"زیباترین گلها در لبه دره رشد می کنند!"
اگر پیرو پیامبر یا لااقل پیامبر نیستید، می دانید که زندگی یک توهم بیش نیست. با ساختاردهی آن و گنجاندن آن در چارچوبهای فرهنگی، ما معتقدیم که میتوانیم واقعیتی را به آن بیاوریم، اما آنچه این واقعیت مستلزم آن است، با بررسی دقیقتر معلوم نمیشود.
در پایان، همه ما برای مدتی در گذر زمان سوار ترن هوایی می شویم، زیرا این توهم بین آغاز و پایان آشکار می شود. دو قطعیتی که باید به آنها بسنده کنیم.
در محیط نزدیکم پیروان کمی از هیچ پیامبری را می شناسم. این به فرد آزادی میدهد که مسیر خود را انتخاب کند یا حداقل این توهم را داشته باشد که من دارم. از آنجا که جاده من گاهی اوقات از مسیرهای معمول منحرف می شود، شاید خوب باشد اگر بتوانم شما را کمی در آن جاده ببرم.
یک نظر رایج این است که مردها موجودات ساده ای هستند که فقط یک چیز می خواهند و من می توانم تأیید کنم که این مورد در مورد من است. فقط تعریف این یک چیز سخت است. در مورد من، جستجو برای آن معمولا به تایلند منتهی می شود. از من نپرسید چرا، اما به طور تجربی ثابت شده است. در دو سال گذشته، او با یک خانم جوان برازنده ملاقات کرده است که در فواصل منظم، موفق می شود مرا متقاعد کند که من "یک" چیز را پیدا کرده ام. هاللویا، و پس از آن که شما ممکن است بگویید، آنها همیشه با خوشی زندگی کردند. بله، اما به این سادگی نیست.
یکی از بسیاری از موانع در راه رسیدن به خوشبختی نهایی، وجود پدر و مادر بالقوه است. خوشبختانه الان تجربه ای در این زمینه دارم. یک بار دیگر تصمیم گرفتم که زمان ملاقات آنها فرا رسیده است، زیرا چنین ملاقاتی همیشه منجر به بینش عمیق تری نسبت به پیشینه فرد مورد علاقه شما می شود. بنابراین بلیط هواپیما به Udon در شمال شرقی تایلند، آیسان رزرو کردم، و در فرودگاه یک ماشین کرایه کردم و با زن فعلی رویاهایم به روستای زادگاهش Sawaang Daen Din رفتم، منبع همه خوشحالی من. از آن لحظه ماجرا شروع می شود.
شما به یک فرودگاه نسبتاً مدرن میرسید و یک ماشین ژاپنی معاصر، eko-drive، دیگر چه چیزی میخواهید دریافت میکنید. در واقع تنها زمانی احساس می کنید که در حال رانندگی از تمدن هستید که در اولین جاده استانی قرار می گیرید، جایی که رفتار رانندگی کاملاً آن چیزی نیست که قبلاً به آن عادت کرده اید و وسایل نقلیه نیز روز به روز بدوی تر می شوند. سپس در نقطه ای به دهکده کسل کننده ای می رسید که فکر می کردید مقصد نهایی است، اما هنوز آنجا نیستید. از آنجا سفری در جادههای کوچکتر و کمتر و کمتر آسفالتشده آغاز میشود و به مسیری پر از دستانداز بین مزارع برنج ختم میشود، که Eko-drive برای آن طراحی نشده بود، اما با این وجود مخالف است.
در نهایت شما با ویرانه ای بدوی روبرو می شوید، همان گونه که کشاورزان ابزار کشاورزی خود را نزد ما ذخیره می کنند. این تنها مقصد نهایی است. به نظر می رسد که عزیز شما اینجا بزرگ شده است، در کلبه ای که در آن نه تخت و نه توالت وجود دارد. برق و در نتیجه تلویزیون وجود دارد. حتی یک یخچال هم از دست رفته است، اما آب جاری وجود دارد و چه چیز دیگری وجود دارد.
معرفی مراسمی جذاب است. به عنوان یک مرد غربی، شما طبق تعریف یک فتح جالب توسط دختر هستید، اما دست های دراز شده یا آغوش های گرم اینجا در زرادخانه نیست. احوالپرسی و گفتگو ابتدا روی دخترشان متمرکز است. سپس توجه به آرامی به "بیگانه" او معطوف می شود. البته باید جایی باشد و آب هم داشته باشد. با تردید سخنانی خطاب به او می شود و وقتی به نظر می رسد که او چیزی می گوید، یخ تا حدودی شکسته می شود. بعد از پانزده دقیقه، چیزی که شبیه یک مکالمه است، آشکار می شود. سپس کمی در مورد زندگی روستایی و در مورد سفر با هواپیما و یک اقامتگاه مناسب است، زیرا معلوم می شود که او بسیاری از زبان تایلندی مورد استفاده در آیسان را نمی داند.
