یکی دیگر از داستان های منحصر به فرد این سریال، زیرا برای اولین بار درباره فردی است که در بازداشتگاه جوانان قرار می گیرد. برای درک خوب ماجرا، خوب است شرایط خانوادگی روشن شود. لطفا توجه داشته باشید: اسامی ذکر شده در زیر ساختگی است، اسامی واقعی برای سردبیران مشخص است. 

بارند خواننده وبلاگ اکنون دوباره در هلند زندگی می کند، اما سال ها در جایی در شمال تایلند زندگی می کرد. پسرش ایوو حتی پس از جدایی بارند از همسرش یاسمین با او زندگی کرد. علیرغم طلاق، یاسمن همچنان با بارند و ایوو ارتباط منظمی داشت. دختر بزرگ بارند سیسکا نام دارد و در هلند زندگی می کند.

بارند می گوید که چگونه ممکن است پسرش آیوو 4 سال پیش به مدت سه هفته در بازداشتگاه نوجوانان بماند و چگونه این اتفاق افتاد.

عدالت پسرم

جرم

یک بعد از ظهر زیبای تابستانی، در حیاط جلویی خانه ام نشسته بودم که یک خودروی شاسی بلند جلوی خانه ایستاد. دو زن و یک پلیس پیاده شدند. می خواستند با من صحبت کنند. من به هر کدام یک صندلی پیشنهاد دادم، اما پلیس از ایستادن خودداری کرد.

یکی از خانم ها گفت مادر دختری است که شب را در خانه من گذرانده است. زن دیگر خواهر کوچکترش بود. باید لحظه ای فکر می کردم، اما به یاد آوردم که آن روز صبح در خانه ام با دختری برخورد کردم که ظاهراً بدون اطلاع من شب را با ما گذرانده بود. بعد بهش گفتم برم خونه

من اصلاً به این موضوع فکر نکرده بودم، زیرا آیو اغلب، تقریباً هر روز، دوستانی را به خانه ما، که نزدیک مدرسه بود، می آورد و آنها اغلب یک شب می ماندند. اکنون خودم را به دلیل عدم توجه کافی به آن در آن زمان بسیار سرزنش می کنم.

مادر گفت دخترش 14 سال دارد و شب قبل ناپدید شده است. او برای پرس و جو به مدارس و آشنایان مختلف رفت و اینگونه به ما رسید. وقتی آیو کمی بعد از مدرسه به خانه آمد، به آنها گفت که چه اتفاقی افتاده است. آن شب حدود ساعت نه پیامی از دختری دریافت کرد که او را تا حدودی از زندگی شبانه می شناخت. او از خانه فرار کرده بود. او با گریه از آیو خواست که بیاید و او را بگیرد. و این اتفاق افتاد. ایوو در آن زمان 16 ساله بود. او شب را با ما گذراند.

ایوو بعداً به من گفت که دختر به او گفته بود که مادرش اغلب او را تحقیر، آزار و اذیت و ضرب و شتم می‌کرد. او به آیو گفت: «دیگر نمی توانم در خانه تحمل کنم.

مادر اظهار داشت که اتهام آدم ربایی را مطرح خواهد کرد. اما او همچنین از آیو خواست که بلافاصله آن روز و عصر با او سوار شود تا در سایر دوستان و مکان های تفریحی به دنبال دخترش بگردد. این اتفاق افتاد، اما آنها او را پیدا نکردند. بعداً معلوم شد که او و یکی دیگر از دوستانش چند روزی بود که در جایی مخفی شده بودند و پس از آن او به خانه بازگشت. نمی دانم آن دوست هم متهم به آدم ربایی بود یا نه. من هرگز نپرسیدم زیرا مشغول مراقبت از آیو بودم.

ایوو به دادگاه احضار شد. من در همین حین وکیلی را استخدام کرده بودم که در اکثر جلسات و گفتگوها حضور داشت. ایوو نزد دادستان عمومی آورده شد، او ابتدا از او پرسید که آیا تایلندی صحبت می کند، که ایوو تایید کرد. سپس از پسرم پرسید که آیا واقعاً دختر را گرفته است؟ ایوو گفت: بله، اعتراف می کنم. او سپس با قرار وثیقه 10.000 بات آزاد شد. تا جلسه دادگاه باید هر هفته یکبار گزارش می داد. این دادگاه "دادگاه نوجوانان و امور خانوادگی" نامیده می شود، اغلب به صورت محاوره ای: "دادگاه اطفال".

