مرگ در آیسان

توسط The Inquisitor
Geplaatst در آیسان, زندگی در تایلند
برچسب ها:
دسامبر 1 2016

Inquisitor به طور استثنایی در اوایل چهارشنبه در مغازه خواهد بود. به خاطر صبح های خنک، زمستان، می دانید، او مراسم صبحگاهی خود را تغییر داده است، یخ زدن در دمای 20 درجه جلوی لپ تاپ بی معنی است، که به بعد از ظهر که هوا خوب و گرم است منتقل شده است.

پوآ دینگ نیز در آنجا حضور دارد، همچنین بسیار زود، او همان چیزی است که The Inquisitor آن را "مشتری اواخر صبح" می نامد، که معمولاً تا حدود ساعت XNUMX حاضر نمی شود. مثل همیشه، پس از همه، poa Deing بهترین دوست Inquisitor در دهکده است، برخی شوخی می کنند، اما Deing خوب کار نمی کند. او تقریباً شرمنده گزارش می دهد که پدرش صبح امروز درگذشت. سن محترم، بالای نود سال، دینگ دقیقاً نمی داند، و سال ها بیمار است، در بستر. دینگ هر روز صبح و عصر در خانه از او مراقبت می کرد.

دینگ می‌آید تا نرخ تماس خود را شارژ کند، و همچنین می‌خواهد پول قرض کند. زیرا او اکنون با هزینه های سنگینی مواجه است. او باید همه چیز را سازماندهی کند، اما در آیسان هرگز در مواقع سخت تنها نیستی. وقتی او به خانه برمی گردد، eega گزارش می دهد که De Inquisitor باید کمک کند. چون معلوم می شود که دینگ از اقوام دور هم است، متوفی برادر پدربزرگ آن خانم است. دی اینکیزیتور که به غافلگیری های روزانه عادت کرده سوار موتورش می شود، صبحانه بعدا می آید.

در روستا بلافاصله می بیند که کمک از قبل رسیده است. در وسط مرکز کوچک انباری قرار دارد که انواع کالاهای رایج در آن نگهداری می شود. میله و برزنت استیل، میز و صندلی، قابلمه و تابه، آتش زغال سنگ. در صورت نیاز به صورت رایگان در دسترس است. اکنون همه آنها را به خانه خانواده دینگ می برند. با حدود بیست نفر ابتدا باید اطراف خانه را تمیز کنیم، پر از زباله، علف های هرز در حال ظهور، کوه های شنی است که زمانی برای ساخت یک خانه جدید به آنجا آورده بودند، اما به دلیل کمبود پول هرگز شروع به کار نکردند.

اما ابتدا تفتیش عقاید برای ادای احترام می‌رود، دمپایی‌ها را از پا در می‌آورد، از پله‌های ژولیده بالا می‌رود و به طبقه بالای خانه چوبی می‌رود. جسد پدر در آنجا قرار دارد که از قبل آماده شده و لباس های زیبایی پوشیده است. گل آرایی در حال حاضر وجود دارد، بسیاری از خانم های مسن تر مشغول ساخت گل های جدید هستند. خانواده نزدیک به زانو در حال غر زدن هستند، اما با دقت مراقب باشید تا ببینید آیا آن فرنگ می داند چه باید بکند. این در واقع ساده است، شما به زانو در می آیید، از میان مردم می خزیید تا به جلویی که محرابی با عود و گل وجود دارد، سه چوب بخور برمی دارید و آنها را بین دست های خود قرار می دهید. روی زانوهای خود در مقابل محراب، سه بار خم شوید تا سرتان با زمین تماس پیدا کند و در عین حال سعی کنید چوب های بخور را صاف نگه دارید. سپس آن چوب‌ها داخل یک ظرفی می‌شوند که در آن شن و ماسه است، و شما از روی علاقه به عقب می‌خیزید. اوف

