روزهای بارانی در آیسان (2)

توسط The Inquisitor
Geplaatst در زندگی در تایلند
برچسب ها: ,
27 ژوئیه 2018

به طور معمول فصل بارانی در آیسان بسیار لذت بخش است. خوشایند حتی پس از ماه ها خشکسالی. طبیعت در حال جوانه زدن زیبا که تقریباً به معنای واقعی کلمه پیشرفت را می بینید. و بله، در پایان ماه ژوئن و قطعا در ماه جولای، باران نیز در طول روز می بارد. اما به روشی سرگرم کننده: دوش های بسیار فشرده که مجذوب کننده هستند و فقط مدت کوتاهی دوام می آورند. سپس خورشید دوباره برای حدود سه ساعت بیرون می‌آید، سپس یک دوش دیگر.

تفتیش عقاید می داند چگونه خود را در حومه شهر مشغول نگه دارد، سرگرمی هایی دارد، به خوبی یکپارچه است و بنابراین می تواند به خوبی با مردم تعامل داشته باشد. مغازه همچنین شادی هایی را به ارمغان می آورد که بار باز بودن دوازده ساعت در روز و هفت روز هفته را آسان می کند. تقریباً سه بار در هفته برای خرید به شهر مجاور می روید، هم برای مغازه و هم به صورت خصوصی - در نهایت همه می دانند که شما و مردم اینجا همیشه دوستانه و شاد هستند. هرازگاهی مراسمی، تمبون، جشن روستایی برگزار می شود.
علاوه بر این: شما هر کاری را که می خواهید انجام می دهید، زمانی که آن را می خواهید. بدون ناله و شکایت از کسی. ساختن کلبه، قطع درخت، ... نه ممنوعیت و دستوری، نه کسی که شما را متهم کند.
و البته حضور عشق وجود دارد. شوخی و شوخی، مسخره کردن یکدیگر، مهربانی با یکدیگر. آن لحظه های فوق العاده در غروب که بعد از اتمام وقت کنار هم می نشینیم. سه سگ می آیند و درست جلوی تراس می نشینند و از شرکت لذت می برند. گربه ها ابتدا به دقت بررسی می کنند که آیا دروازه تراس بسته است یا خیر و سپس با دقت به سمت بالا می روند و با کنجکاوی خرخر می کنند و هر چیزی را که تغییر کرده است بو می کشند.
و اگر همه اینها نیاز شما را برآورده نمی کند، سلام، سوار ماشین شوید و پیاده شوید. زیرا در شعاع حدود صد مایلی چیزهای زیادی برای دیدن وجود دارد، فاصله ای ناچیز در یک کشور بزرگ. یا یک یا دو شب به سمت اودون ثانی برویم... . یک لذت غربی تر، شارژ کردن باتری ها چیزی است که من دوست دارم اسمش را بگذارم.

اما همانطور که قبلا گفته شد، باران های فعلی آزار دهنده هستند. چند روزی است که نم نم نم نم نم باران می بارد و گهگاه با رگبار شدیدتر همراه بوده است. بدون توقف، خورشیدی دیده نمی شود. آیا هنوز یک هشدار طوفان وجود دارد: سون تین در راه است، یک طوفان گرمسیری. که آدم را فلج می کند، شما منتظر آن هستید.

همه اینها درست پس از یک دوره پرمشغله اتفاق می افتد که در آن ما بسیار لذت بردیم. سه هفته مرخصی در پاتایا، کارهای زیادی برای انجام هر روز، بسیار سرگرم کننده است. وقتی به خانه می آیید، می توانید فوتبال بازی کنید، تا دیروقت بیدار بمانید و مسابقات تیم بلژیک را تماشا کنید، با هم، شما سه نفر و دختر نیز می توانند بیایند و حمایت کنند. زیرا یک میان وعده خوشمزه غربی، از آن استراحتگاه ساحلی آورده شده است. و روز بعد کمی دیرتر از رختخواب بیرون آمدم، یک چرت بعد از ظهر، خوب، حداقل The Inquisitor. روزها در حال پرواز هستند

برنامه ریزی نیز انجام شده است: حوض باید خالی باشد. در آن زمان مقداری باران آمد، اما برادرشوهر پیاک مجبور شد همکاری کند زیرا باران زیاد بود. با تور فرود، در سطل و تخلیه سطل ها ششصد متر جلوتر در استخر خانواده. چهل تکه که در هر کدام سه یا چهار ماهی بزرگ وجود دارد.

