اوه، همسر تایلندی من، استعدادهای زیادی دارد.
یکی از آنها توانایی ناپدید شدن بین قفسه های سوپرمارکت است. که اغلب خرید با هم را به چیزی اعصاب خردکن تبدیل می کند.
برای من یعنی.

همیشه وقتی حواسم نیست این اتفاق می افتد. بدون شک در حال جست‌وجوی بین دانه‌های قهوه برای ترکیب مورد علاقه‌ام، نمی‌دانم او دقیقاً پنج فوت دورتر از من ایستاده است یا نه. ریشه بین کیسه های چای برای ترکیب مورد علاقه خودش.
حبوبات من هنوز به ته سبد خرید نرسیده اند یا او رفته است.

کمتر از یک نانو ثانیه پیش او در سیلان معطر ایستاد و ناگهان تمام راهرو به جز من خلوت شد.
نمی‌دانم او چگونه این کار را می‌کند، اما تقریباً وحشتناک است، این موهبت حل شدن بی‌صدا در نیستی.

پس از آن جستجوی ناخواسته از طریق پیچ و خم قفسه بزرگ می تواند آغاز شود.
ابتدا کمی اذیت شدم، چون او را در دو راهروی مجاور نمی بینم، قدم هایم را برمی گردم. به امید قضاوت بهتر او برای یافتن دوباره او در مقابل کیسه های چای، گویی هرگز دور نبوده است.
اتفاقی که قبلاً یک بار اتفاق افتاده بود و به من شک قوی داد که او به او اهمیت می دهد. یا به سادگی می تواند خود را به هر سوپرمارکتی که می خواهد تله پورت کند.

اما او در حال چای نیست.
نه حتی در بیست و هفت راهروی دیگر که نگاه می کنم. نه در صندوق، نه در نوشیدنی و نه حتی در گوشه قهوه، عربیکا داغ را میل می کند.
کمی ناامیدتر، و از درون به خاطر چندمین ترفند ناپدید شدن او، من اکنون شروع به پرسه زدن در راهروهای مغازه می‌کنم، مانند نوعی سرگردان در بیابان. به امید اینکه بلافاصله دوباره با او برخورد کنم.
که تا به امروز همیشه به یک امید بیهوده تبدیل شده است.
با وجود بیست سال ازدواج، من هنوز هیچ ایده ای از پیچ و خم های همسرم ندارم و بنابراین هیچ راهی برای اندازه گیری مسیر او در امتداد پاشیدن شکلات و هوپجسولا وجود ندارد.

قد او هم کمکی نمی کند. زیرا اندازه او از انگشتان پا تا تاج کمتر از پنج فوت است و می تواند از پشت چند جعبه میوه انباشته یا یک پرکننده قفسه ای که کمی بیش از حد بالاست، دود کند.

یک بار او را پشت نمایشی از شکلات Milka پیدا کردم، فقط به این دلیل که دم اسبی سیاه او را دیدم که بالای میله ها شناور بود. در مورد ترسناک صحبت کنید
علاوه بر این، او همچنین دوست دارد چمباتمه بزند تا قفسه‌های پایینی را غارت کند، که البته دیدن دوباره او را کاملا غیرممکن می‌کند.

با کمی عرق کردن، و زیر لب از زنانی که نمی‌توانند صبر کنند تا شوهرانشان مرتب کردن دانه‌های قهوه را تمام کند، غرغر می‌کنم، سپس در مسیر رفتن به این بقال بزرگ، مترهای بیشتری را با پای پیاده نسبت به قبل طی می‌کنم.
به طرز شگفت انگیزی با سبد خرید خودم که دارای چرخ قفل معروف است، مخالفت کردم. همچنین چیزی که من، پس از زنان غیرقابل ردیابی تایلندی، به نظر می رسد یک حق ثبت ابدی در سوپرمارکت های محله دارم.

درست در حالی که دارم از تلاش ناامیدکننده خود برای فانتوم شاخه چشم می اندیشم، زمان آن فرا رسیده است.
پس از کش و قوس های زیاد بین شکارچیان معامله، تماشاگران قفسه و عمه های سرگردان سر راه که سر راه ایستاده بودند، از کنار قوطی های Unox می گذرم.

