زندگی روزمره در تایلند: یک داستان واقعی (قسمت 1)
گاهی اوقات مردم از من می پرسند "تمام روز چه کار می کنی؟" این سوال نه چندان به دلیل علاقه به رفاه شخصی من، بلکه به دلیل نوعی کنجکاوی با نیت خوب پرسیده می شود، نیمی از این فرض که وقتم را (حداقل غالبا) در بیکاری می گذرانم، اگر نه بدتر، زیرا شهرت کشوری که در آن زندگی میکنم و بهویژه محل زندگیام را میداند.
اگرچه باید اعتراف کنم که همیشه فعالیتهای معقول را انتخاب نمیکنم (این مزیت دیگر کار نکردن است)، همچنین کارهای زیادی انجام میدهم که میتوانید بگویید «خب، کلاه بر سرت بردار!» من نمی دانستم زندگی در آنجا اینقدر سخت است!' برای نشان دادن این موضوع، در اینجا یک داستان واقعی وجود دارد. حقایق درست است؛ شرایط اینجا و آنجا آراسته شده است.
این داستان این است که چگونه سیب چشم من، که معمولاً «دلبر» نامیده میشود، در نهایت سه حلقه زمرد برای تولد به همراه چند چیز کوچک دیگر دریافت کرد. "چرا روی زمین سه؟" شما به درستی میپرسید خوب، این طور شروع شد: چشم من از یک فالگیر اینجا شنیده بود که زمرد "سنگ تولد" است و پوشیدن زمرد توصیه می شود.
فالگیرها در اینجا بخشی از فرهنگ هستند. متأسفانه، این یک حرفه محافظت شده نیست. این می تواند هر کسی باشد، اما البته ابتدا به نتایجی نیاز است که کمی (اما نه خیلی) فراتر از مثلاً پیش بینی اینکه فردا خورشید از شرق طلوع می کند و در غرب غروب می کند، پیش برود.
از آنجایی که چنین پیشبینیای در اینجا چندان رایج نیست، بهتر است 1 یا چند رقم از بلیط برنده را در قرعهکشی دولتی پیشبینی کنید یا حتی بهتر است: برنده جایزه در قرعهکشی شوید. به خصوص اگر قیمت گزافی باشد، مردم به طور خودکار برای مشاوره به شما مراجعه می کنند و در عین حال سعی می کنند در داخل و خارج خانه شما ببینند که آیا اعداد تقریباً ناخوانا و در نتیجه مخفی در درختان حیاط یا روی شما وجود دارد یا خیر. پاسیو یا حک شده بر روی ضایعات دروغگو، یا روی هر چیز زنده یا مرده دیگری.
ماجرای مردی که خاکستر همسر متوفی خود را در جنگلی پراکنده کرد و تنه ای نیمه پوسیده با (به گفته خودش) چند عدد پیدا کرد که متعاقباً جایزه برتر قرعه کشی را برای او به ارمغان آورد، معروف است. از آن زمان، آن جنگل یک مکان واقعی زیارتی بوده است که البته به سختی درختی در آن رشد می کند. قمار در خون آسیایی هاست، پس چه بهتر از این که از قبل کمی کمک بگیرید؟
انگشتر با زمرد؛ از قیمت ها شوکه شدم
خب، نمیتوان اظهارات فالگیر را نادیده گرفت، و مرتباً به شیوهای بسیار جذاب به من یادآوری میشد که در واقع باید چیزی با زمرد وجود داشته باشد، «ترجیحاً به شکل حلقه».
متأسفانه، من قبلاً از این واقعیت بسیار مهم آگاه نبودم، زیرا در آن صورت نمی توانستم ابتدا حلقه های سیب چشمم را با الماس های لازم به این فکر کنم که آنها "بهترین دوستان" خواهند بود. البته باید از قبل در این مورد تحقیق می کردم. پس خودت مقصر باش و ادامه بده.
وقتی برای یک تعطیلات کوتاه در هنگ کنگ بودیم، مدت کوتاهی پس از این توصیه مهم، به طور مخفیانه به حلقه هایی با زمرد نگاه کردم. یا بهتر است بگویم، در واقع فقط یک بار، زیرا من آنقدر از قیمتها (معمولاً بالاتر از برلیانتها) شوکه شده بودم که متعاقباً شرکت خود را (چهار نفر بودیم و من به عنوان راهنما عمل میکردم) را تا حد امکان از جواهرفروشیها دور نگه داشتم. اتفاقاً در هنگ کنگ شاهکار کوچکی نیست، جایی که تقریباً هر خیابان چندین خیابان دارد.