با این هدف که The Inquisitor سپس دست به کار شود: طراحی مجدد حوض.

این به معنای تخلیه کامل حوض است: حذف گیاهان فعلی، برداشتن سنگ های روی هم، تخلیه فیلترها، برداشتن پمپ و لوله ها. اما حوض به دلیل باران به سادگی خالی نمی شود. دوش شدید و هوپلو! پنج سانتی متر آب در آن است. صبح روز بعد، پس از یک شب بارانی: ده سانتی متر آب اضافه کنید.


و کارهای دیگر انباشته می شوند: چمن زنی. بریدن پرچین ها. علف های هرز. جلبک ها را از راهرو و مسیر باغ بردارید. زیرا ابزارهای برقی تقریباً بخشی از هر کاری است که یک فرنگ انجام می دهد ...

پس از چند روز تنبلی، تفتیش عقاید برای قدم زدن در میان نم نم نم باران می رود. او از لپ تاپ و تلفن همراه خسته شده است. او در روستا و مزارع مجاور، هر جا که حرکت باشد، قدم می زند.

در خانه ساک سرفه های شدیدی می شنود که طبیعی نیست. همسر ساک است. او به دلیل باران مریض است. او روزها در مزارع برنج کار می کرد، و همچنین یک جایزه اضافی نیز داشت زیرا همسایه ثروتمندتر از او خواسته بود که علف های در حال رشد را از بین برنج هایش جدا کند. تمام روز خیس شده است. و کارهایش را هم در خانه انجام می دهد: به قول خودشان شستن و ادرار کردن. او ماشین لباسشویی ندارد، پس با دست بشویید. کار سخت با یک خانواده چهار نفره. و آن لباس‌های شسته شده در داخل خانه آویزان شده بود، زیرا بیرون خشک نمی‌شوند، نمی‌توان آن‌ها را به روشی انجام داد که Inquisitor به شیرینی کمک می‌کند: او به سادگی یک پنکه بزرگ را زیر سقف تلمبه‌خانه قرار می‌دهد و بعد از یک ساعت و نیم همه چیز خشک است... .
سطح رطوبت داخل خانه او نیز به شدت بالا است و در نتیجه او دچار عفونت در دستگاه تنفسی شده است. اما او نمی تواند وظایف خود را متوقف کند و باید پول به دست آورد، مهم نیست که معمولاً چقدر کم است. یک کلمه تشویق کننده و وعده چای گیاهی رایگان تمام کاری است که Inquisitor می تواند انجام دهد.

بیشتر در دهکده در خانه کیم فریاد می آید. خانواده ای پرجمعیت، شش فرزند خردسال، هر سال یکی. کوچکترین عضو چند ماهه و مسن ترین آن هشت ساله است. احمق های بی حوصله چون یک خانه چوبی، طبقه همکف باز که زندگی خانوادگی در میان انبوه زباله ها، کوهی از زباله و آشپزخانه اوپن، خوب آشپزخانه... . بچه ها در مدرسه نیستند، حتی بچه هشت ساله. از آنجا که پولی برای اتوبوس مدرسه وجود ندارد و موتورسیکلت در زیر باران آنقدرها هم بد نیست، علاوه بر این، آن کودک هشت ساله باید مسئولیت را به عهده بگیرد، او وظیفه دارد مراقب او باشد. برادران و خواهران کوچکتر و باید ساعت شش و نیم صبح که کار روزانه همسر کیم شروع می شود از رختخواب بلند شوند. پخت برنج برای روز آینده تنها گذاشتن کودکان در آن سن در طبقه بالا امکان پذیر نیست.
اما آنجا هم نمی توانند کار زیادی انجام دهند، هیچ اسباب بازی ندارند. بسیاری از چیزهایی که خطر ایجاد می کنند، از جمله یک موتور سیکلت قدیمی، قطعات یک تراکتور و تعداد زیادی کیسه برنج. بنابراین، به محض اینکه فرصت را دیدند، وارد باغ می شوند. و در نهایت پر از گل می شوند. وقتی به عقب برمی‌گردند، چیزهایی را می‌گیرند که پر از گل می‌شوند. بشقاب ها و فنجان های نوشیدنی که تازه شسته شده اند در کنار بشکه آب خشک می شوند. لباس های تازه شسته شده که گوشی را آویزان می کنند دوباره کثیف می شوند.

