آمستردام فرانسه در پاتایا (قسمت 2)

نوشته فرانس آمستردام
Geplaatst در ستون, آمستردام فرانسه
برچسب ها:
13 اکتبر 2021

در نیمه راه همین اول عصر از خواب بیدار شدم. یک پیام از نوک بود، من او را اینگونه صدا می کنم. چقدر حالش خوب بود عزیزم او این را حدود 365 بار در سال می پرسد، و گاهی اوقات من نمی توانم برای مدتی چیزی به ذهنم برسم، اما اکنون می توانم او را غافلگیر کنم.

"Tuk-Tuk (نام مستعار من) در پاتایا اکنون!"
لحظه ای سکوت حکمفرما شد تا اینکه صدای بلندی به گوش رسید.
داستانی است، من به زودی به کورات می روم، نمی توانم از شما مراقبت کنم، خیلی متاسفم، خیلی غمگین، بله بالله، و همه به زبان انگلیسی به سختی قابل درک است.
پرسیدم: «وقتی به کورات رفتی، فردا؟»
نه. Tomollow tomollow.
'تو فردا کار میکنی؟'
"نه."
"میخواهی امشب با من بروی؟"
'عزیزم خواهش میکنم!'
"باشه، می بینمت 11 شب شگفت انگیز 2 بار."

خب، من نمی توانستم اجازه دهم او بدون توجه به خانه برود. از این گذشته، من او را برای چندین سال می شناسم. ابتدا در Tim Bar Agogo کار کرد، سپس در مغازه های مختلف در مرکز خرید Mike's Shopping Mall. او کاملاً سرسخت است و خصلت‌های خود را دارد، به این معنی که دیر یا زود همه جا با مدیر مشکل پیدا می‌کند، حتی اگر هیچ‌وقت تقصیر او نباشد. او اکنون بیست و هشت ساله است، دختری حدوداً هشت ساله، مادر و بابا به سختی با برنج زنده می مانند و خواهر بزرگترش 24 ساعت شبانه روز با دوست پسرش در یابا می گذراند.

چند ماه پیش این دو نفر آخری با هم دعوا کردند و نوک خواهرش را به پاتایا برد تا ببیند آیا اینجا چیزی برای او وجود دارد یا خیر. تا حدودی در همین زمینه بود که به او معرفی شدم، اما من با مهربانی از او به خاطر افتخار تشکر کردم. زیبا به نظر می‌رسید، اما من به ندرت با چنین بی‌علاقگی کامل و بی‌حالی بی‌علاقه‌ای مواجه شده‌ام. دو روز بعد با دوست پسرش آرایش کرد.

از 10.000 باتی که نوک ماهانه به عنوان یک فروشنده به دست می آورد، 4000 بات آن برای اجاره اتاق و 1000 بات برای آب و برق خرج می شود. سپس شما هنوز باید بخورید و بنوشید و تماس تلفنی برقرار کنید. چیز زیادی نمی توان به خانه فرستاد. فریلنسری علاوه بر شغل 6 روزه 10 ساعته در هفته نیز واقع بینانه نیست، بنابراین وقتی من در کشور هستم تنها روز تعطیلی هر هفته به خوبی سپری می شود. من باید دستور کار خود را با برنامه او تنظیم کنم و این امر بدیهی تلقی می شود. خانمی با دستورالعمل استفاده، اما آنقدر دوست داشتنی که نمی توان بیش از پنج دقیقه عصبانی ماند.

و حالا بدشانسی که نقشه ام به نتیجه نمی رسد. او فقط یک بار در سال به مدت یک ماه به خانه می رود. سپس او می‌تواند تولد دخترش را جشن بگیرد و امسال نیز انتظار می‌رود که به‌عنوان نوعی شاهد در دعوای قضایی علیه خواهرش به دلیل وام پرداخت نشده 35.000 بات باشد. یا چیزی من نمی توانم طناب زیادی به آن ببندم. در هر صورت عذاب و غم. با این حال، شب خوبی داشتیم. حوالی ظهر با هم در The Sportsman صبحانه خوردیم. در راه، هنگام خروج از هتل، باید به او یادآوری کنم که باید کارت شناسایی خود را از پذیرش تحویل بگیرد. او با اکراه این کار را انجام می دهد، اگرچه هنوز هم کمی پاپ می کند: "ما به اتاق شما بر نمی گردیم؟" "نه عزیزم، ببخشید. توک توک خیلی شلوغه.» گاهی اوقات باید سرسخت باشی، این دردناک است، اما در غیر این صورت واقعاً نمی توان او را شکست داد.

بعد از صبحانه نوشیدنی خداحافظی، آب، در بار شگفت انگیز 2. 1600 بات بهش دادم او داشت حساب می کرد و گفت: "من 8000 پس انداز کردم، بنابراین اکنون تقریبا 9600 دارم." من راهنمایی را دریافت کردم، 10.000 بات پس دادم و آن را با یک اسکناس 600 عوض کردم. من هم گاهی اوقات با آن مشکل دارم. یک اشک کوچک، یک در آغوش گرفتن، و او دوباره رفت و به آینده ای مبهم ادامه داد.