عروسی

چند هفته بعد از اتفاقات فوق، عروسی سیسکا، دختر بزرگم، در هلند برگزار می شد. از قبل بلیط هواپیما رزرو کرده بودیم. با توجه به واریز و ابلاغ هفتگی اجباری به دادگاه چه باید کرد؟

مادر یاسمن با شواهدی در مورد مراسم عروسی و بلیط های طولانی خریداری شده به دادگاه رفت. او پرسید که آیا می تواند درخواستی برای به تعویق انداختن اطلاع رسانی اجباری برای چند هفته ارائه کند. او به مردی معرفی شد که گفته می شد کارمند دادگاه است. او مجبور شد 15.000 بات سپرده اضافی بپردازد و مرد همه چیز را انجام دهد. وقتی به خانه رسیدم نام مرد و مدارکی را جویا شدم. این اطلاعات در دسترس نبود، اما سوء ظنی که احساس می کردم تحت الشعاع شادی ایوو قرار گرفت که می توانست با من به هلند برود.

یک هفته بعد از عروسی، یک تماس تلفنی دیوانه وار از یاسمین دریافت کردیم. پلیس در مورد او پرس و جو کرده بود زیرا ظاهراً قوانین وثیقه را زیر پا گذاشته است. او از گزارش اجباری هفتگی طفره رفته بود. من و ایوو زود به تایلند برگشتیم و به دادگاه گزارش دادیم. داستان ما و توضیحات ما پذیرفته نشد، آنها مردی را که چیزی برای 15.000 بات ترتیب داده بود نمی شناختند و ایوو دستگیر و در بازداشتگاه جوانان حبس شد.

بازداشتگاه جوانان

من خیلی ناراحت شدم، خیلی بیشتر از پسرم. به خاطر اینکه نقش پدری را به درستی انجام ندادم احساس گناه می کردم. کنترل بسیار کمی بر دوستانش، بیش از حد ساده لوح با وضعیت قبلی در مورد سپرده. و من چیزهای زیادی در مورد شرایط وحشتناک زندان های تایلند می دانستم.

در نهایت عالی بود رژیم در مرکز سختگیر بود، اما تحقیرآمیز و شریر نبود. نگهبانان دوستانه و همیشه آماده گفتگو بودند. تمیز و مرتب بود و حیاطی برای ورزش داشت. ما می‌توانستیم هفته‌ای سه بار به مدت یک ساعت در اتاقی که همراه با سایر زندانیان و خانواده غذا می‌خوردیم، از آیو دیدن کنیم. در واقع، فقط خانواده اجازه داشتند در چنین ملاقاتی بیایند، اما ما موفق شدیم دوست دختر پسرم و چند دوست را نیز پنهان کنیم.

خوشبختانه، ایوو هیچ آسیبی ندید. او فقط چراغ روشنی را که تمام شب روشن می ماند و ممنوعیت سیگار کشیدن و اینترنت را بسیار آزاردهنده می دانست. او بعداً ادعا کرد: "بعضی از این قاتلان، متجاوزان و مصرف کنندگان مواد مخدر بسیار خوب هستند." اینطوری چیزی می شنوید. این پسر من است: او هرگز به دیگران نگاه نمی کند.

سیر بعدی حوادث

در دوران حبس پسرم از مادر دختر با ما تماس گرفت. او می خواست با ما صحبت کند. ما چهار نفر، مادر دختر، خواهرش، یاسمین و من در تراس بهشت ​​یک خریدار با هم آشنا شدیم. "اگر 80.000 بات به من بپردازی، در مورد پسرت سخن خوبی خواهم گفت. من اعلام می کنم که او نیت خوبی داشته و با دخترم رفتار خوبی داشته است. او شکایت داشت که غم و اندوه و استرس زیادی را پشت سر گذاشته و روزها قادر به کار نبوده و درآمد زیادی را از دست داده است. او گفت: «این پسر شماست که با من این کار را کرد.

ما مبلغ را به 50.000 بات بازگرداندیم. چند روز بعد دو خانواده و وکیل ما در کلانتری با هم آشنا شدند. مادر دختر اظهارات تبرئه کننده خود را بیان کرد. این توسط پلیس نوشته شده و توسط مادر، پلیس و وکیل امضا شده است. بعداً می‌خواستم پول را به مادر بیرون بدهم، اما اجازه ندادند: مجبور شدم آن را به پلیس بدهم که بعداً آن را به مادر برگرداند.

مدتی نگذشت که درخواست ما برای سپرده امنیتی جدید پذیرفته شد. 10.000 بات اول قبلاً کسر شده بود، ما 10.000 بات دیگر پرداخت کردیم که بعداً بازپرداخت شد. ایوو سه هفته را در زندان گذراند. اولین کاری که او پس از آزادی انجام داد، بلند کردن باتوم سرطان و بوسیدن گوشی هوشمندش بود. وقتی او به خانه رسید، دوستان زیادی با بنرهای "به خانه خوش آمدید"، با اشک و آهنگ منتظر او بودند.

