روزنامه فابل یا نه؟ - قسمت 15 (ارسال خوانندگان)
تعادل برای پیت خیلی سخت بود. همه چیز خیلی سریع از یک چیز به چیز دیگر رفته بود. پیت به خاطر همه فعالیت های دوره گذشته کمی افسرده شده بود.
او واقعاً دلتنگ شرکت دختر و نوهاش شده بود، نوی هنوز در مسیر برخورد بود، اگرچه او گاهی اوقات تلفنی میکرد، اما این بیشتر در سطح ارتباطات تجاری بود. اشتباه اساسی در قضاوت از طرف پیت. دوره ثابت اجباری، طبق گفته پیت، فقط او را بدخلق کرد.
او حتی حوصله دوچرخه سواری نداشت، اما فعالیت های نقاشی ساختمان مورد علاقه بود. ساختمان تقریباً آماده بود، سریعتر از حد انتظار و باید یک جلسه ارزیابی با صاحبخانه برگزار می شد. او این تصور قوی را داشت که هنوز چند ماه از این قرار ملاقات باقی مانده است. یادداشت ها را با پرداخت ها و قراردادها به خوبی حفظ کرده بود و می شد به خانم صاحبخانه اعتماد کرد.
پیت فکر کرد که فعلاً خوب است، ماه آینده تکمیل می شود.
خیلی کار نکردن و گوش دادن به موسیقی یا آویزان کردن جلوی تلویزیون با یک فنجان قهوه بود.
چند هفته بعد، پس از اینکه پیت با تقریباً همه تماس چندانی نداشت، اغلب به درخواست خودش اما نه با همه، مقداری نور دوباره در تونل تاریک شروع به تابیدن می کند. دوست دوچرخه / آبجو او دوباره می آید و همچنین تماس هایی از هلند و تبادل اطلاعات وجود دارد. حتی ساکن بلژیک مو بان می آید تا بپرسد آیا پیت حالش خوب است یا خیر.
به نظر می رسد نوی پس از چند تماس عذرخواهی از مقاومت خود دست کشید. مشغله در محل کار، مشکلات کوچک خانوادگی، مریض اینجا، عمه مریض آنجا. "اسمش دوباره چیست" تا آنجا که پیت به آن مربوط می شود، مرحومه، و در پایان این عذرخواهی یک نظر بسیار کوچک و سبک در مورد تعطیلات از دست رفته وجود دارد. . پیت نیز از راه دور به اولین تماس ها پاسخ داده بود و ظاهراً نوی این تصور را داشت که او در سمت اشتباه صفحه شطرنج قرار دارد. و بله، پس شما فقط می توانید دو کار انجام دهید، نوی آخرین گزینه را انتخاب کرده بود، تا حد امکان چهره را حفظ کنید و به آرامی نارضایتی را صاف کنید.
گزینه "آن را در یک سوراخ تاریک بچسبانید و به آن نگاه کنید، اما" برای همیشه گزینه ای برای نوی نبود، او در طول سال ها دیگر چندان قابل فروش نبود. و بله، پیت در قلب بود، فقط باید با شخص دیگری منتظر آن بود.
پیت همچنین این تصور را داشت که اخیراً چندین فعالیت باعث "افت" شده است، چیزی که او قبلاً متوجه شده بود و واکنشهای متقابل نوی یکی از آنها بود. یک دریچه دیگر باید دفن می شد و از آنجایی که قدم نوی به سمت محل اقامت پیت فقط یک قدم دور بود، پیت تعظیم کرد. این که آیا نوی گاهی اوقات یک شب تعطیل میکرد تا در رستورانی که انتخاب میکند چیزی برای خوردن داشته باشد و سرگرمی را به زندگی هر دوی آنها بازگرداند.
خوب، نوی اتفاقاً این هفته آخر هفته را تعطیل کرد و در کمال تعجب به او گفتند که باید به مسائل دیگری رسیدگی کند، بنابراین او دید که اوضاع چگونه پیش میرود. بله، بله، یخ نازک، یا فقط یک شیشه نمک بود.
پیت مطمئناً روشن شد، شاید چندین چیز که ما واقعاً برای آنها زندگی می کنیم دوباره به چشم آمد. بعد از یک شام خوب در یک رستوران خوب که هم غذاهای تایلندی و هم اروپایی سرو میکرد و برخی قدم زدن در خیابانهایی که زندگی شبانهشان پر جنب و جوش بود، حدود نیمهشب با یک توک توک به خانه رفتند. پیت تصمیم گرفته بود که دوباره تعظیم کند، زمانی که احتمالات علیه او انباشته شد، احمق، احمق، اما او فقط یک انسان بود و هست. نوی همچنین ظاهراً روز بعد برنامه خود را در «جای دیگر» فراموش کرده است.
آیا او میخواست برای پیت صبحانه درست کند، تا انرژی کافی برای گذراندن صبح وجود داشته باشد. در نهایت، او همچنین چیزی را در پروژه بازسازی خانه از دست داده بود، یا ممکن بود به آن دست پیدا کند. پیت تمام تلاش خود را کرد تا این را توضیح دهد و خانه زیبای خود را خانه خود توصیف کند. چیزی که نوی با کمی بالا انداختن ابرویش به آن نگاه کرد و مراقب بود که پیت زیاد متوجه آن نشود، بعداً مشخص شد. خانه ای اجاره ای که کاملا خلاف قوانین بود. چیزی که پیت البته با توجه به شرایط سنی، ملیت و امکاناتش برای ترتیب دادن خانه ای با وام مسکن متفاوت می دید.
نه، آن زمان ها گذشته بود و شما به عنوان یک خارجی در تایلند وام مسکن دریافت نکردید. یکی از آشنایان در گذشته با وام مسکنی به نام زنی شاغل که ماهانه آن را پرداخت می کرد، این موضوع را به گونه دیگری حل کرده بود. گاهی اوقات به او گفته میشد که نتیجهگیری، رابطه شکسته، پایان پرداختها، حداقل هزینهها، آن را بهعنوان حقیقتی محدود از اجاره بها ببینید، زیرا باید 25 درصد اول را یکباره سرفه کنید.
این یک مسئله اعتماد است که دیگر برای بسیاری از خارجی ها کافی نیست.
نوی می دانست که بسیاری از تایلندی ها در این مورد نظر متفاوتی دارند و بدهی زیاد در اموال منقول و مستغلات را مشکل نمی دانند. اما بله، هیچ شات همیشه اشتباه نیست و نوی هنوز هم آن شات را به سمت خانه خودش در ذهن داشت، اگرچه او میتوانست کمی با تدبیر با آن رفتار کند. زمین از قبل آنجا بود و خانه هنوز آنجا بود. با کاهش انتخاب شریک زندگی، این نوع فرصتها نیز کاهش مییابد، همانطور که هر از چند گاهی برای او واضح بود که برای مدتی طولانیتر به عنوان یک انگیزه به چنین چیزهایی فکر میکرد.
به هر حال، راز کوچکی برای پیت نزد خانواده وجود داشت که فراموش کرده بودند به آن اشاره کنند. «مشکلی» که شاید در آینده بتواند عشق تازه شده را کمی محو کند. شاید ما نیز باید کمی در مورد "آینده" در حوزه خانواده و به خصوص اینکه آنها در لحظه ضعیف Piet بودند، کمی باز باشیم.
ادامه دارد.
ارسال شده توسط ویلیام کورات
هوای عالی. شما باید «خانواده» پیت باشید تا بتوانید همه چیز را مدیریت کنید... اما ما این هستیم: همه چیز را میفهمیم. HG.