ما اغلب مجبور بودیم کاملاً ناگهانی عبور کنیم و چندین بار توسط مأموران بسیار درست به گذرگاههای عابر پیاده موجود برای این منظور اشاره کردیم. من و دوست آمریکایی ام این نکات را فهمیدیم، اما گروه تایلندی ما چیزی نگفتند، زیرا تایلندی ها در ترافیک هر کاری به ذهنشان برسد انجام می دهند.
شما می توانید آنها را در هر زمان در همه جهات ببینید. این گاهی اوقات باعث ایجاد مشکلاتی به خصوص در عصر می شود. به نسبت، تایلند یکی از بالاترین آمار تلفات جاده ای را در جهان دارد.
پس از بازگشت به تایلند، کمی بعد از یک کتابفروشی در یک مرکز خرید محلی بازدید کردم و دیدم که حدود سی جواهر فروش کالاهای خود را در غرفه های طبقه همکف به نمایش گذاشته اند. اوه، جالب است، پس بیایید نگاهی بیندازیم. بله، همچنین با زمرد. پس از چند غرفه، انگشتر بسیار زیبایی به من پیشنهاد شد که پس از مدتی تعریف و تمجید و مناقصه به قیمتی جذاب رسید. چه فرقی با هنگ کنگ دارد! زندگی دوباره در تایلند احساس خوبی داشت.
همیشه تجارت خانوادگی، با Moe در فروش
آنجا، آن کار دوباره انجام شد. من از نتیجه فوق العاده راضی بودم و تصمیم گرفتم تا حدود سه ماه دیگر حلقه را به عنوان هدیه تولد به چشمانم تقدیم کنم. جعبه ای که به شکل قلب بود برای تایلندی ها بسیار خوش سلیقه به نظر می رسید: مخملی بدلی قرمز روشن روی پلاستیک.
من هنوز متوجه شدم که این طعم را به اشتراک نمی گذارم. بنابراین فکر کردم که هنوز پیشرفت های زیادی وجود دارد که باید انجام شود. از آنجا که در شرایط خوش شانسی قرار داشتم، می توانستم این تجمل را تحمل کنم که کمی دورتر به اطراف نگاه کنم.
مانند تمام مغازه های طلا و جواهر فروشی اینجا، من تعجب نکردم که همه آنها توسط تایلندی های چینی کار می کردند. همیشه کسب و کار خانوادگی، با Moe در فروش، مانند یک مرغ توسط فرزندانش و یک یا چند برده کمک می کند، و Pa در جایی در پس زمینه به هم می ریزد. زندگی خروس های چینی به طور کلی در معرض یک رژیم سخت و رنج فراوان در خانه و محل کار است.
به عنوان یک قاعده، Moe در هر دو مکان، کنترل را محکم می گیرد. کار دیگری برای پدر وجود ندارد جز اینکه با بنز خود گردش کند، با افراد هم نوع خود نوشیدنی بنوشد تا داستان های عالی برای یکدیگر تعریف کند، و به طور منظم از یک یا چند دوست دختر دیدن کند، خواه با هزینه او باشد یک آپارتمان خوب، زیرا مو معمولاً (پس از تهیه جوجه های کافی) ترجیح می دهد تخم های باد به دنیا بیاورد.
پس وجودی سخت و تا حدودی قابل مقایسه با زندگی یک خارجی معمولی در اینجا، زیرا او نیز واقعاً چیزی برای گفتن ندارد، به جز سایر خارجی ها.
وای چه انگشتر زیبایی
چند غرفه مانده به پایان، چشمم به حلقه ای زیباتر افتاد که این بار با برلیانس های کوچک احاطه شده بود. وای چه انگشتر زیبایی حیف که یکی دیگر را قبلاً در جیبم داشتم. هنوز فکر می کنم هزینه آن چقدر خواهد بود. البته صرفا برای مقایسه. قیمت درخواستی دو برابر حلقه اول. البته مسخره! بیشتر به شوخی به دختری که کمکم کرد نشون دادم که نصف اون مبلغ بیشتر تو جیبم نیست.
