خیلی خوب است که این وبلاگ به زبان هلندی است، به طوری که می توانید با خیال راحت چیزی را با شایعات نسبتاً بالایی در مورد یک آمریکایی و عشق تایلندی اش جیب بگویید.

افراد درگیر این وبلاگ را نمی شناسند و به علاوه نمی توانند آن را بخوانند. داستان دارای عناصر کلاسیک تایلندی و مواد تشکیل دهنده زیادی برای یک سریال تلویزیونی است. بیشتر داستان «شنیده‌ها» (شایعات) است و جایی که احساس می‌کنم باید کامل شود، گهگاه اضافه کرده‌ام که چگونه ممکن است در تجربه‌ام اتفاق افتاده باشد.

شخصیت های اصلی:

  1. پاتریکپسر یک آمریکایی بسیار ثروتمند که از دنیای فناوری اطلاعات در سیلیکون ولی درآمد کسب کرده است. خود پاتریک در همان صنعت در شرکتی که کارخانه‌هایی در ایالات متحده آمریکا و همچنین در مالزی و تایوان دارد، شغل خوبی دارد. او مرتباً به عنوان یک جور منشی اجرایی از این کارخانه ها بازدید می کند و اینگونه به تایلند می رسد. پاتریک حدوداً 30 ساله است، بدنی محکم با چهره ای قرمز و گرد و پوکه دارد. واقعاً برای یک مدل لباس مناسب نیست، اما او مرد خوبی است، در برخورد با زنان جذاب است و بنابراین اغلب در رستوران های خیابان واکینگ پاتایا پیدا می شود. یک مزیت مطمئن این است که او می تواند مانند ماهی بنوشد (فقط آبجو Heineken)، اما در مورد نوشیدنی های خانم نیز بسیار سخاوتمند است.
  2. جیب، یک خانم تایلندی تقریباً همسن. تحصیلات خوبی داشت و به قول خودش مدتی بعد از اتمام مدرسه در یک موسسه حقوقی کار می کرد. پدر او یک افسر پلیس بازنشسته از Khon Kaen است که احتمالاً به دلیل اعتیاد او به قمار از مادرش جدا شده است. مادر گاهی با دختر در خانه زندگی می کند. جیب برای کار در پاتایا آمد و به سرعت متوجه شد که درآمد بیشتری نسبت به یک شرکت حقوقی وجود دارد و به عنوان یک خدمتکار مشغول به کار شد. در آنجا او - نه اولین "دوست پسر" او - پاتریک را ملاقات کرد.
  3. بصیرت، یک الجزایری فرانسوی یا یک فرانسوی الجزایری (در فرانسه به پید نوآر چنین شخصی گفته می شود) نیز در همین گروه سنی. کن همچنین جیب را در یک بار ملاقات کرد، اما احتمالاً نمی تواند از نظر مالی با پاتریک رقابت کند. او هیچ پولی ندارد، در محله عرب ها نقل مکان می کند و در آنجا به کارهای مشکوک می پردازد. او قبلاً یک بار با مهر قرمز از تایلند اخراج شده است، اما احتمالاً به دلیل داشتن پاسپورت دوگانه توانسته دوباره ظاهر شود. با این حال، کن یک مزیت بزرگ برای جیب دارد، او عاشق بهتری از پاتریک است.

پول دادن و سكس - پول دادن و كس كردن

داستان از حدود 7 سال پیش شروع می شود، زمانی که ما به خانه خود در این خیابان نقل مکان کردیم و با پاتریک و جیب، همسایه های آن طرف خیابان آشنا شدیم. یک زوج خوب، ظاهراً با هم خوشحال هستند. پاتریک خانه را برای او خریده است (نقدی)، یک پیکاپ اکسپلورر درب منزل وجود دارد که توسط پاتریک به صورت نقدی پرداخت شده است. خانه به خوبی مبله شده است، مبلمان، تلویزیون و نصب استریو، آشپزخانه جدید نیز همه به صورت نقدی توسط …… درست است، پاتریک!

این تصادفی بود که در اولین جلسه توانستیم با پاتریک یک آبجو بنوشیم، زیرا دو روز بعد او به ایالات متحده بازگشت. هستند تعطیلات تمام شد و بالاخره باید کار انجام شود. پاتریک رفت، کن می آید! کن برای همیشه حضور ندارد، اما هر از گاهی در صورت نیاز ظاهر می شود و این فقط برای نوشیدن قهوه نیست. جیب با حقوق ماهیانه پاتریک زندگی می کند، که کن گهگاه از آن خرده نان می گیرد. جیب به وضوح مسئول است، او ریتم بازدیدهای کن را تنظیم می کند. بعد شما مدتی کن را نمی بینید، زیرا جیب از یک جنتلمن ژاپنی بازدید می کند، یک مشتری از زندگی او قبل از پاتریک. از آن دوره، برخی از دوستان عرب نیز وقتی در پاتایا هستند، می توانند روی مهمان نوازی او حساب کنند.

