ژانویه است. من در پرواز KL875 به مقصد بانکوک هستم. مدت زیادی از پروازم گذشته است. برای کارفرمای من، یک شرکت بزرگ آمریکایی با فناوری پیشرفته، من بارها در اروپا و بین قاره ای پرواز کرده ام. اما من واقعاً در مورد 15 سال پیش صحبت می کنم.

برخی چیزها تغییر کرده است. وقتی به اسخیپول رسیدم، مجبور شدم کارت پروازم را از طریق دستگاه تنظیم کنم. خوشبختانه یک مهماندار هواپیمای KLM بود که توانست در این زمینه به من کمک کند. که هنوز هم از شر همه ی مزخرفات مدرن خلاص نشد. من هم مجبور شدم خودم چمدانم را چک کنم. یک بار دیگر یک کارمند جذاب KLM به من کمک کرد. هنگامی که این روش ها را تجربه کردید، دفعه بعد کمی آسان تر خواهد بود، اما به عنوان یک فرد بالای 65 سال نیاز به عادت کردن دارد.

بنابراین من در آن هواپیمای KLM در مسیر آمستردام به بانکوک هستم. در سال های اخیر چند کیلو اضافه شده است، بنابراین صندلی اکونومی برای من کمی تنگ است. هواپیما کاملا پر است. هیچ اتاقی در دسترس نیست، بنابراین مطمئناً هیچ ردیفی وجود ندارد که بتوانم به آن حرکت کنم تا فضای بیشتری داشته باشم. به هر حال، فقط حدود 11 ساعت طول می کشد، بنابراین با وجود ناراحتی از آن جان سالم به در خواهم برد.

بعد از مقداری نوشیدنی و لقمه خوردن، کمی چرت می زنم. و من به چگونگی گذشت چند سال گذشته فکر می کنم. در سال 2002 به همراه همسرم یک آژانس املاک راه اندازی کردیم و با اشتیاق شروع به کار کردم. با این حال، فاجعه به زودی رخ داد. پس از یک مبارزه ناموفق یک ساله با سرطان گلو، همسرم در سال 2005 درگذشت. و من به تنهایی توانستم کسب و کار را نجات دهم. این در نهایت نتیجه ای نداشت و من ورشکست شدم. خانه به زور در یک نقطه فروخته شد. مدتی با خواهرم زندگی کردم. چیزهای جالبی نیست که باید به آنها نگاه کرد. بعد از آن چند سال کمتر شاد، دوباره سر کار برگشتم و به قول خودشان آرام اما مطمئناً از دره خارج شدم. و دوباره کاملاً "بالای جان".

و اکنون به بانکوک پرواز می کنم. من هرگز به آسیا از جمله تایلند نرفته ام. من در مورد آن زیاد خوانده ام، به خصوص اینجا در تایلند بلاگ. کشور من را مجذوب خود می کند، اما نمی دانم واقعاً چگونه است، آیا می توانم گرما را تحمل کنم، بر مشکل زبان غلبه کنم، کجا بروم و غیره و غیره. می‌دانم که در تایلند از سیستم ترافیکی انگلیسی پیروی می‌کنند، بنابراین در سمت اشتباه جاده رانندگی می‌کنند. خوب، این هم خیلی بد نخواهد بود، فقط ترافیک را دنبال کنید و به طور خودکار اتفاق می افتد.

مهمانداران هواپیما خوب و مفید هستند. آنها مرتباً به درخواست من می آیند تا یک نوشیدنی (شراب سفید) بیاورند. امیدوارم بعد از چند لیوان شراب بتونم بخوابم و برای این کار تمزاپن هم گرفتم ولی نمیتونم. همچنین به دلیل آن صندلی‌های بسیار کوچک، که خیلی نزدیک به هم هستند، بنابراین به سختی می‌توانید روی زانوهایتان جا بیفتید. دوباره اسمش چیست: بله، مثل شاه ماهی در بشکه.

من در مورد بانوی تایلندی که در فرودگاه منتظر من است بسیار کنجکاو هستم. من از طریق ThaiLovelinks با او آشنا شدم و از طریق اسکایپ با او صحبت کردیم. بنابراین من تصور خوبی از او دارم، اما بله، باید منتظر بمانیم و ببینیم در واقعیت چه اتفاقی می‌افتد.

