چنین مهاجری آنجا در آیسان چه می کند؟ بدون هموطن در اطراف، حتی فرهنگ اروپایی. نه کافه، نه رستوران غربی. بدون سرگرمی خوب، Inquisitor این زندگی را انتخاب کرد و اصلا حوصله اش را ندارد. این بار داستان هایی در روزهای غیر زمانی، بدون گزارش هفتگی، اما همیشه فقط یک وبلاگ، گاهی جاری، گاهی از گذشته.


یک روز اولیه و بازدید از بیمارستان

روز زود شروع شد ساعت 2 بامداد ماشین پول به نام فوتبال مسئول آن است. Inquisitor در زندگی قبلی، مدت ها پیش، یک بازیکن فوتبال در سطح معقول بود و نمی تواند بدون بازی زندگی کند. اما یوفا تفاوت ساعت جهانی را در نظر نمی گیرد.
و حالا اجازه دهید آن مسابقاتی که De Inquisitor آنها را ارزشمند می‌داند در ساعت 21 شب به وقت اروپا شروع شوند. اینجا ساعت 2 بامداد است. از کجا تهیه می کنند.

دزدگیر تلفن بعد از حدود سه ساعت خواب به صدا در می‌آید زیرا مغازه فقط یکشنبه عصر حوالی ساعت 23 می‌تواند به دلیل موقعیت‌های عجیب تعطیل باشد. ایجاد کرده بود. برخی از بومیان پیشنهاد کرده بودند که باز بمانند تا بتوانند «Beljuum» را تماشا کنند، اما The Inquisitor به آن علاقه نداشت. زیرا آنها به جز عده کمی، مست و پر سر و صدا بودند و پولشان تمام شده بود. البته آنها روی سخاوت بازپرس حساب می کردند، اما او فکر می کرد که دیگر کافی است، او روی XNUMX بات مستقر شد، بیش از اندازه کافی برای یک یکشنبه.

بیدار شدن در شب بار دیگر ثابت می کند که خانم های تایلندی چقدر بردبار هستند. فوتبال برای همسر در اولویت نیست، اما او بدون شکایت با اسرار کنترل از راه دور که برای The Inquisitor بسیار دشوار است، برخورد می کند. چرا اینجا در تایلند همیشه به دو ریموت نیاز است؟ چرا وقتی کانال را می بندید و دوباره راه اندازی می کنید، ثابت نمی ماند؟ او همیشه بدون هیچ مشکلی موفق می شود، او هرگز با آن کار تمام نمی کند.

او به رختخواب برمی گردد، او روی ایوان روی صندلی آرامش بخش جلوی دستگاه. دلسوزانه نگاه می‌کند، بنابراین با صدای بلند اشاره می‌کند. چیزی که باعث می شود یار از رختخواب بیرون بیاید تا با چشمانی شادمانه به عکس العمل های او نگاه کند، لذت بردن است. و بلافاصله به همراهی او ادامه می دهد، او نقطه نرمی برای Luu-kaa-koe دارد.
خوب است، احساس خوب و دوست داشتنی می دهد.

مغازه طبق معمول حدود ساعت 6:30 صبح باز می شود، اما روز جدید The Inquisitor فقط حدود ساعت XNUMX شروع می شود. یکی دیگر از حرکات زیبای زن، او از رختخواب بلند می شود اما اجازه می دهد فرنگ داخل شود.

با این حال، پس از نیم ساعت استفاده از اینترنت، او باید حدود 9 و نیم بپرد. پلاگین آبجو آنجاست. و هر هفته تعداد زیادی کارتن چانگ، لئو، سینگها و به خصوص لائو کائو وجود دارد. باید بروند داخل انبار. علاوه بر این، برخورد با آن آبجوساز همیشه سرگرم کننده است. Inquisitor سابقه حرفه ای مستقلی دارد و صادرات زیادی به هلند داشته است. او در آنجا با «روح بازرگان هلندی» تماس گرفت و این باعث شد که خودش از آن بهره ببرد.
شما باید مذاکره کنید.