نفر بعدی که رسید خانمی از چایاپون بود. او قبلاً صبح اعلام کرده بود که قرار است سوار اتوبوس شود، بیش از 400 کیلومتر. من به وضوح توضیح دادم که توک توک یک پروانه است، که او فقط می تواند یک شب بماند و ممکن است منطقی نباشد که فقط برای من به پاتایا بیاید. او این را در ساعت 5 بعد از ظهر در بار شگفت انگیز 2 فهمید. خب بریم دیگه من آخرین بار از طریق Thaifriend با این خانم آشنا شدم. در ارسال پیام از طریق فیس بوک، از جمله عکس های زندگی واقعی مزرعه بسیار وفادار است. زیبا نیست، اما همیشه شاد است و کار مورد علاقه او تماشای تلویزیون و ماساژ دادن همزمان است. این خیلی خوب پیش می رود و من را آزار نمی دهد. او قبلاً ساعت چهار آنجا بود و من به سختی فرصتی برای نوشیدن اولین آبجو داشتم. حتما یه چیزی تو تلویزیون بوده...

بعد از یک ساعت و نیم خوردن صابون تایلندی اعلام کرد که گرسنه است. من هم برای راحتی به میخانه ورزشکار رفتیم. از نظر محیط، این مکان به اندازه De Hut van Uncle Henne تایلندی دارد، اما غذاهای غربی و آسیایی آن بسیار مفید است.

در این مورد او ایتالیایی، اسپاگتی Carbonara را انتخاب کرد. من با یک استیک ماهی قزل آلا با سیب زمینی آب پز و اسفناج وسوسه شدم. ماهی سالمون خوب بود، سسش هم، فقط اسفناج به سختی ولرم بود و ورقه های سیب زمینی که می تونستید باهاش ​​تونل بسازید و تقریبا سرد بودند. حیف، اینجا معمولا بهتر است. من چیزی در مورد آن نگفتم، برای آن خیلی دیر شده است و از من هم چیزی نپرسیدند. همانطور که می توانید از سرآشپزهای تلویزیون یاد بگیرید: یک آشپز باید هر چیزی را که می گذرد بچشد. این به وضوح در این مورد اتفاق نیفتاد. علاوه بر این، مالک را ندیدم، اما امروز یا فردا با او ملاقات خواهم کرد. به هر حال کارکنان تایلندی هیچ فایده ای برای شما ندارند. قبلاً سعی کرده بودم به آنها اطلاع دهم که وب سایت فقط صفحات خالی را نشان می دهد. نتیجه: آنها با خشم به شما خیره می شوند، اما هیچ چیز دیگری. کم و بیش به صورت نمایشی، چاقویم را در یکی از تکه های سیب زمینی نخورده قرار داده بودم، اما این نیز درک نشد. هنوز نوبت اوست!

اکنون همسر کشاورزم مدتی در حال استراحت است در حالی که من با سپاس از فرصت استفاده کردم و دوباره ماجراهای اینجا را با شما در میان گذاشتم. در صورت وجود علاقه کافی قسمت 3 بستنی و سرویس به زودی خواهد آمد.

5 پاسخ به “آمستردام فرانسوی در پاتایا (قسمت 2)”

  1. کورنلیس می گوید

    فرانس، قلب شما در جای مناسب است!

  2. دانیل ام. می گوید

    فرانس آمستردام عزیز،

    نام مستعار فرانس پاتایا هم برای شما مناسب است :-D.

    من فقط داستان شما را خواندم قسمت اول رو قبلا خونده بودم :-).

    امیدوارم لایک ها زیاد بشه چون از داستان شما لذت بردم. سپس روی پیوندی به موضوع مرتبط در وبلاگ تایلند کلیک کردم: «پروانه صادق با دختری از ناکلوا ملاقات می‌کند».

    حواس من به طور کامل از هر دو داستان پرت شده بود. زیبا نوشته شده و بسیار جذاب! من می خواهم دنباله آن را فورا بخوانم ... اما متاسفانه اینجا در دفتر هستم و به زودی تعطیلات ناهار من تمام می شود.

    من هم دوست دارم در داستان های شما با آن خانم های جوان آشنا شوم 🙂 اما این فقط در افکار من امکان پذیر است، زیرا من متاهل هستم. بنابراین بال زدن برای من کار نمی کند.

    با تشکر از آن داستان های زیبا!

  3. لئو تی. می گوید

    آنقدر فرانسوی قابل تشخیص است که محاسبه 9600 Bath کمی کمتر از 10000 است. و البته شما، و حقیقت به من دستور می دهد که بگویم در مورد من نیز صدق می کند، نمی توانید در برابر آن مقاومت کنید. در واقع، شما هنوز هم «استعداد» می‌آیید. اتوبوس به کورات هم 300 حمام هزینه دارد و او باید در طول مسیر چیزی برای خوردن داشته باشد و بعد با آن مقدار دور خوب 10000 به خانه نمی رسد و فرانس، زیاد از آن صابون های تایلندی را در تلویزیون تماشا نکنید. به زودی به آن معتاد می شوید! عصر بخیر!

  4. ویلما می گوید

    باز هم داستانی زیبا نوشت.

  5. رودی می گوید

    او در نوشتن داستان های کوتاه خیال پرداز بود. حیف که او دیگر اینجا نیست، اما یک ایده بسیار خوب از تایلند بلاگ است که به طور منظم یکی از نوشته های او را بازنشر کنید، از این بابت متشکرم!


پیام بگذارید

Thailandblog.nl از کوکی ها استفاده می کند

وب سایت ما به لطف کوکی ها بهترین کار را دارد. از این طریق می توانیم تنظیمات شما را به خاطر بسپاریم، به شما پیشنهاد شخصی بدهیم و شما به ما در بهبود کیفیت وب سایت کمک کنید. ادامه مطلب

بله، من یک وب سایت خوب می خواهم