ارسالی خواننده: اشعار راب (4)

با پیام ارسالی
Geplaatst در ارسال خواننده
برچسب ها:
مارس 6 2016

در سال 2012 با دوست دخترم در منطقه کانچانابوری آشنا شدم. از آن زمان من چهار بار در سال به آنجا سفر کرده ام. مجموعه شعری در مورد تاثیراتم سرودم. در زیر چند مورد را خواهید یافت. 

از آنجایی که حدود ده سال پیش برای اولین بار به تایلند سفر کردم، عاشق این کشور و چند سال بعد با یک زیبایی تایلندی شدم. از سال 2009 تا 2011 من شاعر روستای اورپلت بودم، جایی که در زمانی که در تایلند اقامت ندارم در آنجا زندگی می کنم.

----

پرنده ها سوت نمی زنند

می خراشند، جیغ می زنند.

و سگ ها پارس نمی کنند.

آنها زوزه می کشند، ناله می کنند.

مردم ساکت اند،

زحمت، عرق.

بیشتر از آن که بتوانم در گوگل سرچ کنم بدانم.

به این ترتیب ما با هم در کنار هم زندگی می کنیم.

من با آیپد

او با داس.

عصر سینگا می نوشیم.

من پرداخت میکنم.

آنها خجالتی سکوت می کنند

داستان آنها

غرور تسخیر ناپذیر است

مانع زبان

----

صبح نارنجی می شود.

خورشید، راهبان

یک پولونیز بودایی

بی صدا در روستا می پیچد.

کاسه التماس آنها پر شده است

توسط زنانی که زانو زده منتظرند.

آنها غذا را خیلی قبل از آفتاب آماده می کردند

و راهبان صبح را نارنجی رنگ می کنند.

به سختی قائم می شوند.

برای فرزندان خود آشپزی می کنند.

کار در زمینه.

به امید روزی بدون ضربه

در راه بازگشت به معبد

با یک راهب جوان مشورت می کند،

آخرین در ردیف نارنجی،

مخفیانه گوشی هوشمند او

----

نامفهوم (*) اعلامیه عشق (* برای یک بودایی)

وقتی خدا به تو نگاه می کند،

نفسش را حبس می کند.

در اعماق افکارم

آیا من یک خدا هستم

وقتی تو را می بینم

اگر از یک دنده بیرون بیایم

می تواند تو را خلق کند،

آدم سینه ای فرو رفته داشت.

 

1 پاسخ به “ارسال توسط خواننده: اشعار راب (4)”

  1. آنتوانت بلومن می گوید

    راب خوب، به خصوص شعر دوم در مورد نارنجی، طراحی جوی خوب، می توانم آن را در ذهنم ببینم.


پیام بگذارید

Thailandblog.nl از کوکی ها استفاده می کند

وب سایت ما به لطف کوکی ها بهترین کار را دارد. از این طریق می توانیم تنظیمات شما را به خاطر بسپاریم، به شما پیشنهاد شخصی بدهیم و شما به ما در بهبود کیفیت وب سایت کمک کنید. ادامه مطلب

بله، من یک وب سایت خوب می خواهم