او بلافاصله با جذاب ترین حالت گفت: "یک لحظه، لطفا." تایلندی ها استادان واقعی آن هنر هستند و اگر واقعاً می خواستند می توانستند با جذابیت خود دنیا را تسخیر کنند. برای ما غربی ها واقعا غیر قابل مقاومت است. جذابیت آنها به معنای واقعی کلمه خلع سلاح است، زیرا حتی خام ترین توپخانه ای که می خواهید با گرم های زیاد استفاده کنید بلافاصله ذوب می شود.
بله، گاهی اوقات، متأسفانه، دلیلی برای گرام در اینجا وجود دارد. من وارد جزئیات نمی شوم، اما کافی است بگویم که این کار حداکثر چند بار در هفته است، بنابراین در واقع خیلی بد نیست، به خصوص با توجه به آب و هوای اینجا.
کمی بعد دختر برگشت با پیام "خوب، می توانی حلقه را داشته باشی". واقعا گیج شدم آفتاب حلقه خوب برای (نسبتاً) zo پول کم؟ چطور ممکنه! مطمئناً نمی توانید اجازه دهید چنین فرصت طلایی از شما بگذرد. غیر ممکن! از جیب خودت دزد میشی علاوه بر این، دختر با نگاهی فوق العاده جذاب و البته امیدوارکننده به من نگاه کرد.
اوه، در واقع کاملاً ممکن بود. خرج کردن در هنگ کنگ محدود شده بود، زیرا ما آنقدر کوتاه بودیم که نمیتوانستیم زیاد خرج کنیم، و همچنین به این دلیل که دوست آمریکایی من بسیار خسیس بود. اتفاقاً او آن را "کسب و کار" می نامد. بنابراین این قبلاً ذخیره ای بود که من در واقع روی آن حساب نکرده بودم.
البته، میتوانستم پسانداز خود را بعد از ضرر نسبتاً قابل توجهی که در خرید یک ماشین برای چشمانم، حدود سه ماه پیش، پساندازم را تقویت کنم، استفاده کنم. اوه خب این پول کم هم فایده ای نداره پس گله نکن. خودت را رها کن مرد!
توجه ، علاقه ، تمایل ، عمل
بنابراین من الان دو تا داشتم. این یکی نیز در یک جعبه پلاستیکی فوق العاده خوش سلیقه با جعبه مخملی تقلیدی قرمز روشن، این بار مربع بسته بندی شده است. اگرچه از خرید دوم بسیار راضی بودم، اما به این فکر کردم که شروع به مناقصه (به هر شکل) چقدر خطرناک است.
من ناگهان اولین درسی را که در مورد تاکتیک های فروش در حرفه قبلی به عنوان خریدار آموخته بودم، به یاد آوردم. همه بخشی از اصل باستانی AIDA: توجه، علاقه، میل، عمل.
"Guerra, Gurra!" زمزمه آیدا، راهم را ادامه دادم و صحنه اجرا در ورونا را به یاد آوردم. وای چقدر قشنگ بود فکر کردم فرعون ها جواهرات زیادی هم داشتند که در آن سبز و طلا بود. چشمان من چقدر از این هدایای غیرمنتظره خوشحال خواهد شد، یا اینکه دلبندم (که من را بهتر از هر کس دیگری می شناسد) از قبل می دانست که طولی نمی کشد که "یک جواهر ساخته شده از زمرد" وجود خواهد داشت؟
نمی دانم. مثل همیشه، به نظر من «دادن» بسیار زیباتر از «دریافت» است. حتی انتظار به خودی خود یک هدیه است. الان کاملا راضی و خوشحال (خوشبختی چقدر فوق العاده است) و البته بدون یک سنت در جیبم به راحتی می توانستم در برابر وسوسه های صاحب دکه بعدی که زمردی به من داد مقاومت کنم. او گفت: «کلمبیایی»، انگار نمیدانستم که تقریباً همه زمردها از آنجا میآیند. قیمت پیشنهادی فقط 400.000 بات
اینجا تایلندی ها همیشه به شما می خندند
من با او شوخی کردم و گفتم که فکر می کنم این پسر اهل عربستان سعودی است. سال ها پیش، یک خدمتکار تایلندی یک شاهزاده سعودی حدود 50 کیلو جواهرات باکیفیت، اما به خصوص بسیار بزرگ را به سرقت برده بود که تنها بخش کوچکی از آن پس داده شد، هرچند که بخش بزرگتری توسط پلیس ضبط و سپس بدون استفاده از جواهرات ناپدید شد. ردیابی شده است. در تمام این مدت چندین قتل انجام شد و شغل ها شکسته شد.