زمانی که مغازه برای اولین بار باز شد، طبیعتاً قیمت های بسیار بالایی برای خرید پرداختیم. به طوری که Inquisitor به سرعت متوجه شد که این فروشگاه سود زیادی نخواهد داشت. بنابراین او در اطراف منطقه رانندگی کرد و به دنبال قیمت های بهتر بود. او یاد گرفت که با «تایلندی» مذاکره کند، کاملاً متفاوت از وسترن. اما قیمت خرید کاهش یافت.
با آبجو ساز فعلی آن را حتی بیشتر سرگرم کننده است. زیرا Inquisitor نمی تواند در برابر خرید کمی سنگین تر، سی کارتن به جای پانزده کارتن معمول آبجو چانگ مقاومت کند. مرد همیشه شگفت زده به نظر می رسد، و سپس دستانش را می گیرد زیرا تفتیش عقاید قیمتی حتی بهتر می خواهد. و هر بار کار می کند.

انبار آن مرد در شهری است که Inquisitor بسیاری از کالاهای دیگر را خریداری خواهد کرد که تحویل داده نمی شوند. و وقتی به قیمت بهتری نرسید، موفق شد از جای دیگری آبجو بخرد. و بعد از آن بعدازظهر با خوشحالی، وقتی مستر بیر در انبارش است، با چهره ای معصوم، با یک وانت پر بار در کنار آن پارک می کند... .
تفتیش عقاید آن را مذاکره تایلندی می خواند زیرا مرد هرگز آن را فراموش نکرده است.

این دوشنبه در سبک آیسان تنوع خواهد داشت. ظاهراً سه نفر از آشنایان در بیمارستان محلی هستند. باید آنها را ملاقات کرد، خانم چند روزی بود که می دانست، اما برنامه ریزی، آینده نگری، اطلاع رسانی - این کار انجام نمی شود، فقط شوهرم را بی قرار می کند، همیشه داستان زمانی است که تفتیش عقاید کمی غرغر می کند. پس بعد از ظهر مغازه را ببندید و به بیمارستان بروید.

بیمارستان محلی بلافاصله به نظر نمی رسد که اعتماد به نفس را القا کند. ساختمان قدیمی و فرسوده. نماهای سبز کم رنگ، احتمالاً یک بار رنگ شده و پس از آن هرگز رنگ آمیزی نشده است. زیرساخت های پیچیده، ساختمان های جدید در طول دهه ها اضافه شده اند.
اورژانس، شما نمی خواهید به عنوان یک غربی به آنجا برسید. بدون سپر تا همه ببینند چه مداخلاتی انجام می شود. و اینجا در زمین های کشاورزی، اینها اغلب مسائل خونین هستند.
در میان پیچ و خم، انواع اتاق های درمانی، دوباره بدون درهای قابل قفل اما با پنجره. داروخانه ای که بیشتر از خود بایر کار می کند. این لانه مورچه است. راهروهای طولانی با اتاق بیماران. در واقع، آنها معمولاً اتاق هایی با حدود دوازده تخت هستند، اما می بینید که در ابتدا فقط برای شش تخت در نظر گرفته شده بود.
پیر و جوان، مرد و زن، استخوان شکسته و دیابتی، زخم باز و مریض مزمن، همه در هم آمیخته و با هم.

علاوه بر این، به دلیل نداشتن ساعت ملاقات، همیشه بازدیدکنندگان وجود دارد، بنابراین، اعضای نزدیک خانواده برای خواب در آنجا می مانند. تشک های حصیری روی زمین. قابلمه و تابه با غذا باقی می ماند. کیسه های برنج چسبناک. کیسه‌های ساتای از یکی از غرفه‌های بی‌شمار مواد غذایی روبروی بیمارستان. پنجره ها و درها را باز کنید زیرا تهویه هوا وجود ندارد، اما معمولاً پنکه های شکسته روی دیوارها وجود دارد. گربه‌های خیابانی تحمل‌شده در جستجوی غذا در میان پاهای تخت‌خواب‌های فولادی قدیمی که فقط به دلیل رنگ‌های بر پایه سرب فرسوده کمی رنگ نشان می‌دهند، پرسه می‌زنند.

همچنین باید با علائمی دست و پنجه نرم کنید که معمولاً در بیمارستان های غربی نمی بینید.