پس از حدود چهار ماه که پاتریک دوباره آمد، او یک هفته در پاتایا برای یک سفر کاری به مالزی رفت. تمام آثار بازدیدکنندگان عجیب و غریب پاک می شود، اما پاتریک با کن آشنا می شود. او به عنوان یکی از اقوام دور معرفی می شود که گهگاه جیب به او کمک می کند. جای نگرانی نیست، اگرچه پاتریک از همان ابتدا نمی تواند برای این "عرب" (بیان او) همدردی زیادی داشته باشد.

حامله

مدت زیادی بعد از این ملاقات، جیب باردار است. جیب از داشتن اولین فرزندش خوشحال است، اما مشکل بزرگی دارد. او نمی داند پدر کیست، پاتریک یا کن. بعد از حدود چهار ماه شکم او کمی برآمده شده است و وقتی پاتریک دوباره در این بین می آید، در مورد آن نظر می دهد. او باردار بودن را انکار می کند، اخیراً مقداری بیش از حد غذا خورده است، اما به پاتریک اطمینان می دهد که وقتی پاتریک دوباره بیاید، کیلوگرم های زیادی از دست داده است.

بچه به دنیا می آید، معلوم می شود دختری زیبا با سایه قهوه ای بسیار روشن است و نامش یاسمین است. کن به وضوح پدر است، اما آزمایش DNA برای تایید این یافته در حال انجام است. پاتریک این بار کمی بیشتر دور می ماند و وقتی دوباره آمدنش را اعلام می کند، می ترسیدیم که جیب چیزهای زیادی برای توضیح داشته باشد و به رابطه با پاتریک ضربه جدی وارد شود. با این حال، هیچ کدام از این ها اتفاق نمی افتد، تعطیلات پاتریک به خوبی پیش می رود و البته ما هیچ سوالی نمی پرسیم.

سخاوتمندانه

خیلی بعد، پاتریک به من خواهد گفت که جیب مادر یاسمن نیست. مادر از آشنایان نزدیک خانواده است که توسط شوهر تایلندی خود رها شده و در جایی در داخل کشور زندگی می کند. جیب به او پیشنهاد مراقبت از کودک را داده است. پاتریک فکر کرد که این یک اقدام سخاوتمندانه از طرف جیب بود و تصمیم گرفت کمک هزینه ماهانه را افزایش دهد تا جیب بتواند بدون هیچ مشکلی از یاسمین تغذیه و مراقبت کند. من به او گوش می دهم، اما چیزی نمی گویم، زیرا واضح است که نمی خواهم محرک مشکل رابطه باشم.

در این بین پاتریک و جیب انواع و اقسام اوراق را برای ویزای ایالات متحده آماده کرده اند. جیب به مدت سه ماه به کالیفرنیا می رود و سپس به طور رسمی با پاتریک ازدواج می کند که آنقدر عاقل است که تمام وسایل خود را در این ازدواج قرار ندهد. جیب زنی متاهل و شاد از ایالات متحده بازمی گردد. البته او با پدر و مادر شوهرش و سایر بستگان پاتریک ملاقات کرد. او بی وقفه در مورد آن کشور فوق العاده آمریکا صحبت می کند، اما از بازگشت به تایلند نیز خوشحال است.

فرزند دوم

خوب، وقتی مدتی در بهشت ​​هفتم بمانید چه اتفاقی می افتد؟ این را می توان حدس زد، اما به هر حال، پس از حدود سه ماه مشخص شد که جیب باردار است (دوباره). او اکنون مطمئن است که پاتریک پدر است و او باید بهتر بداند، اینطور نیست؟ سپس به طور خودکار فرزند دوم او می شود، اما برای پاتریک اولین فرزند او خواهد بود و پاتریک برای اولین بار پدر می شود. پاتریک قول می دهد که برای ثبت تولد روی فیلم و عکس حضور داشته باشد و به جیب پول زیادی می دهد تا یک مهد کودک زیبا را تجهیز کند. کودک در همان بیمارستانی که یاسمین است به دنیا می آید و جیب اقدامات درست (مالی؟) را در آن بیمارستان انجام می دهد تا پزشک و پرسنل اولین ملاقات او یعنی تولد یاس را ذکر نکنند.

این پسری به نام الکساندر خواهد بود، سفید و شفاف با ویژگی های پاتریک. همه خوشحالند، مادری شاد و پدری مغرور، که در خیابان رژه می‌رود و بچه را روی دستش می‌گذارد تا به همه کسانی که می‌خواهند نوزاد زیبا را ببینند، نشان دهد. کن، عرب، مدتی است که از صحنه خارج شده است، حتی زمانی که پاتریک کار خود را از سر می گیرد، و دیگر رهگذران اتفاقی گذشته جیب نیز ظاهر نمی شوند. به نظر یک خانواده کامل است.

