راماسون عاشق میخالا است اما او را نمی خواهد. او با تبر خود به او حمله می کند اما مکالا با یک توپ کریستالی از خود دفاع می کند.

ماخالا

مکالا، زیبایی جذاب، در کف سفید امواج دریا متولد شد. او از دوران کودکی با چشمان زیبا و قفل های بلند سیاه برخوردار بود. او شاد و با اعتماد به نفس بود. و او می توانست پرواز کند و اغلب در ابرها با یک توپ کریستالی بازی می کرد. این توپ کریستالی برای محافظت از او بود. او می‌توانست آن توپ را بچرخاند و درخشش‌های درخشان، کور و هولناکی از نور بیرون بیاید.

اگر مخالا در قصرش کاری نداشت، در میان ابرها بالاتر و بالاتر پرواز می کرد. او همچنین گاهی اوقات با دوستان همسن خود پرواز می کرد، همه با جواهرات پر زرق و برق و با لباس های روشن و رنگارنگ.

رامسون

زیبایی و جذابیت او راماسون را مجذوب خود کرد که در باد طوفانی به دنیا آمده بود و باران را شنل خود می کرد. بزرگترین دوست راماسون راهو خدای تاریکی بود. رامسون همیشه تبر خود را به عنوان سلاح حمل می کرد. هر وقت دلش می آمد می توانست به راهو زنگ بزند و آن وقت دنیا در تاریکی فرو رفت. رامسون آرزوی شیطانی داشت که مکالا را بگیرد و به خانه اش ببرد.

آن روز، مکالا روی ابرهای سفید کرکی که در بلندای آسمان شناور بودند، قایق سواری می‌کرد. ناگهان او یک بسته ضخیم از ابرهای تیره را دید که به او نزدیک می شوند. این رامسون بود که به سرعت نزدیک شد تا بانوی زیبا را بگیرد اما مکالا از نیت حریصانه او باخبر شد. او شتاب گرفت؛ او نیز شتاب گرفت اما در ابر تاریک پنهان شد. اما او را دیده بود!

او یک لحظه را تلف نکرد. توپ کریستالی او را گرفت و به توپ دستور داد تا نورهای کورکننده ای از خود ساطع کند. رامسون تبر مرگبار خود را پرتاب کرد تا او را زخمی کند تا او نتواند بیشتر پرواز کند و صدای رعد و برقی در ابرها ایجاد کرد. اما توپ کریستالی مکالا را رها نکرد. بعد از هر بار نور، صدای تبر را می‌شنود که از میان ابرها می‌افتد.

سپس باران شدیدی آمد و رامسون زیر پوشش آن باران توانست فرار کند. مخالا با عجله به سمت قصرش رفت و موهای بلند سیاهش را خشک کرد.

مخالا نترسید. او بازی را در ابرها ادامه داد اما همیشه توپ کریستالی خود را با خود می برد. رامسون نتوانست از شر شیفتگی دیوانه خود خلاص شود. او اغلب سعی می کرد با پرتاب تبر خود مکالا را بگیرد و مکالا همیشه به لطف توپ کریستالی خود فرار می کرد.

این هنوز در بالای آسمان ادامه دارد. به همین دلیل است که وقتی رامسون تبر خود را پرتاب می کند، صدای کر کننده رعد را می شنویم. سپس فلاش هایی از توپ مکالا را می بینیم که چشم های راماسون را کور می کند و بارش باران را احساس می کنیم که به فرار رامسون کمک می کند.

منبع: قصه های عامیانه تایلند (1976). ترجمه و ویرایش Erik Kuijpers.

وقتی صدای رعد و برق و رعد و برق را می شنوید که در آسمان پرواز می کند، یک کودک تایلندی به بالا نگاه می کند و فریاد می زند "این تبر راماسون است و مکالا با توپ کریستالی خود فرار می کند." یکی از داستان های عامیانه محبوب تایلند.

Mekhala، همچنین Makhara و Manimekhala، الهه صاعقه است. راماسون، همچنین راماسورا، خدای تبردار رعد است. هر دو خدایان اساطیر بودایی و هندو هستند.

در اینجا می توانید مبارزه (14 دقیقه رقص) را تماشا کنید: https://www.youtube.com/watch?v=UjfbG1COj3E

هیچ نظری امکان پذیر نیست


پیام بگذارید

Thailandblog.nl از کوکی ها استفاده می کند

وب سایت ما به لطف کوکی ها بهترین کار را دارد. از این طریق می توانیم تنظیمات شما را به خاطر بسپاریم، به شما پیشنهاد شخصی بدهیم و شما به ما در بهبود کیفیت وب سایت کمک کنید. ادامه مطلب

بله، من یک وب سایت خوب می خواهم