سپس به کار، تمیز کردن محوطه و ساختن چادرها. دیینگ در روستا شناخته شده است، بنابراین پنج مورد برای راه اندازی وجود دارد که هر کدام حدود نه متر عمق و حدود پنج متر عرض دارند. در کنار هم سریع پیش می رود، این یک روال است. کمی مناسب و اندازه گیری، یعنی چون درختان و درختچه ها همه جا با چیزی خوراکی وجود دارد - چیزی نباید از دست برود. اما در حال حاضر گرم است، خنکی صبحگاهی با یک خورشید درخشان کاملاً از بین رفته است. غم و اندوه را به سختی می بینید، برای یک غربی عجیب است. از آنجایی که دیینگ نیز از شوک گذشته است، چهره او در حال حاضر شروع به نشان دادن لبخند کرده است. و او به مغازه ما برمی گردد - باید یک نوشیدنی وجود داشته باشد، آبی که قبلاً در سطل های یخ وجود داشت چیزی نیست که بیشتر می خواهند. بله، او برمی گردد و برای آوردن لائو کائو رفته است، اما باید کمی محتاط باشد. راهبان از راه رسیده اند و او با لبخندی حیله گرانه نوشیدنی را قاچاق می کند.

اگرچه مانند سایر مناسبت ها هیچ سرگرمی مهیجی وجود ندارد، اما فضا شاد است. یک شوخی، یک حماقت که به آن می خندند، خلاصه اصلاً هیچ شباهتی به آنچه دی Inquisitor در مورد سرزمین قدیمی خود در چنین رویدادی به یاد می آورد ندارد. بعد از چادرها، میزها باید به همراه صندلی های زیر برزنت ها جمع و چیده شوند. یک چادر در پشت است و آن چادر پخت و پز است. باید میزهای بامبوی کم و سنگین، سپس ظروف پخت و پز و آتش. و تعداد زیادی خانم دیگر از راه می رسند. گوینده دهکده از قبل خبر مرگ داده، همه می آیند. سلام بر بدن و رسیدن به کار، پخت و پز انجام می شود. خوب مواد آماده شد، قابلمه ها و تابه ها ابتدا اضافه شسته می شوند. این یک دسته از مردم در یک منطقه محدود است، اما همه چیز به آرامی پیش می رود.

حوالی ظهر، تفتیش عقاید دیگر نمی تواند گرسنگی خود را مهار کند و به خانه می رود تا چیزی برای خوردن بیاورد. به او می گویند که باید دویست بات بیاورد. پس از بازگشت، تفتیش عقاید متوجه دلیل آن شد. همیشه این دو نفر هستند که امور مالی را مدیریت می کنند: می سونگ و مدیر دهکده. آنها نوعی دفترچه گزارش دارند، کمک هایی را دریافت می کنند که همه بدون استثنا می دهند: صد بات برای هر بزرگسال. آن‌ها خاطرنشان می‌کنند که در کتابی که به نظر می‌رسد صد سال از عمرش می‌گذرد، هر سهم سال‌ها در آن است، می سونگ با افتخار آن را به The Inquisitor نشان می‌دهد. البته برخی از آنها آن پول را به همراه ندارند، اما دفترچه بانکی خود را با خود دارند - تفتیش عقاید واقعاً نمی‌داند که چگونه آن را حل می‌کنند.

و باید The Inquisitor را دوباره بخورد. یک غذای مقوی برای همه کارگران آماده است، غذاهای مختلف، ماهی، گوشت خوک، سوپ سبزیجات، سومتم. البته با برنج چسبناک و De Inquisitor خوشمزه است، کار شما را گرسنه می کند، همچنین در مناطق استوایی. پس از آن هنوز کارهای کوچک زیادی وجود دارد که باید انجام شوند: نصب روشنایی به شکل آن لامپ های فلورسنت بسیار درخشان، اما آنها ضروری هستند، ارواح باید دور باشند. میزها با پارچه های قرمز پوشیده شده اند - فقط برای سرگرمی، De Inquisitor مشکوک است.

سپس De Inquisitor باید برود، پس از دور خرید سنتی در شهر مجاور، همه چیز توسط پدربزرگ دیینگ تامین مالی شود، بسیاری از چیزها به طور سنتی فراموش شده اند. آنها از مغازه ما می آیند، اما پدربزرگ دینگ مخفیانه تخفیف می گیرد بدون اینکه بقیه بدانند.