شماره 1 معروف دوست بسیار خوب همسر است. خانم خوب، خوش برخورد، مشتری ثابت مغازه ما چون برای شهرداری کار می کند. پس از تاریخچه پاتایایی که بسیاری در اینجا دارند، او سرمایه کافی برای خرید این شغل به دست آورد.
او توسط یک صدپا گاز گرفته شد. هیولایی به طول هشت اینچ و ضخامت دو انگشت. بسیار خطرناک و حتی دردناک تر. درشت نی او تورم بنفش تیره دارد و به دو برابر اندازه طبیعی خود رسیده است. استخوان ساق پا؟ بازپرس تعجب می کند.

آن موجودات شبه پروانه معمولاً پا یا دست را گاز می گیرند، درست است؟ او چگونه و از کجا آن را قرارداد؟
در خانه. در تخت خواب. سلام ؟ خوب، او در یک خانه چوبی معمولی زندگی می کند، معمولاً اتاق خواب در طبقه بالا است زیرا چنین خانه ای روی پایه است. اما در طول سال ها، اتاق ها در طبقه پایین اضافه شده اند. بنابراین حیوانات می توانند به راحتی گرما و رطوبت را پیدا کنند.
با وجود این واقعیت که او در طبقه بالای یک خانه سنگی زندگی می کند، تفتیش عقاید تصمیم می گیرد که لحاف را قبل از مستقر شدن باز کند... از این پس.

بیمار دوم خانواده است. یک پسر عمو. مرد زیبا حدودا بیست ساله و همجنسگرا. این باعث می شود که او با همه بازدیدکنندگان احساس ناراحتی کند، زیرا او باید لباس خواب بیمارستانی سبز روشن را که با گل های نارنجی تزئین شده است، بپوشد. او فقط آن را دوست ندارد. او تب دنگی دارد. تب دنگی. اگر تشخیص به اندازه کافی سریع انجام نشود، می تواند کشنده باشد. پشه ها ناقل هستند و میلیون ها نفر از آنها در فصل بارانی وجود دارد.
خوشبختانه آنها سریع بودند، مادر و پدر از ایسانیان پیشرفته تر هستند و بیمه دارند. در نتیجه، پسر کوچک نیز در یکی از معدود اتاق های یک نفره است. اما به اندازه سالن ها دلگیر است. یک تلویزیون پر سر و صدا تایلندی، یک یخچال پر سر و صدا و یک دستگاه تهویه مطبوع نازک.
تفتیش عقاید هنوز نمی داند چگونه خود را در برابر این بیماری مسلح کند و تصمیم می گیرد آن را به روشی تایلندی یعنی کارما بگیرد.

سومی همسایه است. طبق استاندارد آیسان یعنی خانه او حدود پانصد متر با خانه ما فاصله دارد. حتی تب دنگی. وضعیت خیلی بدتر از پسرخاله. چون فقیر، هیچ بیمه ای فراتر از آن «سی بات» نیست. او به دلیل ترس از افزایش هزینه ها برای مدت طولانی تردید داشت.
همچنین به این دلیل که این خانم سه نوه دارد که مسئولیت آنها را بر عهده دارد. البته، تفتیش عقاید، به تعبیر فلاندری، "چرند" عشق او را می پرسد. چرا او مسئول سه کودک نوپا است؟

شوهر همسایه زود مرد. دختر و شوهرش آینده ای متفاوت از کشاورز شدن آیسان می دیدند، شوهر کوشا به لائم چبانگ نقل مکان کرد جایی که در بندر کار می کند. و بلافاصله عشق دیگری پیدا کرد، بنابراین مادر جوان تنها بود. که به کوه سامویی، صنعت توریستی، در یک رستوران گزارش شده است، اما این موضوع باعث می شود The Inquisitor به چیز دیگری فکر کند.
چیزی که عشق او را کمی عصبانی می کند: شما با افکار همیشه منفی خود ...

تفتیش عقاید نه تنها یک سیگار می خواهد، بلکه برای سه کودک نوپا نیز متاسف است. یک هفته است که در آن بیمارستان، در آن اتاق شلوغ، کنار تخت مادربزرگ نشسته اند. تعداد کمی از خانواده های دیگر در این منطقه هستند و اکنون مجبورند در مزارع برنج کار کنند. آنها به سختی می توانند هیچ نفوذی داشته باشند. پس تفتیش عقاید سه رذیله را زیر بال خود می گیرد، او نوعی زمین بازی در پشت یک ساختمان دیده است. آیا می تواند بلافاصله سیگار بکشد؟

