از آن عبور کردم و به موفقیتم افتخار کردم. اما آن غرور از بین رفت که شنیدم این نتیجه شایستگی من نیست! پراجوت بود! مخفیانه به کسی رشوه داده بود. فلیل!

من و پراجوت شبیه هم نیستیم. با وجود این، ما به خوبی با یکدیگر کنار می آییم. شاید به این دلیل که از بچگی همبازی بودیم. پراجوت به هر سمت خدمات ملکی اینگونه نگاه می کرد. حتی دو سال هم کار نکرده بود و بعد گفت: من کاری انجام می دهم تا مرا به استان منتقل کنند. "چه چیزی در مورد آن خوب است؟" از او پرسیدم. 

'من هم نمیدانم. اما در استان می توانم زودتر رئیس شوم. در بانکوک شما یک تابع باقی می‌مانید. افراد تحصیل کرده زیادی در آنجا هستند. فقط پر از کارمندان دولتی درجه 1 و 2 است. "پس شما می خواهید گروه را رهبری کنید." من پرسیدم. "بله، رهبر بودن بهتر از دردسر است."

چندی بعد پراجوت به استان منتقل شد. وقتی به بانکوک آمد، شب را پیش من ماند. "چه چیزی تو را به اینجا می آورد؟" از او پرسیدم. "خش خش طرح انتقال!" "چیزی وجود دارد؟" من پرسیدم. "نه، در واقع همه چیز خوب است، اما ازدحام تروریست ها است!" "پس از آن می ترسی؟"

'به طور طبیعی! آن چریک ها به مردم تیراندازی می کنند که انگار چیزی نیست و از کارمندان دولت متنفرند. چند روز پیش یک مشاور محلی و یک افسر پلیس کشته شدند.'

«اما، مردن در حین انجام وظیفه به نوعی شیک است، درست است؟ چیزی در عوض وجود دارد: پول، جوایز و افتخار به عنوان مدافع وطن. شما همه چیز را بدست می آورید و تنها کاری که انجام می دهید این است که زندگی خود را از دست بدهید. خوب، شما با آن راضی خواهید بود، نه؟ با تمسخر گفتم و خندیدم پراجوت نیز خندید: «من از مردن می ترسم. آدمی مثل من جانش را به خاطر آن رها نمی کند. پس طوری ترتیب بده که مرا به جای دیگری منتقل کنند». پس کجا دوست داری بری؟ جایی که خطر کمتری وجود دارد. فقط به جایی مثل الان که نمیدانی فردا زنده خواهی ماند یا نه.

دو ماه بعد، پراجوت موفق به انتقال شد. او یک سال در آنجا کار کرد و به بانکوک بازگشت. "آیا برای ترتیب دادن انتقال دیگری اینجا هستید؟" من او را فهمیدم. "آیا شهر آنجا خوب نیست؟" او خیلی کوچک است. در روستایی مانند آن، شما تمام روز پشت میز خود می نشینید و کاری ندارید.

بدون کار، بدون مشکل! فوق العاده نیست؟ نه برای یک کارمند دولتی، این به معنای کسب درآمد کمتر زمانی است که مشغول نیست. شما مثل یک موش کلیسا فقیر خواهید شد. شما فردی غیرممکن و سیری ناپذیر هستید. چرا این را با دقت برنامه ریزی نکردید؟ من او را سرزنش می کنم. 'به طور طبیعی. اما می دانید، عقل با افزایش سن به وجود می آید.

"در حال حاضر در کدام شهر می خواهید تلاش کنید؟" "این بار می خواهم سعی کنم به جنوب بروم." و مثل همیشه پراجوت با ارتباطاتش دوباره این کار را کرده است. او به شهری بزرگ در جنوب منتقل شد. اما ناگهان دوباره به بانکوک می آید.

هیچ وقت درست نیست….

"خب، الان اونجا خوب میشی؟" از او پرسیدم. 'گمشو….!' سرش را تکان می دهد. 'چرا؟ شهر بزرگی است. شما منابع درآمد خوبی در آنجا دارید، درست است؟ درست است، شما درآمد خوبی دارید. اما هزینه ها به نسبت بالاتر هستند. "پس کمتر خرج می کنی، درست است؟" فقط برای خانواده من این هزینه ها زیاد نیست. اما این دقیقاً هزینه های پذیرش رسمی است.