کم کم همه چیز مهیا می شود، فضا هم کاملا عادی است، اصلا شبیه عزاداری نیست. مردم اینجا به سرعت با مرگ یکی از عزیزان آشتی می کنند. آنها تصور می کنند که او اکنون زندگی بعدی و امیدواریم بهتر را آغاز کرده است. آنها با بودن در اینجا به زندگی بهتر کمک می کنند. با حمایت از هر طریق ممکن. مردم فقط دور هم می نشینند و در مورد گذشته صحبت می کنند، زمانی که آن مرحوم هنوز مرد مناسبی بود. برخی شروع به نوشیدن می کنند، برخی یک بازی قمار انجام می دهند که در آنجا The Inquisitor را دعوت می کنند. برای پیشبرد پول، اما امضا کننده زیر نمی خواهد در آن شرکت کند، او این افراد را نمی شناسد، از اقوام دور از روستاهای دیگر است. او هم نمی‌خواهد آب بنوشد، اگرچه یک آبجو خوشایند است. اما The Inquisitor مراقب پدربزرگ دینگ است. او یک حیوان درجه یک مهمانی است، اما مشکلاتی دارد، و تا زمانی که دینگ خود را هوشیار نگه می دارد، به احترام این مرد خوب، The Inquisitor نیز چنین می کند.

جسد متوفی در همین حین در تابوت گذاشته شده و به خاک سپرده شده است. تا شنبه همینطور می ماند، سپس برای سوزاندن به معبد می رود. در طول روزها مردم مدام می آیند و به جسد سلام می کنند، برخی برای مدتی آنجا می نشینند و مانتراها را زیر لب زمزمه می کنند. اما بیشتر برای خوردن و نوشیدن می آیند. بسیاری از روستاییان تا پایان هفته خود در آنجا خواهند ماند و فقط برای خواب به خانه باز می گردند. تفتیش عقاید تا غروب پس از بسته شدن زودهنگام مغازه به خانه خواهد رفت. Liefje-sweet نیز می‌خواهد به او احترام بگذارد و بنابراین ما حدوداً نوزده ساله می‌شویم.

چادر آشپزی هنوز در فعالیت کامل است، به همین جا ختم نمی شود. باز هم ما غذا می خوریم، حتی خوشمزه، نه غذاهای روزانه ای که معمولاً آیسانی ها اینجا می خورند. مرغ، گوشت خوک، ماهی، مقدار زیادی ماهی که به هر شکلی تهیه می شود. پوآ دینگ به شادی قبلی خود بازگشته است. او برای De Inquisitor آبجو می آورد. نوشیدنی برای همه وجود دارد، اما آبجو محدود است زیرا بسیار گران است. او می نشیند، چرا تفتیش عقاید دقیقاً نمی فهمد چرا همین الان با فرنگ. اما با این حال، دینگ حتی می پرسد که آیا Inquisitor فردا می آید یا خیر. و پس فردا و شنبه، به معبد؟

هانی شیرین توضیح می دهد که بعد از آن، دینگ از نگرش تفتیش عقاید آن روز قدردانی کرد. تا او مشروب ننوشید. همچنین قدردانی از کمک، حمایت مالی حتی اگر این فقط یک وام است. اما حالا دیگر نیازی به گدایی نداشت تا اینکه کل مبلغ بیست هزار بات را بدست آورد. از آنجایی که معمولاً این محل گره است، بیشترین زمان و انرژی را می گیرد. پیدا کردن پول برای فراهم کردن سفری آبرومندانه به زندگی بعدی برای متوفی. پوآ دینگ از آن در امان ماند.

بله، Inquisitor در روزهای آینده کمی کمتر در خانه خواهد بود.

12 پاسخ به “مرگ در آیسان”

  1. خمر می گوید

    تفتیش عقاید، قبلا گفته شد: سبک نوشتن شما خارق العاده است. نگاه شما به جزئیات، حس شوخ طبعی شما و قابل تشخیص بودن همه چیزهایی که توصیف می کنید - کلاه بردار!

  2. جان وی سی می گوید

    تشییع جنازه در اینجا یک رویداد بسیار قابل توجه است. با تفاوت های جزئی، همه چیز تقریباً در همه جا یکسان است. فضای شاد، همانطور که تفتیش عقاید می گوید، کاملا متفاوت از غرب است.
    داستانی زیبا از زندگی روزمره

  3. والتر می گوید

    رندر فوق العاده، خانواده من هم همینطور، آنها در دروازه ایسان زندگی می کنند.