دقیقا طبق برنامه در فرودگاه سووارنابومی فرود می آییم. خوشبختانه، بررسی مهاجرت به خوبی انجام می شود. به سمت سالن چمدان. آنجا کمی بیشتر طول می کشد، اما من چمدانم را دارم. بدون چک در گمرک، من می توانستم مستقیماً از آنجا عبور کنم. بنابراین اکنون در تایلند هستم، حتی بانکوک. اما عزیزم کجاست من او را هیچ جا نمی بینم. تصمیم گرفتم مقداری یورو به بات تایلند مبادله کنم تا حداقل بتوانم هزینه تاکسی را بپردازم. و به اطراف نگاه کن تا ببینم آیا می توانم گنج تایلندی خود را ببینم. با چرخ دستی ام به آرامی راه می روم و ناگهان صدای جیغ کوچکی می شنوم. نگاه می کنم که صدا از کجا آمده است و می بینم که یک تایلندی به هوا می پرد، برایم دست تکان می دهد و سپس به سمت من می دود. همدیگر را پیدا کردیم. به سمت پارکینگ می رویم که برادر یکی از دوستانش منتظر ماست. هنگامی که از سالن ورودی خارج می شوم احساس می کنم گرما مانند یک پتوی گرم در اطرافم بسته می شود.

ما به سمت Lebua در هتل State Tower در جاده Silom رانندگی می کنیم. اتاق ما در طبقه 55 است و ما منظره ای فوق العاده از رودخانه چائو پرایا و بخشی از بانکوک داریم. خود اتاق مجلل و بسیار جادار و تقریباً 75 متر مربع است.
تصمیم می گیریم کمی در محله قدم بزنیم و چیزهای مفیدی مثل سیم کارت تایلندی بخریم. خوشبختانه تمام فروشگاه های بزرگ مجهز به تهویه مطبوع هستند. همچنین در طول مسیر چیزی برای خوردن داشت. و به هتل خود برگشتیم. به طبقه بالا و آنجا در تراس پشت بام، با یک لیوان شراب، لذت بردن از منظره زیبا و اولین معرفی ما.

سه روز در بانکوک می مانیم. زمان کافی برای بازدید از برخی جاذبه های گردشگری و انجام برخی خریدها. من کاملاً تحت تأثیر بانکوک هستم، اما دیوانه آن نیستم. ترافیک پر هرج و مرج، ترافیک زیاد (برای پیمودن 2-3 کیلومتر گاهی تقریباً یک ساعت را در تاکسی می گذرانید)، مه دود و البته عدم آشنایی با شهر. در نتیجه، هیچ حسی از جایی که در این کلان شهر هستید کاملاً وجود ندارد. هتل فوق العاده است، هیچ مشکلی در آن وجود نداشت. اما پس از چند بار نشستن روی تراس پشت بام، حتی آن هم خسته کننده می شود. با وجود تنوع زیاد مردم در آن تراس پشت بام که با کنجکاوی به آن نگاه کردم.

گردشگران، مردان با شرکت زنانه پولی، افراد عادی و زوج های متاهلی مانند خودمان به وضوح قابل تشخیص هستند.

پس از سه روز اقامت در بانکوک، بسیار خوشحالم که به اودونتانی نقل مکان می کنیم. خارج شد و با تاکسی به دون موئنگ رفت. این غافلگیری ناخوشایند وجود داشت که سیستم ها از کار افتاده بودند، اما خوشبختانه آنها به موقع حل شدند. با Nok Air به Udon پرواز می کنیم. در فرودگاه Udon، طبق توافق، ون از هتل پانارای ما را می‌گیرد. همه چیز طبق برنامه پیش می رود، بنابراین ما در زمان برنامه ریزی شده در هتل خود هستیم. هتل یک موفقیت است. اتاق به اندازه کافی بزرگ و مجهز است. یک استخر شنا جذاب و یک رستوران بزرگ با غذاهای بسیار خوشمزه در منو وجود دارد.