"چه کسی باید شما را در آنجا پذیرایی کند؟" مافوق من، سپس دوستان. آن شهر یک مکان توریستی است. با دریا، کوه، آبشار، زمین گلف. و چندان دور از پنانگ نیست. حالا یکی پس از دیگری مدام از آنجا عبور می کنند و از من می خواهند که آنها را تا پنانگ همراهی کنم. که هر بار پول زیادی برایم می‌گیرد.

«بسیاری از بالاترین افراد واقعاً غیرممکن هستند! نه تنها خودشان می آیند نه، دیگران را هم می فرستند و کارتشان را مرجع می دهند. بله، من واقعاً مورد سوء استفاده قرار می‌گیرم. و در موقعیت من نمی توان از خودم فاصله گرفت. برای داشتن روابط باید دوستی ها را گرم نگه دارید. اگر تزلزل ناپذیری، قبر خود را حفر می کنی. 

اکنون من خوش شانس هستم که موقعیت من برای بازرگانان اهمیت زیادی دارد. من با بازرگانان چینی معامله می کنم. من می توانم آنها را متقاعد کنم که یک ماشین قرض بدهند یا ترتیبی بدهم که مهمانی را پذیرایی کنند.' آیا از مجازات ها نمی ترسی؟ پسر، اگر راحت است!

"البته که ترس دارم. اما شرایط من را مجبور می کند. و من قویاً معتقدم که وقتی واقعاً به آن می رسد، مطمئناً افرادی هستند که به من کمک می کنند زیرا من با همه مهربانی پذیرفته ام. من قبلاً به شما گفته ام: برای اینکه یک کارمند دولتی باشید نیاز به ارتباط و وفاداری به دوستان دارید. اما اگر به این راحتی با همه کنار می آیید، چرا می خواهید منتقل شوید؟

من اکنون به نقطه ای رسیده ام که دیگر مجبور نیستم دوستان را جذب کنم. من اکنون بیش از حد کافی دوستان وفادار دارم. اکنون برای تأمین معاش به پول نیاز دارم. من همه چیز را حساب کرده ام. اگر در این ایستگاه بمانم فقط دوستان خواهم داشت اما پول ندارم. به همین دلیل می خواهم به شهر دیگری منتقل شوم. لازم نیست به بزرگی این یکی باشد. کاش این همه گردشگر نبود. من از پذیرایی از بازدیدکنندگان خسته شده ام.

یافتن چنین شهری آسان نیست. 'اصلا! من قبلاً یکی را می شناسم. باید بگویم، پراجوت از نظر اتصالات درجه یک است. او یک بار دیگر توانست یک انتقال را به شکلی بی نظیر ترتیب دهد. از او پرسیدم چگونه. صادقانه به من بگو، چگونه می‌توانی در هر کجا که می‌خواهی قرار بگیری؟ من فکر می کنم این یک تکه کیک برای شما خواهد بود.

چه چیزی در این مورد دشوار است؟ روش من خیلی ساده است. من به سراغ افراد مهم می روم و از آنها درک می کنم. گاهی اوقات باید زانو بزنم و روی زمین بنشینم و التماس کنم. "میخوای خودت رو روی زمین پرت کنی؟" "البته، چون شما چیزی از آنها می خواهید. شما فقط باید لحظه مناسبی را پیدا کنید که کسی آن را تماشا نمی کند. اما اکنون این روش دیگر جواب نمی دهد.'

'چرا؟' از او پرسیدم. "افراد مهم این را می دانند زیرا افراد زیادی این کار را انجام می دهند. مردم به پای آنها می خندند اما پشت سرشان به آنها نفرین می کنند. بنابراین باید از روش دیگری استفاده کنم.' "و آن چیست؟" حالا منم میخواستم بدونم پول، مرد! اگه پول داری هر کاری میخوای انجام میدی و اگر خودتان جرات ارائه آن را ندارید، واسطه هایی هستند که آن را برای شما ترتیب می دهند.

"آیا واقعاً همه چیز در بخش شما کثیف است؟" "بله، و برای مدت طولانی همینطور بوده است." به هر حال مردم. پس آنهایی که در منابع انسانی هستند باید ثروتمند باشند، درست است؟ 'به وضوح. غنی و آسان نیز. زیرا افرادی که خواهان انتقال هستند، با خوشحالی هزینه آن را پرداخت می کنند.' قیمت انتقال چقدر است؟ این متفاوت است. این بستگی به اهمیت شهری دارد که می خواهید به آن بروید.