و او آنجاست.

سر پر از بخار و بغل پر از تره و خیار و کله کاهو. نگاه در چشمان او گویای خوبی است و در غیر این صورت ابروهای درهم رفته این کار را می کنند.
او با تکان دادن سرش از این همه حماقت از طرف من، علوفه سبز موجود در گاری را نشانه می گیرد و سپس با قاطعیت به سمت صندوق انتظار می رود.

هنگامی که به آنجا رسید، او توسط چهارده سبد خرید دیگر که کاملاً بار شده بود، از پشت نگاه کرد، اغلب نمی‌تواند برای بار دوم ناپدید شود. زیرا او هنوز در محل به یاد می آورد که آووکادوها امروز در فروش هستند. جایی که من مشتاقانه امیدوار هستم که او با غارت برگردد، قبل از اینکه ردیف زمزمه پشت سرم مشعل ها و چنگال ها را بیرون بکشد، یا گلویم را با یک کارت جایزه که روی زمین کاشی تیز شده است، ببرد.

خوشبختانه این جنون خرید جنبه های آموزشی هم دارد.
چرا که در راه بازگشت، در ماشین پر بار، کلمات جدید و جالب زیادی به یکدیگر یاد می دهیم.
مانند "روز کور" و "شبح".
تسکین می دهد و برای دور بعدی جسارت می دهد.

که ضروری است، زیرا هیچ چیز هرگز تغییر نخواهد کرد.
او در هر لحظه خریدی که بخواهد و ناخواسته من ناپدید می شود.

نه اینکه بخواهم شکایت کنم.
چون خوشبختی همانطور که می دانید در چیزهای کوچک است.

و دیدن سکاندار کوچکم، حتی پس از چندمین جستجو، باز هم هر بار درونم را خوشحال می کند.

اما شاید باید با دقت به او بگویم که راه های دیگری برای خوشحال کردن من وجود دارد.

21 پاسخ به “ماجراهای سوپرمارکت جادویی اوی: مغز متفکر ناپدید شدن قفسه ها””

  1. پیتر ال می گوید

    بسیار قابل تشخیص است.

  2. فرانک اچ می گوید

    عالی. من همسر تایلندی ندارم اما همین اتفاق برای من می افتد. و هر بار تعجب : منو از دست دادی؟؟؟ چطور ممکنه چون...... HG.

  3. مخفف کلمه میکروفون می گوید

    واقعاً قابل تشخیص است

  4. کورنلیس می گوید

    یک داستان عالی دیگر، Lieven! و من هم این پدیده را می شناسم!

  5. Rebel4Ever می گوید

    دوستداران سگ باهوش می دانند؛ شما هرگز نباید سگ خود را صدا کنید، اما سگ باید به شما توجه کند. بدون مقایسه همسرتان با سگ؛ بذار همسرت بهت سر بزنه پشت صندوق یا دستگاه قهوه ساز صبر کنید و صبورانه منتظر بمانید... پس از چند بار نقش ها برعکس می شوند.

  6. برام سیام می گوید

    به خوبی این پدیده را بیان کرد. شاید یک جادوگر در این خانم با عمل ناپدید شدن وجود داشته باشد. من شخصاً این موضوع را نسبت به خانم‌هایی که مدت‌ها را صرف مطالعه محصولات در قفسه‌ها می‌کنند و شک دارند که آیا باید قهوه از Van Nelle یا Douwe Egberts بخرند کمتر آزاردهنده می‌شوم، گویی ادامه زندگی آنها به آن بستگی دارد.