آن زمین بازی در De Lage Landen فوراً بسته خواهد شد. اسباب بازی های قدیمی، بدون رنگ و در نتیجه زنگ زده. دو تاب با طناب هایی که در شرف ترکیدن هستند و یکی از لنگر خود در زمین شل شده است و به طرز خطرناکی می لرزد. لغزشی که در آن دیواره های جانبی زنگ زده تضمین شده است که زخم های باز ایجاد می کند. یک چیز چرخان با صندلی هایی که مرتباً شل می شوند و دور می شوند.
اما بچه‌ها از آن لذت می‌برند، مخصوصاً زمانی که The Inquisitor در غرفه‌هایی که به‌طور اجتناب‌ناپذیری استراتژیک قرار گرفته‌اند، از آنها با کوکا و شیرینی پذیرایی می‌کند.
سیگار سه تا می شود و ناگهان خانم آنجا ایستاده است. آیا بازرس هنوز هم می خواهد به خانه برود؟ اما او می‌درخشد، فکر می‌کند خیلی خوب است که شوهرش به بچه‌ها سرگرمی می‌دهد. وقتی سوار ماشین می‌شوید، دوباره این سوال پیش می‌آید: "شما با بچه‌ها خوب هستید، چرا خودتان نه...؟"

اوه عزیز، تفتیش عقاید حوصله پاسخ دادن به این سوال تکراری را ندارد. و با عزیزان رفتار می کند ، در یکی از معدود رستوران های شهر که برای شخصی مثل او چیزی خوراکی وجود دارد.
جو به سرعت به حالتی که باید باشد برمی گردد، وقتی به خانه برمی گردیم مغازه دیگر باز نمی شود تا وقت زیادی برای هم داشته باشیم.

ادامه دارد

15 پاسخ به “ربوده شده از زندگی آیسان. دنباله (قسمت سوم)

  1. رین ون دو وورل می گوید

    خوشحالم که بعد از اولین هفته ای که توضیح دادید، همچنان به نوشتن پرداختید، زیرا داستان های زیبایی می نویسید. همچنین بسیار قابل تشخیص است و شما با جزئیات می نویسید، که باعث می شود متوجه شوم که چیزهای زیادی در جریان است که من دیگر نمی بینم. در چه زمانی از «روز شلوغ» خود چنین داستان هایی می نویسید؟ شاید یک توالت بسیار راحت با وای فای داشته باشید هه، ها،…
    زیرا به نظر می رسد که شما نیز زمان زیادی را برای معشوق خود صرف می کنید و من این را دوست دارم. من 16 سال است که از یک زن تایلندی طلاق گرفته ام و 3 فرزند را به تنهایی بزرگ کرده ام، بنابراین مدت زیادی است که "دلبر" را در مجاورت خود تجربه نکرده ام. اما باز هم از آزادی لذت می برم. همش 2 طرف داره

  2. دانیل ام می گوید

    داستان ها همیشه غافلگیر کننده هستند. این را از کجا می آورید، به خصوص آن مقایسه ها؟
    سبک و دایره لغات واقعا عالیه!

    در نویسنده داستان نویسنده ای نهفته است که به راحتی می تواند کتاب بنویسد. ترجیحا به فصل های جداگانه تقسیم شود. ایده آل برای انجام یک سفر طولانی با هواپیما به تایلند بسیار کوتاه تر 🙂

    علاوه بر این، این برای من بسیار آموزنده بود.

    و آیا دوباره لذت بردم؟ از آن مطمئن باشید. و ممنون بابت عکس!

    بعدا می بینمت!

  3. robPhitsanulok می گوید

    داستان های زیبای واقعی که ما از خواندن آنها لذت می بریم. ممنون و لطفاً ادامه دهید.

  4. رنه چیانگ مای می گوید

    چه داستان عالی.
    من چند قسمت را از دست دادم، اما در یک لحظه به آن می رسم.
    در ضمن، من هنوز کلمه beerstepper را نمی دانستم. دوباره چیزی یاد گرفت 😉

  5. نجار می گوید

    یک بار دیگر از چیزهای قابل تشخیص و غیر قابل تشخیص لذت برد. نه تنها زندگی آیسان شبیه به هم است، بلکه به نظر می رسد زنان نیز از همین نوع غافلگیری های لحظه آخری برخوردار هستند. البته به این دلیل است که همه برنامه ها معمولاً در لحظه آخر تغییر می کنند ... 😉

  6. جان وی سی می گوید

    دوباره از داستان شما لذت بردم!
    آیسان با تجربیات معمولی اما زیبایش.
    درود بر شما و داستان بعدی!
    جان و سوپانا

  7. TheoB می گوید

    برای من هم بسیار قابل تشخیص است. به نوشتن ادامه بده
    عشق من Nml است. صاحب رستورانی در دهکده ای بین بان دانگ و ساوانگ دن دین و وقتی آنجا هستم هرجا که بتوانم به او کمک می کنم.