و آیا این مقدار سودآور است؟ احمق! اگر سودی ندارد چرا انتقال می دهید؟ البته، شما باید از قبل محاسبه کنید که آیا ارزش دارد یا خیر. 'منظورت چیست احمق؟ من فقط چنین چیزهایی را نمی دانم.» عذرخواهی کردم. فکر می‌کنم پول رشوه‌ای زیادی در نقل و انتقالات خود ریخته‌اید.» "آنقدرها هم بد نیست، آنقدرها هم بد نیست." 

پست جدید

شهری که اکنون پراجوت در آن کار می کند، فاصله چندانی با بانکوک ندارد. شهری بزرگ با فرصت های کسب درآمد. گران نیست و بازدید کننده کمی دارد. Prajut توانست پول خود را پس انداز کند و حتی یک قطعه زمین به مساحت 200 متر مربع در محله ای مناسب در بانکوک بخرد. او به من گفت، من می‌خواهم برای فرزندانم خانه‌ای در بانکوک بسازم تا زمانی که مجبور به رفتن به مدرسه شوند بتوانند در آنجا زندگی کنند.

برای من روشن بود: اگر پراجوت در آن شهر به کار خود ادامه می داد، خانه ای در بانکوک می ساخت. اما... عجیب است، شنیدم که قرار است پراجوت منتقل شود. از او پرسیدم چرا می‌خواهی دوباره منتقل شوی؟ شما اینجا همه چیز را مرتب کرده اید، اینطور نیست؟

قیافه ای ترش کرد. من اصلاً نمی خواهم منتقل شوم. اما یک مرد انتقالی را خراب کرد و کار من را گرفت…”

منبع: Kurzgeschichten aus تایلند. ترجمه و ویرایش Erik Kuijpers. داستان کوتاه شده است.

نویسنده Maitri Limpichat (1942، بیشتر ببین). او یکی از مقامات عالی رتبه اداره آب بانکوک بود و از سال 1970 حدود صد داستان کوتاه منتشر کرده است.

8 پاسخ به "بازگشت، اتصالات و چرخ دستی ها" داستانی کوتاه از Maitri Limpichat"

  1. جانی بی جی می گوید

    بدون ارتباطات به جایی نخواهید رسید و با ارتباطات فرصت هایی برای همه وجود دارد. این در تمام این سال ها تغییر نکرده است و در تایلند اینگونه عمل می کند.
    عقل کشور و شما باید بتوانید به آن احترام بگذارید. مردم خودشان کاملاً توانایی اداره امور خود را دارند و برای این کار نیازی به دخالت خارجی ندارند.

    • اریک می گوید

      جانی بی جی، و در مورد آن کاملاً حق با شماست. دخالت ما به عنوان مردم دماغ سفید اصلاً برای این کار ضروری نیست و فقط به مقاومت عظیم منجر می شود.

      ما دماغ سفیدها هیچ وقت طرفدار این راه پر کردن جیب نیستیم! ما می توانیم با پول کلان خود از دستگاه خودپرداز خسارت را پرداخت کنیم.

      با این حال، روشی را که یک نویسنده تایلندی این موضوع را افشا می کند، دوست دارم. بین خطوط و با سهم منصفانه از نقد نظام. متأسفانه، اگر نویسنده همه چیز را بگوید، ممکن است سرش کنده شود. بی دلیل نیست که بسیاری به سانفرانسیسکو گریخته اند.

    • ژاک می گوید

      در اینجا مثالی از این است که چگونه مردم می توانند کار خود را انجام دهند و این برای همه نیست.
      یکی از آشنایان خوب من در هلند، با ملیت دوگانه، چند سال پیش با یک خانم تایلندی ارتباط برقرار کرد و عشق شکوفا شد. این زوج در حال حاضر در هلند و تایلند ازدواج کرده اند و این بانوی تایلندی تصمیم گرفت با همسرش در هلند بماند. بسیار قابل درک است، اما این باعث ایجاد دردسرهایی برای شغل مرفه او در شهرداری شد. علیرغم آگاهی ما از داستانمان، همان ضمانت شغلی که برای مدت پنج سال معتبر است، حدود 500.000 بات هزینه دارد. پدرش که بی بضاعت نیست و به عنوان یک سرهنگ بازنشسته ارتش توانسته بود این هزینه را تامین کند. من مدیر غرفه بازار را در گوشه ای نمی بینم که از آن تقلید کند.