  7. رونی لاتیا می گوید

    من فکر می کنم برای خیلی ها قابل تشخیص است.
    این اتفاق بارها و بارها نه تنها در مراکز خرید، بلکه در بازارها نیز رخ می دهد.
    ظاهراً ما در مورد آنچه می خواهیم ببینیم یا به دنبال آن باشیم، علایق متفاوتی داریم. که به نظرم طبیعیه

    من خیلی وقت است که وقتی دوباره ناگهان ناپدید می شود، دیگر به دنبال او نیستم، زیرا این واقعاً ناگهانی اتفاق می افتد. لحظه ای به دور نگاه می کنی و ناگهان رفته اند.
    در واقع هرگز چنین اقدامات ناپدید شدن خوبی را در نمایش های شعبده باز مانند آنها ندیده بودم.

    اما در نهایت ما دوباره در جایی ملاقات خواهیم کرد یا هنوز GSM وجود دارد.
    و این واقعیت که معمولاً باید پرداخت نیز انجام شود معمولاً کمک می کند

  8. امیل می گوید

    دوباره داستان خوب و همچنین برای من بسیار قابل تشخیص است، مال من نیز 1,49 اندازه دارد و در سوپرمارکت او در مدت کوتاهی از بین می رود. معمولا با سبزیجات. من معمولا فقط در صندوق منتظر می مانم.

  9. از پا افتادن می گوید

    بسیار قابل تشخیص است
    برای من هم خیلی مرتب اتفاق می افتد که همسرم را از دست داده ام
    من و همسر تایلندی ام یک بار به سوپرمارکت رفتیم،
    گاری کاملاً پر شده است و از همسرم می پرسم: آیا هر آنچه را که نیاز دارید دارید؟
    بله، فکر می کنم، باشه پس کار ما تمام شد و الان می رویم صندوق، می پرسم
    او می گوید خوب است، ما همه چیز داریم
    همه چیز را روی نوار می گذارم و صندوقدار شروع به اسکن می کند،
    همچنین با ما مرسوم است که من کیف خرید بزرگ را بسته بندی کنم،
    و همسرم هزینه مواد غذایی را پرداخت می کند،
    در غیر این صورت کوکی ها و ساندویچ ها در پایین و کارتن های شیر و آب میوه در بالا قرار دارند
    بنابراین من مشغول بسته بندی هستم و صندوقدار می گوید: 63 یورو 40 آقا.
    اوه آره همسرم پول میده ........اوه همسرم کجاست؟؟
    هیچ جا دیده نمی شد………. مشتریان پشت سر من شروع به پریدن کردند
    رفتم داخل مغازه و سرچ کردم، همسرم هم کوتاه قد است و بین ردیف ها او را نمی دیدم
    بالاخره او را با میوه ها و سبزیجات با مقداری لیمو در دست پیدا کردم
    آره فکر کردم دیگه لیمویی نیست منم بهش نیاز دارم .. میگه ......
    می گویم بیا، باید پول بدهی، صندوقدار و سایر مشتریان منتظر ما هستند…….
    بازگشت به صندوق مردم از دیدن این خوشحال نشدند
    خوب، او پول می دهد، و من می پرسم: آن لیموها کجا هستند؟
    زیر بغلش بود تا بتواند بپردازد ………………
    هنوز هم آن را پرداخت کرد، بنابراین حتی بیشتر طول کشید
    اگر نگاه می توانست بکشد…………..

  10. راب وی. می گوید

    هرگز از این پدیده آزار ندهید، اما پدیده دیگران را بشناسید. من همچنین گاهی اوقات از سبد خرید راه می رفتم / دور می شدم تا به دنبال چیزی دورتر باشم. رها کردن ماشین بدون مراقبت یا در دست همسرتان بسیار آسان است. خرید با هم به معنای به هم ریختن سبد خرید است (لازم نیست همزمان چسبنده باشد، مگر اینکه کار شما باشد...) و جستجوی چیزها کمی دورتر عملی است تا زمانی که دیگران گردن خود را روی سبد خرید نشکنند. . آیا آماده هستید، در هنگام پرداخت، شخص دیگر شما احتمالاً می داند که شما را کجا پیدا کند، اگر شروع به غفلت کنید. 😉 این نمی تواند ساده تر باشد.

    یک جایگزین: چنین پرچم دوچرخه نارنجی را به شریک زندگی خود ببندید... نه؟ یک کلاه نوک تیز شاید یا یکی از آن هدبندهای چشمک زن که می گوید "من اینجا هستم!" ، این فقط یک پیشنهاد است ...