چندی بعد محاکمه انجام شد که کمتر از یک ساعت به طول انجامید. ایوو به جرم ربودن یک دختر خردسال (به معنای واقعی کلمه «انصراف او از قدرت والدین») محکوم شد، اما به دلیل شرایط تخفیف‌دهنده فراوان، او هیچ مجازاتی دریافت نکرد و پرونده جنایی وجود نداشت (اما فکر می‌کنم هیچ‌گاه برای خردسالان وجود ندارد). ). او هنوز مجبور بود چند مکالمه با یک کارمند بسیار خوب در دادگاه داشته باشد.

خوشبختانه کل این دوره در تعطیلات مدارس اتفاق افتاد. یک سال بعد ایوو با نمرات خوب از دبیرستان فارغ التحصیل شد و الان چند سالی است که در دانشگاه درس می خواند. حالش خوب است.

9 پاسخ به "شما انواع چیزها را در تایلند تجربه می کنید (80)"

  1. جان 2 می گوید

    چه داستان کافکیایی وحشتناک است که در این مورد گرفتار شوید. در برزیل هم چنین اتفاقاتی رخ می دهد.

  2. تایلندی می گوید

    در واقع عجیب است که جایی که دختر می خواهد برود توسط مادر به عنوان کناره گیری از اختیارات والدین توسط یک نوجوان 16 ساله ...

    • رود می گوید

      در سن 14 سالگی در تایلند خردسال هستید و به همین دلیل اجازه ندارید بدون اجازه والدین خود شب را در جایی بگذرانید.
      پسر 16 ساله بود.
      برای روشن تر شدن آن با یک مثال افراطی:
      پسر 16 ساله می توانست 20 ساله باشد و دختر 12 ساله.
      شرایط مشابه، فقط سنین متفاوت است.

      من فکر می کنم که قانون در هلند تفاوتی ندارد.

      • راب وی. می گوید

        رود در تایلند شما از سن 20 سالگی (در هلند 18 ساله) یک بزرگسال هستید. بنابراین این دختر خردسالی بود که بدون اجازه والدین (احتمالاً نه چندان خوب؟) مخفیانه وحشت کرد و یک شب را با یک نوجوان دیگر سپری کرد.

        • رود می گوید

          در سن 15 سالگی کارت شناسایی دریافت می کنید و از "فرزند" به "آقا" یا "خانم" تغییر می کنید.
          اعتراف می کنم که انواع درجه بندی ها در بزرگسالی وجود دارد که آن را کمی گیج کننده می کند.
          با 16 یا فقط شاید 17 (17 محتمل نیست، زیرا با 18 در یک زندان واقعی قرار می گیرید) دیگر در بخش جوانان یک بازداشتگاه نخواهید بود، بلکه در جایی خواهید بود که بیشتر شبیه زندان است، اما هنوز برای زندان بزرگسالان یکسان نیست.
          این فقط در 18 سالگی اتفاق می افتد.
          به عنوان مثال، نویسنده قطعه در مورد سه بار در هفته ملاقات و غذا خوردن با هم صحبت می کند، در زندان "واقعی" شما فقط یکدیگر را پشت شیشه می بینید.

          اتفاقاً اکنون به دلیل کرونا احتمالاً همه بازدیدها پشت شیشه یا از طریق خط است.

          در مورد دختر 14 ساله، شما در مورد کودک خردسالی صحبت می کنید که بدون رضایت والدین شب را با شخص دیگری سپری کرده است.
          احتمالاً والدین نیز می توانستند تحت پیگرد قانونی قرار گیرند، زیرا خانه آنها بود.

          • رونی لاتیا می گوید

            20 سال یا زمانی که ازدواج کرد.

            بلوغ زمانی اتفاق می‌افتد که کودک به سن بلوغ یعنی ۲۰ سالگی در تایلند می‌رسد یا زمانی که کودک ازدواج می‌کند.

            حقایق جالب بیشتری در لینک زیر وجود دارد
            https://www.siam-legal.com/thailand-law/rights-and-duties-of-a-parent-and-child-in-thailand/

  3. استفان می گوید

    من فکر نمی کنم که 50000 بات امکان پذیر باشد. باج خواهی و سوء استفاده از موقعیت (قدرت) است.
    اما اگر بخواهم به عنوان یک پدر در یک موقعیت واقعی بایستم، به عنوان یک پدر «نه» گفتن سخت است.