عروسی

چند ماه پس از تولد، پاتریک و جیب یک جشن عروسی تایلندی ترتیب می دهند. مراسم با راهبان در خانه انجام می شود و بعد از آن روز یک مهمانی باشکوه در اطراف استخر یک مدت برگزار می شود. هتل در پاتایا بسیاری از خانواده و دوستان از آمریکا آمده اند و کل گروه، از جمله خانواده و دوستان تایلندی، حدود 200 نفر است. برای موفقیت این مهمانی از هیچ هزینه ای دریغ نشده است و بس.

افسانه ای است که می گویید و پاتریک و جیب قصد دارند برای آینده برنامه ریزی کنند. تصمیم گرفته می شود که جیب با اسکندر به آمریکا برود و پاتریک موافقت می کند که یاسمین نیز همراه شود. به ویژه پاتریک می گوید: برای هر دو کودک، تربیت و آموزش خوب در آمریکا بهتر از اقامت در تایلند است. پدر یاسمین، کن، مطلع می شود و اگرچه او مستقیماً اظهار نظر نمی کند، اما از "از دست دادن" دخترش خوشش نمی آید.

آخر هفته پوکت

او گهگاه یاسمین را می بیند، تمام تلاشش را می کند که پدر خوبی باشد و گاهی او را برای گردش بیرون می برد. شاید برای اینکه او را به دوستانش در محله عرب نشین پاتایا نشان دهد، اما یک بار یاسمین را برای یک آخر هفته در پوکت می برد. او از جیب اجازه می‌گیرد تا سوار وانت شود، راحت‌تر از سفر با قطار، اتوبوس یا هواپیما. با این حال، کن در زمان توافق شده برنمی گردد، البته مادر جیب در همه ایالت ها. به پلیس اطلاع داده می شود، اما جستجوی بیهوده را در پوکت آغاز می کنند.

جیب پس از چند روز متوجه می شود که یاسمین به سادگی ربوده شده است (دزدیده شده) و او مشکوک است که کن با یاسمین به فرانسه رفته است. با این حال، کن پدر رسمی است، بنابراین اینکه آیا شما می توانید از آدم ربایی صحبت کنید سوال برانگیز است. مادر کن در پاریس با او تماس می گیرد، اما او انگلیسی صحبت نمی کند. به درخواست جیب، من با او فرانسوی صحبت می کنم و ظن آدم ربایی به وضوح در تناقض است. کن پسر شیرینی است که به مگسی صدمه نمی زند و خبری از آدم ربایی نیست. پیکاپ سپس در مرز مالزی پیدا می شود و دقیقاً چگونه اتفاق افتاده و چگونه ممکن است بسیار نامشخص است، اما احتمالاً به این صورت پیش می رود: کن با یاسمین (بدون پاسپورت) از مرز عبور کرد، به کوالالامپور سفر کرد و از آنجا با هواپیما به پاریس. در هر صورت، یک هفته بعد، تایید می شود که یاسمین در پاریس است.

سه ماه بعد، یاسمین ناگهان به پاتایا بازگشت. اینکه چگونه ممکن است نیز بسیار نامشخص است. جیب ادعا می کند که او یک پلیس تایلندی را به فرانسه فرستاد تا یاسمین را "بازپس گیرد". ممکن است تهدید به خشونت یا پرداخت مقداری باج به خانواده کن وجود داشته باشد. به هر حال، کن در حال حاضر در زندان فرانسه است، زیرا او هنوز چند هفته اعتبار داشت.

جنب

خوب، همه چیز به حالت عادی بازگشته است، پس بیایید آماده شدن برای انتقال به کالیفرنیا را آغاز کنیم. این شامل درخواست پاسپورت آمریکایی برای الکساندر است که اکنون حدود 2 سال دارد. پس از ارسال انواع مدارک لازم، پاتریک و جیب با هم به سفارت آمریکا می روند تا آن پاسپورت را دریافت کنند. افسر مورد بحث به طور اتفاقی از جیب می پرسد که آیا اولین فرزند اوست یا نه و اگر تایید کرد، از او خواسته می شود تا یک گواهی تولد تایلندی را توضیح دهد که نام او و کن را به عنوان مادر و پدر یاسمین ذکر کرده است. او هنوز بهانه های مبهمی مانند جعل و اینها دارد، اما همچنان باید اعتراف کند که مادر یاسمین است. و با آن، "آشوب" واقعاً رخ می دهد.

در سفر برگشت پاتایا هوا خوب بود، اما در ماشین حتماً رعد و برق و رعد و برق، سرزنش های متقابل و نام و صدا بوده است. پاتریک متوجه می شود که فریب خورده است و در روزهای بعد متوجه می شود که بسیاری از آنچه جیب در گذشته به او گفته است نیز دروغ بوده است. بادکنکی می ترکد و تمام شادی در هوا تبخیر می شود. یک افسانه تمام شد!