  4. نجار می گوید

    یک بار دیگر داستانی زیبا از اتفاقی که من هم اجازه تجربه آن را داشتم. با این حال حمایت من فقط مالی بود. در اینجا می توانید دوباره بخوانید که Inquisitor در زندگی آیسان فوق العاده جا افتاده است. آستین ها را بالا بزنید تا دوباره به همه کمک کنید و همچنین از نظر مالی. براوو!!!

  5. هارالد سانس می گوید

    یک بار دیگر از داستان شما لذت بردم، چه اشتباه می کنید، چه بصری نوشته شده است

  6. Bo می گوید

    دوباره داستان عالی، همیشه مشتاقانه منتظر شنیدن دوباره از Inquisitor باشید.

  7. مرد خوشبخت می گوید

    خواندن هر داستان شما لذت بخش است. خیلی خوب تثبیت شده و مورد قبول روستاییان است، اینطوری باید باشد. به همین منوال ادامه دهید تا فردی شاد باقی بمانید.

    • ویلیام می گوید

      بازرس مکتوب کلاس،

      در LamPlaiMat و TaLatPo (Burriram) زندگی کرده اند.
      متفرقه آداب و رسوم مرگ و ازدواج (نه چندان متفاوت با یکدیگر) در آنجا در آیسان انجام می شد.
      خوردن، نوشیدن و قمار زیاد.
      مردم عزیز، اما این برای من نیست که برای مدت طولانی در آنجا زندگی کنم.

  8. رنه چیانگ مای می گوید

    این یک گوهر دیگر بود.
    ممنون که نوشتی

  9. قصابی کامپن می گوید

    یک جواهر سبکی دیگر! واقعاً مشتاقانه منتظرم که ماه آینده دوباره به سوی آیسان عزیز حرکت کنم! متاسفانه فقط برای چند ماه ممکن است علیرغم سختی کار فیزیکی هنوز بازنشسته نشوید! اما زمان آن فرا رسیده است: هر روزی که بتوانم هنوز در آیسان بگذرانم، برکت خواهد بود!

  10. هندریک ون گیت می گوید

    از شیوه نوشتن لذت برد. ما 4 مورد از این مراسم مرگ را در چند هفته اخیر (روستای نزدیک به کالاسین) تجربه کرده ایم که همسر شیرین در آن کمک کرده است. من به 1 رفتم چون همسایه های آن طرف خیابان بودند. لذت ببرید و احترام بگذارید.

    ممنون از پیام ها

    هندریک (دیک) ون گیت

    پنوم نگام (کالاسین)
    بنگ سرای (ساتاحپ)

  11. جاکوب می گوید

    به زیبایی رندر شده، قبلاً چندین مورد را به همین سبک در اینجا در آیسان تجربه کرده ام، اما 1 نفر خیلی پیش من مانده است، پسری از ما توسط ماشین کشته شد، بعد از مراسمی تابوت را در ظرف سیمانی گذاشتند و 5 سال است که پشت معبد خوابیده است، این به این دلیل است که پسر به دلایل طبیعی نمرده بود، بعد از 5 سال من ظروف بتنی را شکسته بودم، بعد از 6 سال ظروف بتونی شکسته شد، من به ترتیب شکسته بودم ظرف بتونی را مهار کنم. چیز زیادی باقی نمانده بود، چون سوراخ هایی در ظرف بتنی وجود داشت، گفته می شد که این کار عمداً در پایین انجام شده است، بنابراین بقایای آن را با راهبان سوزاندند، و صبح روز بعد با پدربزرگ تعدادی استخوان برای گذاشتن در یک کوزه شیشه ای انتخاب کردند، کوزه در دیوار معبد در بان Nong Sapla، روستای تولد او است، ما پول جمع آوری شده را به پدربزرگ تقدیم کردیم تا به معبد، آنقدر به پدربزرگ اعلام کنیم. صبح که ما کمک مالی را به معبد اهدا کرده بودیم، مراسم تشییع جنازه آیسان با NL متفاوت است، بدون تکه کیک خیس و مردم گریان.


پیام بگذارید

Thailandblog.nl از کوکی ها استفاده می کند

وب سایت ما به لطف کوکی ها بهترین کار را دارد. از این طریق می توانیم تنظیمات شما را به خاطر بسپاریم، به شما پیشنهاد شخصی بدهیم و شما به ما در بهبود کیفیت وب سایت کمک کنید. ادامه مطلب

بله، من یک وب سایت خوب می خواهم