  4. کیز می گوید

    همه چیز خوب بود که خوب تموم شد. اما، مثل همیشه، در نهایت همه چیز به پول خلاصه می شود. خیلی خوب می‌شد که اگر در اولین ملاقات خانم‌ها و افسر پلیس پول روی میز گذاشته می‌شد، همه از این بدبختی در امان می‌بودند، چون اینجا اغلب این‌طور است.

  5. دیک 41 می گوید

    من با پسر تایلندی تایلندی که به فرزندخواندگی گرفته ام، با یک اتفاق بسیار بد روبرو شدم. او در دانشگاه تحصیل می کرد و در زمان «جنایت» 23 ساله بود. او به عنوان یک راننده Grab با ماشین خود مقداری پول اضافی به دست آورد. یک روز عصر روز ولنتاین تماسی دریافت کرد تا سوار شود. او قبلاً در اتاقش بود اما می خواست برود سواری کند. 2 دختر، که به طور رسمی زن بودند، در یک مکان در مرکز شهر آورده شدند. هر دو روحیه شادی داشتند، احتمالاً بعد از مقداری الکل، اما مست نبودند. آدرس ارائه شد و در بدو ورود یکی از آنها پرسید که آیا می تواند دوستش را به آدرس دیگری ببرد. او پس از توافق بر سر قیمت این کار را انجام داد. "خانم" کنارش نشست. در طول سواری، او گوشی هوشمند او را که در دامان او بود در مسیر گرفت (در آن زمان Grab هنوز به طور رسمی ممنوع بود، بنابراین در نگهدارنده روی داشبورد نبود). او نه تنها تلفن را لمس کرد، بلکه سفر بدون حادثه تا خیابانی که در یک حومه آرام زندگی می کرد ادامه یافت. قبل از اینکه بیرون بیاید، خواست کمی صحبت کند. یک چیز به چیز دیگری منجر شد و پس از یک "سریع" او بیرون آمد. برای ثبت، ماشین یک مینی بود، و مطمئناً در صندلی عقب جایی نداشت، بنابراین او پیاده شد و راه رفت تا بتواند صندلی را جابجا کند. بنابراین همکاری کامل وجود داشت. او فرصت کافی برای «فرار» داشت، اگر صحبتی از تجاوز به عنف به میان می آمد.
    روز بعد پلیس او را از تختش بیرون آورد و به پاسگاه پلیس ولسوالی محل وقوع جنایت برد و به تجاوز جنسی متهم شد.
    بازجو همسرم را تهدید کرد که در حالی که من بیرون منتظر بودم به پسرش شلیک خواهد کرد (به دلیل تقاضای پول چای ابتدا از آن خودداری کردم، اما بعداً به هر حال به طبقه بالا رفتم). وقتی از او پرسیدم که آیا آن مرد انگلیسی صحبت می کند، پاسخ مبهم بود و تا زمانی که من با او رفتم به پرسه زدن ادامه داد. بی معنی بود و هیستریک بود. با این حال به من گفتند که این اتهامات ربطی به پول ندارد.
    "خانم" دانشجوی حقوق و همچنین 23 ساله بود، بنابراین هم بزرگسالان طبق قانون و هم دکتری که او را در شب معاینه کرده بود، هیچ جراحت، کبودی یا امثال آن مشاهده نشد. همچنین در خودروی توقیف شده چیزی قابل مشاهده نبود. وکیلی پیدا شد که با مادر و "قربانی" در پلیس گفتگو داشت. این منجر به "خرید" در قالب یک قطعه طلای 5 بات (نه، موضوع پول نبود!) و 70.000 THB برای پلیس، علاوه بر هزینه های بسیار معقول وکیل، پس از واریز 100.000،XNUMX THB بود. که بعداً بازپرداخت شد.
    با این اقدام که به وضوح توسط «بانو» آغاز شد و احتمالاً بعد از این اقدام پشیمان شده بود، چاره‌ای نداشتیم و نگاه پیروزمندانه مادر و دختری را که قطعاً بی‌نیاز نبودند، فراموش نمی‌کنم. حداقل تونستم از رفتنش به زندان جلوگیری کنم. من یک گفتگوی سخت با او داشتم. گزارش به خاطر پول چای از بین رفت تا پرونده از پرونده خارج شود. اینجا هم تایلند است.


پیام بگذارید

Thailandblog.nl از کوکی ها استفاده می کند

وب سایت ما به لطف کوکی ها بهترین کار را دارد. از این طریق می توانیم تنظیمات شما را به خاطر بسپاریم، به شما پیشنهاد شخصی بدهیم و شما به ما در بهبود کیفیت وب سایت کمک کنید. ادامه مطلب

بله، من یک وب سایت خوب می خواهم