  11. ژینین می گوید

    من همین چیزا رو دارم فقط برعکس شوهرم همیشه ناگهان ناپدید می شود در حالی که من با آغوش پر از مواد غذایی ایستاده ام.

    • خون مو می گوید

      من همچنین اغلب همسرم را در سوپرمارکت از دست می دهم و در واقع شما پشت صندوق ایستاده اید، او هنوز به دنبال چیزهایی است که فراموش کرده است.
      من سپس در تمام ردیف ها و غیر قابل ردیابی نگاه می کنم.

      جاکلیدی هایی برای فروش وجود دارد که وقتی کلیدهای خود را پیدا نمی کنید صدا ایجاد می کنند.
      شاید این یک راه حل باشد

      من فقط در حال تنظیم هستم، برای پیدا کردن او وقت می گذارم.
      آخرین باری که در پارکینگ بدون خرید چیزی در سوپرمارکت در ماشین نشسته بود.

      حتی بعد از 43 سال ازدواج، هر روز یک شگفتی است.
      مشکلات زبان اغلب دلیل آن است.
      همسرم چنان هلندی بدی صحبت می‌کند که به ندرت کسی، حتی من، نمی‌توانم حرف‌های او را دنبال کند.

      • الی می گوید

        خب پس مشکلی نداری، نه؟
        شما می نویسید "که به سختی کسی، حتی من، نمی تواند حرف های او را دنبال کند"
        من فرض می کنم که بعد از 43 سال شما تجربه ای در درک و دنبال کردن پیچ و خم های کسی خواهید داشت.
        البته اگر به کسی علاقه دارید.

        • خون مو می گوید

          الی،
          متأسفانه بعد از 43 سال نتیجه ای حاصل نشد.
          در غیر این صورت مشکلی نیست
          معمولا بعد از مدتی سکه می افتد

          اما بهتر است نتوانی افکار کسی را دنبال کنی و خود را با آن تطبیق دهی، تا اینکه فکر کنی کسی را درک می‌کنی و سال‌ها بعد بفهمی که کاملاً در اشتباه بودی.

          اتفاقاً درک کسی که تقریباً هیچ انگلیسی صحبت نمی کند، آیسان و تایلندی را مخلوط می کند، با کلمات هلندی در هم آمیخته است و هرگز دوره ادغام را دنبال نکرده است، آسان نیست.

          نظر عجیب شما: اگر به کسی علاقه مند هستید، پزشک عمومی و چشم پزشک را که نمی دانند منظورشان چیست، ارسال می کنم.

          • Lieven Cattail می گوید

            Khun Moo عزیز،
            من با شما همدردی می کنم، زیرا همسرم اوی نیز به سختی هلندی صحبت می کند و دوره ادغام را گذرانده است.
            چیزی که در آن زمان من را شگفت‌زده نکرد، زیرا او حتی در کودکی اجازه نداشت مدرسه ابتدایی را تمام کند، زیرا مجبور بود در بانکوک به عنوان یک برده کم دستمزد در خانواده تایلندی‌های ثروتمند کار کند. بنابراین حتی فیلمنامه تایلندی به سختی تسلط پیدا می کند.

            ما از ترکیبی از هلندی، انگلیسی و تایلندی در زندگی روزمره استفاده می‌کنیم که همیشه خوب پیش می‌رود، تا زمانی که به دندانپزشک، بینایی‌شناس یا پزشک عمومی برسید. چون در این صورت بیشتر مترجم می شوم تا شوهر، و سعی می کنم منظور او را تا جایی که می توانم منتقل کنم.
            که گاهی اوقات می تواند باعث شگفتی در هنگام آزمایش چشم شود، به عنوان مثال، هنگامی که او به سه زبان مختلف به بینایی شناس اطلاع می دهد که لنز استفاده شده کمی بدتر از لنز قبلی است، اما با بررسی دقیق تر، شاید کمی بهتر است!