من از روز اول در اودون کاملاً در خانه احساس کردم. چه فرقی با بانکوک دارد.

ارسال شده توسط چارلی - می توانید اولین ارسال چارلی را در اینجا بخوانید: www.thailandblog.nl/leven-thailand/lezensinzending-udonthani-heere-kleine-stad/

12 پاسخ به “ارسالی توسط خواننده: "اودون تانی اینجا آمدیم""

  1. نیک می گوید

    داستان زیبایی است. فکر می کنم برای خیلی ها بسیار قابل تشخیص است.

  2. ریکی می گوید

    زیبا نوشتید، خواندن آن آسان بود! ادامه بده

  3. تونی می گوید

    یک داستان زیبا. خواندن آن خوب است.
    منتظر بعدی باشید

  4. نیک یانسن می گوید

    با توجه به انتخاب هتل، شما با موفقیت از عمق خود خارج شده اید که در مورد آن می نویسید.
    حیف که شما آن را پس از 3 روز در بانکوک دیده بودید، که چیزهای زیادی برای ارائه دارد، اما امیدواریم این برای بعد باشد.

  5. پیت و سابین می گوید

    خوب،

    یک داستان "واقعی" زیبا نوشته شده است.

    این واقعیت که شما در KLM خیلی تنگ هستید به این دلیل است که آنها 10 صندلی را پشت سر هم جمع کرده اند، قبلا 9 صندلی، همانطور که هنوز در مورد EVA Air وجود دارد و بله، آن مسافر دهم باید جایی بنشیند، بنابراین همه 10 مسافر دیگر باید کمی حرکت کردن فضا را رها کنید.

    من می خواهم از شما بخواهم که یک داستان بعدی در مورد اینکه اوضاع در اودون چگونه پیش می رود بنویسید.

    درود پیت.

    • یشم می گوید

      ارزش پول. به طور متوسط ​​KLM 100-150 یورو ارزان تر از EVA است.

  6. هری می گوید

    بدون شک یک داستان زیبا نوشته شده است، اما چیزی که به نظر من در مورد شما هوشمندانه است این است که شما فقط می توانید از بیرون به کسی بگویید که او به شرکت زنانه پول داده است. و بدون هیچ دانشی از زبان تایلندی و این اولین بار در تایلند است.البته آسان است که بلافاصله همه چیز را در یک جعبه قرار دهید.

    • چارلی می گوید

      اوه، هری، تجربه زندگی برای من غریبه نیست.

      • هانس می گوید

        اگرچه شما را درک می‌کنم، اما می‌توانم با خیال راحت فرض کنم که مردانی که شرکت ظاهراً پولی دارند، دقیقاً در مورد شما همین فکر را می‌کنند. با این فکر راحت باشید که شما تنها کسی نیستید که این تعصب را دارید. 🙂

  7. استن می گوید

    چارلی، توضیحات شما، مخصوصاً برای من در مورد دوران بدبختی شما تا قیامت: باعث احترام و "لایک" زیاد در این وبلاگ می شود!
    من گمان می کنم که بسیاری از خوانندگان تجربه مشابهی را پشت سر گذاشته اند و خود را در بسیاری از جزئیات این داستان می شناسند.
    این نشان دهنده شجاعت است که فقط این را بنویسید، حتی اگر "ناشناس" باشد.
    اوه بله، من آن را در یک جلسه تا آخر خواندم، پس به نظر حقیر من: تو استعداد داری!
    بنابراین چارلی، به نوشتن ادامه دهید که نمی خواهید حامیان خود را ناامید کنید!

  8. کیز می گوید

    مجری: خارج از موضوع

  9. بازدید کننده تایلند می گوید

    داستان خوب، بسیار قابل تشخیص است.


پیام بگذارید

Thailandblog.nl از کوکی ها استفاده می کند

وب سایت ما به لطف کوکی ها بهترین کار را دارد. از این طریق می توانیم تنظیمات شما را به خاطر بسپاریم، به شما پیشنهاد شخصی بدهیم و شما به ما در بهبود کیفیت وب سایت کمک کنید. ادامه مطلب

بله، من یک وب سایت خوب می خواهم