  2. گر کورات می گوید

    منظور شما از این که می گویید فساد به هر شکلی خوب است چیست زیرا در تایلند رایج است و رایج است و ما به عنوان غیرتایلندی نباید در مورد آن اظهار نظر کنیم. پاراگراف آخر را دوباره بخوانید. یک جامعه و اقتصاد از فساد سود نمی برند، زیرا همانطور که می بینید در تایلند، اکثریت قریب به اتفاق ضعیف هستند و فقط گروه کوچکی از آن سود می برند، و شما با آن خوب هستید، من از پاسخ شما متوجه می شوم.
    در لینک پیوست می توانید در مورد هزینه ها/مضرات فساد بخوانید:

    https://www.transparency.nl/wat-wij-doen/over-corruptie/#veelgesteldevragen

    و ممکن است تعجب کنید که چرا در کشورهای ثروتمند آسیایی، برای ماندن در منطقه، فساد قابل بحث نیست، مانند سنگاپور، ژاپن، کره جنوبی، تایوان. شما می توانید از دومی نتیجه بگیرید که اگر فساد وجود نداشته باشد، جمعیت دارای ثروت، کنترل بیشتر و توسعه شخصی بیشتری خواهند بود. اما بله، شما فکر نمی کنید این برای تایلند ضروری باشد، خوب با داستان من نشان می دهم که دخالت خارجی، به عنوان مثال اطلاعات در مورد فساد و مقایسه با کشورهای دیگر، ضروری است، زیرا اگر ندانید نمی توانید پیشرفت کنید.

    نقل قول در مورد عواقب فساد از FIOD هلند:

    پیامدهای فساد
    فساد می تواند عواقب عمده و هزینه های زیادی داشته باشد. این هزینه ها می تواند آنقدر زیاد شود که رشد یک کشور را کند کند. سایر پیامدهای فساد عبارتند از:

    فقر در یک کشور به نفع عده معدودی افزایش می یابد.
    محصولات خطرناک (رد شده) می توانند راحت تر وارد بازار شوند.
    رقابت بین شرکت ها تحت تأثیر زمین بازی ناهموار است.
    اقتصاد کمتر باز و شفاف می شود.
    شرکت‌ها دیگر نمی‌خواهند در کشورهایی با فساد زیاد سرمایه‌گذاری کنند.
    سیاست در یک کشور بی ثبات می شود

    مردم تایلند به سادگی قادر به مدیریت امور خود نیستند، همانطور که سوء استفاده های فراوان در هر زمینه ای نشان می دهد. نتیجه: فقر در سطح اقتصادی، مالی، سیاسی، اجتماعی و اجتماعی.

    • جانی بی جی می گوید

      لابی کردن، مانند هلند، برای من نیز نوعی فساد است. کهنه سربازان سیاسی که زمانی مجبور بودند به مردم خدمت کنند، از استخدام در سازمان هایی که می خواهند پول کلان و بی عدالتی را حفظ کنند، تردید ندارند. همانطور که گفتم، ارتباطات همیشه مهم هستند.
      با توجه به سرمایه گذاری های خارجی و حسن نیت گردشگرانی که مشتاق آمدن به تایلند هستند، ظاهراً فساد در تایلند چندان بد نیست.
      بخش بزرگی از زندگی شبانه در تایلند به فساد مربوط می شود، بنابراین هرکسی که می خواهد تغییر آن را ببیند، بهتر است از آن دوری کند، زیرا شما نباید بخواهید از چنین سیستمی حمایت یا حفظ کنید. گاهی به همین سادگی است.

      • گر کورات می گوید

        در هر کشوری فساد به هر شکلی وجود دارد، اما رتبه بندی ها بینشی را در مورد مکان هایی که فساد کم و بیش وجود دارد، ارائه می دهد. دور نگاه کردن، دور ماندن یا چیزی نگفتن مجرمان را تشویق می کند که به اعمال فاسد ادامه دهند. سوء استفاده ها در هلند نیز اتفاق می افتد و نمونه بارز آن چیزی است که در مورد کهنه سربازان سیاسی ذکر می کنید. من شخصاً از انتصاب‌های شهردار که مردم هلند با آنها در چانه‌زنی خصوصی شرکت می‌کنند، آزار می‌دهم، نوعی بازی چهارگانه با مشاغل. یا حمایتی که دولت از جامعه تجاری انجام می دهد و حتی در برابر فساد حمایت می کند، در حالی که شهروندان عادی اجازه سقوط دارند، مانند حمایت صفر سفارت ها از واکسیناسیون کووید در تایلند. وقتی به سفارت در بانکوک فکر می کنم همیشه احساس بدی به من دست می دهد زیرا می توانید برای هر گونه پشتیبانی هزینه زیادی بپردازید (از جمله پاسپورت دو نرخی) و پشتیبانی برای امور عملی برای شهروندان عادی تقریباً به طور کامل صفر است، اما برای جامعه تجاری همه چیز انجام شده است. ترسیم شده، همچنین باید به شبکه سازی و انتقال مشاغل به یکدیگر مربوط باشد و همچنین فکر می کنم این نوعی فساد است.