حتی تماسهای فشرده بین دولتهای سعودی و تایلند و پروندههای قضایی نیز نتوانسته است این ماجرا را حل کند و روابط دو کشور تا به امروز "یخ زده" باقی مانده است.
آخرین دسته از جواهرات در یک کیسه پلاستیکی که از درخت آویزان شده بود به دنبال یک نکته ناشناس پیدا شد، بدون شک، زیرا مالک غیرقانونی متقاعد شده بود که این جواهرات با توجه به قتلها "بدشانسی" هستند و اگر دوست دارید همیشه باید از آنها اجتناب کنید. قمار.
صاحبش اصلا قدر این شوخی را نداشت و شوهرش هم که در پس زمینه چت می کرد، نگاه های سرزنش آمیزی فرستاد. نمایش نادری از احساسات، زیرا تایلندی ها همیشه لبخند می زنند. اغلب خندیدن به این معنی نیست که چیزی سرگرم کننده است، بلکه به منظور پنهان کردن احساسات واقعی مانند خشم و خجالت یا ایجاد حواس پرتی است.
بسیاری از خارجی ها در اینجا به اشتباه فکر می کنند که آنها واقعاً به عنوان کمدین های برجسته در تایلند شناخته می شوند. در اروپا هرگز نمی توانید بخندید، اما اینجا تایلندی ها دائماً به شما می خندند. پس برو روی صحنه این یکی از دلایلی است که تعداد قابل توجهی از آنها با یک تایلندی ازدواج می کنند.
فقط بعد از مدتی بر روی پوست ضخیم آنها ظاهر می شود که کاملاً آن چیزی نیست که قبلاً تصور می کردند. متأسفانه، همه دارایی ها اغلب از قبل به نام همسرشان است، زیرا تنظیم آن آسان تر از نام شما بود، و همسر شما آن را ترجیح می داد. هر کسی می تواند بقیه را پر کند.
به معنای واقعی کلمه درخشان! پوتزتاوزند
تا حدودی آرام شدم، آخرین موانع را قبل از خروجی که از قبل در چشم بود، طی کردم. و بعد اتفاقی افتاد که واقعاً اصلاً انتظارش را نداشتم. آیا آن را باور می کنید؟
در غرفه ماقبل آخر، حلقهای بینظیر با زمرد مربع بزرگی دیدم که دور تا دور آن را الماس احاطه کرده بود، همه در یک قاب طلایی هشت ضلعی. به معنای واقعی کلمه درخشان! پوتزتاوزند; بالاخره این هم….
اگرچه من یک انگشتر زمرد بسیار زیبا دیگر با همین اندازه را در طول دوره های خود دیده بودم، اما قیمت آن کمتر از 100.000 بات نبود. سلام نمیشه یه کم کمتر بشه؟ غیرقابل اجرا و غیرقابل پرداخت، حتی با تخفیف قابل توجه. علاوه بر این، من قبلاً دو نفر داشتم، بنابراین به راحتی می توانستم در برابر وسوسه های مغازه دار که سه بار به من پیشنهاد کرد انگشتر را از جعبه بیرون بیاورم، مقاومت کنم.
آیا واقعاً برای من آنقدر واضح است که من واقعاً دوست دارم انگشتر را بخرم؟ اغراق آمیز، توجه داشته باشید، زیرا فکر می کنم به درستی (و به درستی) با فاصله بسیار مناسب به پیشنهاد پرداختم. مخصوصا با توجه به قیمتش بعد از کمی تاخیر تونستم خیلی راحت ازش جدا بشم (البته) ولی خیلی قشنگ بود!
برندهای مارتین
مارتین برندز (MACB) 20 سال است که در تایلند زندگی می کند و از دلبر خود بسیار خوشحال است. او بیشتر وقت خود را صرف پروژه های بشردوستانه می کند. مارتین برای یک شرکت چندملیتی بزرگ کار می کرد و قبلا در ایالات متحده و فرانسه زندگی می کرد. او خود را به عنوان فردی معتاد به کار، سازمان دهنده و پرمشغله توصیف می کند.
ادامه دارد….
– پیام بازنشر شده –