    و برای هلندی هایی که با فلاندرز مشکل دارند:
    او هرگز آن را انجام نخواهد داد -> او هرگز موفق نخواهد شد
    دارای یک نقطه نرم برای -> دارای علاقه به
    پلاگین آبجو -> تامین کننده آبجو
    سوالات را از روی بینی بپرسید -> پیراهن را از بدن بپرسید
    تورفتگی -> ارائه پشتیبانی
    slide-off -> slide
    ؟؟؟؟

  8. ژانویه می گوید

    من هر بار با کمال میل و با لبخند کتاب Inquisitor را می خوانم، امیدوارم که شما همچنان آنچه را که برای سالهای آینده تجربه کرده اید، به اشتراک بگذارید، بسیار لذت بخش و همچنین خواندنی، چاپو!

  9. قصابی کامپن می گوید

    آن داستان بیمارستان بار دیگر آنچه را که قبلاً مسلم بود تأیید می کند: بهشت ​​تایلند برای افراد فاقد لذت کمتر است! همچنین برنامه هایی برای لغو بیمه 30 بات وجود دارد. تا جایی که من می دانم یک میراث تاکسین. به نظر می رسد هزینه بیش از حد یا چیزی است. آنها اکنون می توانند دوباره هر کاری که می خواهند در بانکوک انجام دهند.

  10. پراتانا می گوید

    هموطن عزیز
    یک بار دیگر با کمال میل جواهر شما را خواندم و اگر بخواهم مقایسه ای ساده انجام دهم که جامبرز آن را تجسم نکرده است، فقط برای شما روی کاغذ می ریزد!
    مرخصی من در راه است و نوشته شما باعث می شود احساس کنم قبلاً آنجا هستم، اگرچه در آیسان نیستم، اما این همان چیزی است که بسیاری در اینجا به طور قابل تشخیص می گویند: "TIT"
    و بدون اینکه بخواهم درگیر جزئیات شما باشم، دوباره می توانم ببینم که چگونه تایلندی ها نمی توانند منطق عادی خود را با ما در میان بگذارند، مگر اینکه چیزی از آن به دست آوریم، ادامه دهید و مهمتر از همه از زندگی خود در آنجا لذت ببرید، من هنوز ده تای دیگر دارم. سال‌ها قبل از اینکه اتفاق بیفتد رویاپردازی کنید، مگر اینکه دولت دوباره «قدم‌های خود را به پا کند»، اما این داستان دیگری است که دیگر هرگز برای شما اتفاق نخواهد افتاد.

  11. فرد دبلیو می گوید

    من نیز یک بار از بیمارستان دولتی در Roi-et بازدید کردم. من به سرعت به این تصمیم رسیدم که وقتی در تایلند زندگی می کنم، به یک کلینیک خصوصی بروم. در واقع یک آشفتگی آشفته است. در حالی که به دنبال چند نفر از روستایمان می گشتیم که در آنجا دراز کشیده بودند، به طور تصادفی وارد اتاقی شدیم که در اینجا به آن بخش "مراقبت های ویژه" می گوییم. فقط یک حدس... شاید 40 تخت در آن بخش، یکی حتی بدتر از دیگری بود. واقعا بودن اونجا جالب نبود اینجا در هلند من معتقدم برای ورود به ICU باید ثبت نام کنید. خوشبختانه یک پرستار به ما کمک کرد و ما را به بخش مناسب راهنمایی کرد.
    حکایتی دیگر از ناباوری...
    همسر سابق همسرم هم در بیمارستان بستری بود. بعد از حدود 5 دقیقه، یک پرستار وارد اتاق شد و ماسک های صورت را به ما داد. هنوز ناخودآگاه چرا، ما آن چیزها را روی آن قرار می دهیم.
    بعداً شنیدیم که او روز بعد به خانه برگشته است. عصر همان روز از دختر ناتنی ام تماس گرفتیم که او فوت کرده است… به سل، از همه چیز. خوب... سل و ما توانستیم بدون هشدار وارد اتاق بیمارستانش شویم. بدتر از آن... او در حالی که به شدت بیمار بود به خانه رفت؟ او می توانست به اصطلاح کل محله را به سل آلوده کند. غیر قابل درک. البته من در اینترنت دنبال علائم سل گشتم، فقط برای اینکه مراقب خودم باشم.
    بنابراین توصیه من: اگر می خواهید به ملاقات شخصی در بیمارستان تایلند بروید، ابتدا بررسی کنید که چرا آن فرد آنجاست و در کدام اتاق است، تا به طور تصادفی در اتاقی قرار نگیرید که در آن یک بیماری بسیار مسری وجود دارد.