      • ژاک می گوید

        جانی عزیز، من با شما موافقم که مثال های زیادی وجود دارد که در سیاست اوضاع عجیب شده است. پول و اعتبار همچنان جذابیت بزرگی دارد و بعد جنبه اخلاقی اهمیت کمتری دارد. مذموم اما واقعی. با این حال، من فکر نمی کنم از این واقعیت که خارجی ها در تایلند سرمایه گذاری می کنند، بتوان نتیجه گرفت که فساد آنقدرها هم بد نیست. من فکر می کنم عوامل و احساسات دیگری پشت این کار وجود دارد که چرا مردم این کار را انجام می دهند. بسیاری از سرمایه گذاری در املاک و مستغلات اغلب به دلیل عشق به یک شریک است. سپس مردم گاهی اوقات می خواهند نادیده بگیرند یا چشم خود را ببندند. بدون عینک رز کجا بودیم؟ پول کلان ارزش ها و استانداردهای دیگری نیز دارد که اکنون با آنها آشنا هستیم. بنابراین من آن را سیاه و سفید قرار نمی دهم. وقتی صحبت از زندگی شبانه می شود، ارزش ها و هنجارها نیز اعمال می شود. از گردشگران فحشا و سکس استفاده کنید. این یک وضعیت عرضه و تقاضا است که قبل از این تغییر باید شکسته شود. این به راحتی از سوی خود فرد نیازمند که اولویت های دیگری دارد به دست نمی آید. واضح است که هرگز نباید یک بار آبجو را بر اساس دیدگاه یک فرد صادق راه اندازی کرد، زیرا مطمئناً بدون تأثیرات فاسد و بدون دردسر بیشتر امکان پذیر نیست. ای کاش به این آسانی بود. هر چیزی عواقبی دارد.

  3. ژاک می گوید

    در هلند این نوعی دوست گرایی است. ما ما را می شناسیم و شبیه به دنبال آن است. مورد دیگر، نکته عجیب، نمایشی دور از ذهن است که بسیاری از مردم آن را دوست ندارند. این امر به ویژه در مشاغلی که پول در آنها توزیع می شود قابل توجه است. منزجر کننده، اما در سراسر جهان قابل مشاهده است. بنابراین می توان آن را در تایلند نیز مشاهده کرد، اما دوباره به صورت چندگانه. مثل یک غده در جامعه است که دردسرهای زیادی ایجاد می کند. این عمدتاً افراد کم سواد و فقرا هستند که از این موضوع رنج می برند. در این زمینه نمی توان جور دیگری نگاه کرد. یقیناً نه رهبران سیاسی که با روی کار آمدن به عنوان نماینده مردم مسئولیت بزرگی را بر عهده گرفته اند.
    من هنوز در خانه‌ام مجسمه‌ای دارم از اصل بی‌صدا بشنو، ببین و بگو. این به من یادآوری می کند که نظرات (انتقاد سازنده) را مخصوصاً زمانی که اوضاع خوب پیش نمی رود ارائه دهم. تا جایی که به من مربوط می شود، گر-کورات درست می گوید. اکثریت در تایلند به اندازه کافی قادر به حمایت از خود نیستند و علل این امر اکنون به خوبی شناخته شده است. اینجا فقط باید چشم و گوشش را باز نگه دارد تا بداند چه خبر است. مطمئناً این ملت، با افراد خوب و دوستانه بسیاری، شایسته بهتر است، اما به تنهایی نمی تواند این کار را انجام دهد.


پیام بگذارید

Thailandblog.nl از کوکی ها استفاده می کند

وب سایت ما به لطف کوکی ها بهترین کار را دارد. از این طریق می توانیم تنظیمات شما را به خاطر بسپاریم، به شما پیشنهاد شخصی بدهیم و شما به ما در بهبود کیفیت وب سایت کمک کنید. ادامه مطلب

بله، من یک وب سایت خوب می خواهم