            با این حال، تا آنجا که به او مربوط می شود، تجربیات سوپرمارکت کاملاً تقصیر من است، زیرا من ناگهان ناپدید شده بودم و او باید به دنبال من می گشت، شوهر گیج و بی جهت که می توانست متوجه شود او در خواربار فروشی است.

            • خون مو می گوید

              عزیز،
              همسرم 2 سال به دبستان رفت.
              به طور کامل در بیابان تایلند بزرگ شده است.
              بدون صابون و بدون دارو.
              برای این کار از گیاهان و برگ ها استفاده شد.
              مردم تایلند هنوز از دانش او در مورد گیاهان شگفت زده می شوند.
              یاد گرفت که روی لوح قرضی بنویسد.
              او نمی تواند حساب کند.
              جدا از مشکلات زبانی و سوء تفاهم های روزمره، 40 سال است که با هم عالی کار می کنیم.
              اگر بخواهم ترک تحصیل کنم، او به هیچ وجه نمی تواند خود را در هلند نجات دهد.
              از این رو خانه ای در تایلند ساخته شده است. به طور طبیعی وصیت نامه و / یا حساب های بانکی سیاست های مستمری در هر دو نام ساخته شده است.
              من همیشه از داستان های بسیار مرتبط شما لذت می برم.
              همسرم علاقه زیادی به سفر دارد و در 40 سال گذشته از دورافتاده ترین مکان های تایلند دیدن کرده است. همچنین ویتنام، کامبوج.
              ، لائوس.

            • ویلیام کورات می گوید

              داستانی طنز و بر اساس واقعیت.
              دیگر از این موضوع ناراحت نشوید زیرا 90 درصد مواد غذایی برای من است و بسیاری از مغازه‌ها در گوشه و کنار هستند، پس خودتان این کار را انجام دهید.
              لیدی شیرین صاحب یک مغازه است و مانند بسیاری دیگر، گرب را دوست دارد.

              بنابراین آنها را در حال راه رفتن منظم ببینید، اغلب خواب زمستانی که بخار از گوش خارج می شود یا شکست را می توان روی صورت خواند.

  12. رنه می گوید

    داستان بسیار قابل تشخیص، وقتی او به خرید می رود من همیشه آنها را گم می کنم، همانطور که خط به خط ادامه می دهیم، آنها مانند یک پرتابه هدایت نشده از فروشگاه عبور می کنند و وقتی زمان پرداخت می رسد، او همیشه با چند چیز دیگر می دود. بعد از 27 سال به آن عادت می کنید، اما در ابتدا شما را دیوانه کرد، من آن را منطق تایلندی می نامم.

    • کورنلیس می گوید

      این ربطی به ملیت ندارد، همه زنان این پدیده را نشان می دهند. اینکه آیا آنها را پیدا می کنید به طول او نیز مربوط می شود. همسر (هلندی) من 1.60 متر است و به سرعت بین قفسه ها ناپدید شد، که او نیز به طور منظم انجام می دهد. صبور باشید، بی سر و صدا در صندوق صندوق صبر کنید، جایی که او دوباره ظاهر می شود.

  13. TonJ می گوید

    خوشبختانه من تنها نیستم.
    به طور منظم تاول روی پا برای پیدا کردن او دوباره.
    فروشگاه یا بازار بالا و پایین: جلو به عقب، چپ به راست.
    شاید فقط یک خط؟ (شوخی کردم).

  14. لوت می گوید

    زیبا نوشتید و دوباره لذت بردم، من فقط سبد خرید را رها می کردم و تا زمانی که او تماس می گرفت دنبال میخانه ای در آن نزدیکی می گشتم.


پیام بگذارید

Thailandblog.nl از کوکی ها استفاده می کند

وب سایت ما به لطف کوکی ها بهترین کار را دارد. از این طریق می توانیم تنظیمات شما را به خاطر بسپاریم، به شما پیشنهاد شخصی بدهیم و شما به ما در بهبود کیفیت وب سایت کمک کنید. ادامه مطلب

بله، من یک وب سایت خوب می خواهم