  12. بوسه انتقادی می گوید

    داستان های زیبا و قابل تشخیص در آیسان.
    دادن آبجو به افراد کم شانس در تجارت شما: کار خوب! (اگر این کار را هر روز انجام دهید، به زودی به B 30.000 پلاس خواهید رسید، اما خوب، بستگی به شما دارد) 😉
    دادن آب نبات و کوکاکولا به کودکان: کار خوب 😉

  13. تیریفایز مارک می گوید

    من هم می توانم از آن لذت ببرم. من همچنین 14 سال در ایسان (لاهانسای) زندگی کردم، ابتدا در روستایی بی نام: کیلومتر 6 (کیلوهوک) بدون آب لوله کشی و حداقل برق، سپس در مرکز لاهانسای. همچنین با یک وقفه 16 ماهه در تاریکی زمانی که همسرم مجبور شد در سال 2007 زایمان کند. همه اینها تا 13 می سال گذشته، همسرم تصمیم گرفت یک پسر تایلندی جوانتر را بیاورد، بنابراین متأسفانه طلاق گرفت. دلم برای آن زندگی در آنجا بسیار تنگ شده است و در واقع دقیقاً همانگونه است که The Inquisitor به زیبایی آن را بیان می کند.

  14. راب تای مای می گوید

    توضیحات بیمارستان 90 درصد درسته، سگهایی که میای غذا بخورن و بعد مگسها رو فراموش میکنی چون همه درها بازه. تنها غذایی که صبح ها از بیمارستان می گیرید فرنی برنج با سس ماهی (نمک) و مقداری سبزیجات سرگردان است. باقیمانده غذا باید از خانواده باشد. اما از بیمارستان پیژامه می گیرید اما برای فرنگ 1,86/95 متر و XNUMX کیلو هم سایز مشکل دارد.
    سپس تخت هنوز باید توضیح داده شود: تشک سخت، خوابیدن روی زمین بهتر است. بعد از 1 شب فرار کردم، هر یک ساعت فشار خونم را اندازه گرفتم، پس بریم بخوابیم. تجربه شخصی

  15. اروین فلور می گوید

    بهترین،

    در واقع من بیمارستان را دوست دارم.
    من خودم نیز چندین بار در بین تایلندی ها در راهرو خوابیده ام (جایی باقی نمانده است).

    اما در این شرایط در بیمارستان به خوبی درمان خواهید شد.
    من منتظر یک اتاق خصوصی بودم که برای تایلندی های بیشتر و بیشتر مقرون به صرفه می شود.

    بعد از روز اول خوش شانس بودم که یک اتاق خصوصی در دسترس قرار گرفت.
    با نگاهی به گذشته، کاری که این فلانگ در راهرو انجام داد بسیار خاص بود.

    با خانواده ای که به مراقبت های روزانه و شبانه ادامه می دهند کاملاً متفاوت است.
    بازم داستان خیلی قشنگه

    ملاقات groet vriendelijke،

    اروین


پیام بگذارید

Thailandblog.nl از کوکی ها استفاده می کند

وب سایت ما به لطف کوکی ها بهترین کار را دارد. از این طریق می توانیم تنظیمات شما را به خاطر بسپاریم، به شما پیشنهاد شخصی بدهیم و شما به ما در بهبود کیفیت وب سایت کمک کنید. ادامه مطلب

بله، من یک وب سایت خوب می خواهم