پاتریک وارد عمل می شود و تقاضای طلاق و حضانت اسکندر را می کند. جیب با اولی موافقت می کند اگر پاتریک یک میلیون دلار به او بدهد، اما او نمی گذارد الکساندر برود. پیشنهاد پاتریک این است که او می تواند خانه، ماشین، محتویات را نگه دارد، کمک هزینه ماهانه دریافت کند، اما فقط به شرطی که حضانت اسکندر را به دست آورد. که رد می شود و یک شغل عالی برای هر دو وکیل متولد می شود.

فراق

پس از کشمکش‌های تقریباً بی‌پایان، طلاق آمریکایی‌ها اعلام می‌شود، بدون اینکه جیب خواسته‌هایش را برآورده کند. با این حال، حضانت باید در تایلند ترتیب داده شود و این آسان نیست، زیرا جیب از هر گونه همکاری امتناع می کند. پاتریک کمک هزینه ماهانه را متوقف می کند و جیب چاره ای ندارد جز اینکه دوباره "حرفه" قدیمی خود را انتخاب کند. پاتریک از طریق خواهر جیب کمک مالی می کند تا برای اسکندر غذا و لباس بخرد.

پاتریک دعوای حقوقی را برای حضانت شروع می کند، اما بدون همکاری مادر، دادگاه تایلند هرگز فرزند تایلندی مادر تایلندی را به یک خارجی اختصاص نمی دهد. این نظر را به پاتریک می گویم، اما او به من اطمینان می دهد که به هر قیمتی موفق خواهد شد. بالاخره جیب مادر بدی است، چون تن فروشی می کند و به خوبی از بچه مراقبت نمی کند. به نظر من واقعاً استدلال خوبی نیست، زیرا اگر همه بچه ها از خانم های تایلندی فاحشه گرفته شوند، تایلند با یک مشکل غیر قابل حل بزرگ روبرو می شود. با این حال، وکلای تایلندی او به او فرصت خوبی می دهند، بالاخره صندوق آنها نیز باید زنگ بزند. هر بار که پاتریک به تایلند می آید - و اکنون بیشتر از حد معمول است - او چند روز را با وکلا می گذراند و با قضات در چونبوری صحبت می کند. ماه ها طول می کشد و به نظر می رسد که هیچ پیشرفتی وجود ندارد. مکالمه با جیب همیشه به مشاجره ختم می شود که جیب گاهی اوقات با دست شل به پایان می رسد.

سلاح

و پس از آن، حدود یک ماه پیش، پاسخ رستگاری از سوی قضات در چونبوری می آید، تمام خواسته های پاتریک برآورده می شود و الکساندر به او اختصاص می یابد. دفاع یا درخواست تجدید نظر برای جیب غیر ممکن است

این وضعیت در حال حاضر است، فقط پاتریک هنوز باید حضانت فیزیکی را بگیرد، زیرا جیب حاضر به تسلیم شدن اسکندر نیست. گرفتن الکساندر به همین شکل کارساز نخواهد بود، زیرا جیب به پاتریک اطمینان داده است که در برابر دندان و ناخن مقاومت خواهد کرد و حتی حاضر است پاتریک را بکشد - او می‌گوید اسلحه دارد - اگر او تلاش کند.

شما فقط می توانید حدس بزنید که تا کجا پیش خواهد رفت. در این بین الکساندر تقریباً پنج ساله است، پسر کوچکی شاد، با خواهرش یاسمین به مدرسه می‌رود، با بچه‌های دیگر در خیابان بازی می‌کند، البته فقط تایلندی صحبت می‌کند و کاملا از همه فراز و نشیب‌های اطرافش بی‌اطلاع است. باشد که همینطور بماند!

– پیام بازنشر شده –

3 پاسخ به “پاتریک در تایلند (قسمت 1)”

  1. هنری می گوید

    این اصلا یک داستان استثنایی نیست. چندین داستان از این قبیل را هم در تایلند و هم در کشور من بدانید

    • RonnyLatPhrao می گوید

      آنها را به ما بگویید.

  2. آزاد می گوید

    شاید خیلی استثنایی نباشد، اما خواندن آن (دوباره) بسیار خوب است!


پیام بگذارید

Thailandblog.nl از کوکی ها استفاده می کند

وب سایت ما به لطف کوکی ها بهترین کار را دارد. از این طریق می توانیم تنظیمات شما را به خاطر بسپاریم، به شما پیشنهاد شخصی بدهیم و شما به ما در بهبود کیفیت وب سایت کمک کنید. ادامه مطلب

بله، من یک وب سایت خوب می خواهم