خب آدم کمتر دیوونه میشه ولی اون بچه ها الان باید چیکار کنن؟

در ضلع جنوبی روستا خانه ها در زمین های پایین قرار دارند. کانال های کنار جاده سرریز شده و توان تحمل حجم آب را ندارند. آنها همچنین فقیرترین روستائیانی هستند که در اینجا زندگی می کنند. این به این دلیل است که مزارع آنجا غالباً پر آب است و عملکرد برنج از همه کمتر است. اینجا ماشین ندارند، اما موتور سیکلت یا ... انجام آن تقریبا غیرممکن است. چون هیچ خیابان آسفالتی وجود ندارد، فقط خاک قرمز است. اینها اکنون جاده های گلی خالص هستند، شبیه جاده هایی هستند که اغلب در کشورهای آفریقایی در فصل بارانی می بینید. شما فقط می توانید با یک چهار چرخ متحرک از آن عبور کنید. بزرگسالان و کودکان قهوه ای نمی بینند، آنها قرمز می بینند. به خاطر آن گلی که بدون استثنا باید از آن بگذرند تا هر کاری انجام دهند. چند آتش سوزی وجود دارد که دود ایجاد می کند تا پشه ها را دور کند. آنها فقط آنجا می نشینند و منتظرند تا باران متوقف شود. تفتیش عقاید، که اکنون نیز در گل و لای پوشیده شده است، به سمت یکی از خانه هایی که مردم او را صدا می کنند، حرکت می کند.

کسانی که می خواهند با وجود فقر چیزی ارائه دهند، نه، ممنون، لازم نیست، اما هیچ راهی برای آن وجود ندارد. دختری را صدا می زنند، او باید به مغازه روستا برود. نه، این لازم نیست! خوب، او قبلاً رفته است. او به روشی متفاوت از میان شیارهای گلی عبور می کند. و با یک بطری .. lao kao برمی گردد. اوه عزیزم.
تفتیش عقاید معتقد است که اکنون نمی تواند امتناع کند، این بی ادبی است. هنگام خوردن نوشیدنی وحشتناک، بلافاصله بعد از آن آب زیادی بنوشید.

مکالمه دشوار است زیرا آنها به زبان آیسانی، تایلندی کوچک صحبت می کنند. فقط از دست ها و پاهای خود استفاده کنید، اما ببینید، رستگاری از یک خانم باهوش می آید که تایلندی و همچنین انگلیسی صحبت می کند. جوانان این دهکده همه رفته اند و در جاهای دیگر کشور کار می کنند. فقط بزرگان و خانم ها از شالیزارهای ناچیز مراقبت می کنند و برای استفاده خودشان چند سبزی می کارند. نه، آنها گاومیش یا گاو ندارند، اینجا امکان پذیر نیست، خیلی مرطوب در فصل بارانی، حشرات زیاد. قوی چون روستا کمتر از یک کیلومتر فاصله دارد و آنجا این کار را انجام می دهند. تفتیش عقاید می تواند نگاهی اجمالی به داخل خانه بیندازد وقتی کسی در را باز می گذارد. حتی هیچ بتن یا کفی وجود ندارد، فقط زمین بسته بندی شده است. همچنین کاملا تاریک است، آنها همه چیز را تا حد امکان در برابر حشرات بسته نگه می دارند. Mei Nuch متوجه می شود که Inquisitor در حال نگاه کردن است و او را به داخل دعوت می کند. خوب بله، یک کلبه برهنه بزرگ، وگرنه نمی تواند آن را نام ببرد. چیزهای زیادی در آنجا ایستاده، دراز کشیده و آویزان هستند، قدیمی و فرسوده. بدون کالای خانگی
بسیار کم و عمدتاً تاریک است. از پله ها بالا، دوباره فقط یک اتاق یک نفره، بزرگ. اینجا تشک های نازک با پتو زیاد است، لباس ها را آویزان می کنند چون کمد نیست. کیسه های پلاستیکی با وسایل شخصی. روشنایی یک لامپ در وسط سقف است. اوه بله، و یک تلویزیون. Mei Nuch اشاره می کند که کار نمی کند. تفتیش عقاید قبلاً بشقاب ماهواره ای کوچک را دیده بود که زیر آن به شدت فرو رفته بود.

تفتیش عقاید قبل از اینکه مجبور شود نوشیدنی بیشتری بنوشد برمی‌خیزد، راهش را از میان گل و لای می‌گذراند، به خیابان آسفالت‌شده می‌رسد و پاها و پاهایش را با یک شیر آب می‌شوید. و به سمت خانه راه می رود. او یک یادداشت ذهنی می کند که دوباره برگردد، اما نه با دست خالی. مقداری چای و قهوه، یک بطری لائو نیز.

و فکر می کند که واقعا چقدر خوب است. به سختی مشکلی با باران وجود دارد زیرا او مجبور نیست کاری انجام دهد. یک حمام دوست داشتنی، با آب گرم از سر اسپری باران. طبقات، پنجره ها و درها با پشه بند با قابلیت قفل مناسب. پرده های زیبا، چند نقاشی روی دیوار. کمد، فضای ذخیره سازی، بدون درهم و برهمی در هیچ کجا. تلویزیون، لپ تاپ، تلفن. پنکه و کولر. یک ماشین و یک موتور سیکلت کاملا بیمه شده.
حس بدی که از بارندگی های مداوم گرفت از بین رفت. چقدر ما خوش شانسیم!

7 پاسخ به “روزهای بارانی در آیسان (2)”

  1. تن می گوید

    داستان خوب، عکس های زیبا (بالاترین ها می توانند به نشنال جئوگرافیک بروند). در واقع: ما به قول شما یک دسته "حرامزاده های خوش شانس" هستیم.

  2. سیمون خوب می گوید

    و چه «آدم‌های خوش‌شانس» («خوش‌شانس‌هایی» که در هلند می‌گوییم) ما هستیم، که می‌توانیم شادی روزانه شما را در داستان شما به اشتراک بگذاریم.

  3. مرد برابانت می گوید

    من با تعجب در شگفتم که نویسنده همیشه برای نوشتن این قطعات کجا پیدا می کند.
    شما نمی توانید این کار را در نیم ساعت انجام دهید. توجه.

  4. ویم ورهاژ می گوید

    باز هم داستان زیبا، با چشمی عالی برای جزئیات... لذت بردم.
    منتظر داستان بعدی هستیم

  5. نجار می گوید

    چقدر خوبه که بخونی "احساس بد"تو با فهمیدن اینکه حالمون خوبه از دست دادی، اینجا تو آیسان تو خونه ای آبرومند با پول کافی برای خوب زندگی کردن. خوشبختی چیزیه که وقتی چشماتو بهش باز کنی میتونی پیداش کنی!!! خوشبختانه می توانیم از نوشته های زیبای شما که در آن اصطلاحات زیبای فلاندری (روی غرفه ها...) به چشم می خورد لذت ببریم. باران یا بی باران (مثل باران است) به نوشتن ادامه بده دوست چون لذت می بریم!!! 😉

  6. پیتر می گوید

    همانطور که خودتان تعریف می کنید، زندگی در آیسان اقامتی بسیار دلپذیر است.
    برای فالنگ، با سلامتی و بدون نگرانی پول.
    همانطور که توضیح می دهید، می توانید به هر کجا که بخواهید بروید.
    فقط این در مورد همسر شما صدق نمی کند،
    من میفهمم ،
    او هفت روز هفته ساعت های طولانی در فروشگاه کار می کند.
    و در خارج از زمان بسته شدن فروشگاه در زمان تعطیل و تعطیلات
    اگر دستانش به معنای واقعی و مجازی آزاد باشد، مطمئناً انتخاب او خواهد بود.

    افزودنی خوبی به سه‌گانه شما درباره زنان تایلندی.
    این که زنان اقتصاد کوچک تایلند را حفظ می کنند.
    گر پیت

    • راب وی. می گوید

      ممکن است همه آن فرنگ‌ها شبیه هم به نظر برسند، اما این داستان‌های زیبا از تفتیش عقاید (رودی) می‌آیند و سه‌گانه به همان اندازه زیبا درباره زنان اثر هانس پرانک است. 😉


پیام بگذارید

Thailandblog.nl از کوکی ها استفاده می کند

وب سایت ما به لطف کوکی ها بهترین کار را دارد. از این طریق می توانیم تنظیمات شما را به خاطر بسپاریم، به شما پیشنهاد شخصی بدهیم و شما به ما در بهبود کیفیت وب سایت کمک کنید. ادامه مطلب

بله، من یک وب سایت خوب می خواهم