خوشبختانه، این محل اقامت هرگز مشکلی ایجاد نمی کند. در وهله اول، زیرا به لطف اخلاق جنسی سست تایلندی، همیشه می توانید به عنوان آخرین راه به یک متل "کوتاه" بروید. اینها هتل هایی هستند که از اتاق های ساده با اسکله اتومبیل تشکیل شده اند. میتوانید با ماشین خود وارد شوید و آن را بهطور محتاطانه پشت پرده پنهان کنید تا چند ساعتی را با معشوقهتان روی تخت زیر نور فلورسنت بگذرانید. در همه جای آیسان به آن نیاز است. با این حال، به طرز شگفت انگیزی، در این مورد، یک استراحتگاه زیبا در فاصله یک کیلومتری خانه والدین وجود داشت، متشکل از چوب ساج زیبا، خانههای مبله مجلل، که در باغی زیبا با محوطهسازیشده با حوضها و تختهای گل قرار داشت. به جز ما فقط دو مهمان دیگر وجود داشت و هزینه چنین خانه ای کمی بیش از یک تنر در هر شب است. نپرسید چطور ممکن است، فقط از آن لذت ببرید. این شعار در واقع برای همه چیز در تایلند صدق می کند.
پس از تنظیم، می توانیم روی جزئیات بیشتر مقدمه کار کنیم. بطری ویسکی که برای پدر آورده شده است نقش مهمی در این امر ایفا می کند. پس از چند لیوان از این قلمرو روحی، کمی از تردید اولیه باقی نمانده و به زودی انواع و اقسام افراد دیگر از ناکجاآباد ظاهر می شوند، متشکل از عموزاده ها و عموهای دور که از بطری دوری نمی کنند و همچنین آن «فرنگ» که شهرت پیش از او بوده است، دوست دارم او را در جسم ببینم. به زودی فضای پرنشاطی حاکم می شود. متأسفانه، تجربه نشان می دهد که پس از چند بطری دیگر لائو-خائو، یک تقطیر وحشتناک برنج که بوی شدید نفت می دهد، لمس می شود، این فضا تقریباً همیشه به مستی کامل تبدیل می شود. دیدن پدری که قبلاً دخترش آنقدر از او تعریف و تمجید کرده بود و فکر میکردم با یکی از محترمترین تایلندیهای کشور ملاقات میکنم، کمی شوکهکننده است تا ببینم او مست روی تشک غلت میخورد تا آن را بخواباند. . ظاهر این مرد تلاقی بین یک سرخپوست آپاچی و یک گیتاریست پژمرده از یک گروه هارد راک بود. تنها نکته مثبت این بود که تعصب من دوباره تأیید شد، یعنی مردان تایلندی برای هیچ چیز خوب نیستند و باید تا حد امکان از آنها اجتناب کرد.
من به ندرت تصویری را که مردم دوست دارند در مورد برنجکاران فقیر زحمتکش آیسان ترسیم کنند، تشخیص می دهم. فقیر، مطمئنا، اما سخت کوش؟ من می دانم که برنج به خودی خود درو نمی کند، اما اغلب این کار با دست همان زن انجام می شود که کل خانه را نیز اداره می کند و برنج را می پزد. درست است، مادر در فرهنگ تایلندی، در کنار پادشاه و بودا، مرکزی است.
این مادر نیز داستانی کاملا متفاوت بود. زنی متواضع و صمیمی که به عنوان میا نوی یا صیغه پدر عمل کرد و این دختر دوست داشتنی را به او داد. علاوه بر این، او یک میا لوانگ یا همسر اصلی دارد که تا حدودی بزرگتر است و با او چهار فرزند دیگر نیز به دنیا آمده است. قبل از اینکه تصاویر بسیار مشتاقانه ای وجود داشته باشد، فقط یک نظر که در تایلند غیرعادی است که یک مرد آشکارا دو همسر داشته باشد. اگرچه وفاداری زناشویی در اینجا نادر است، اما بیشتر مخفی است. اینکه معلوم شد این دو زن با هم زیر یک سقف در یک خانه با یک مرد زندگی می کنند، استثنای بزرگی است و از همان لحظه اول به من روشن شد که چنین چیزی برای من نیست.
در مدت چهار روز اقامتم سفرهایی با خانواده انجام شد و بالاخره وظیفه ام تمام شد. به عنوان یک غربی، وقتی یک خانم محلی شما را معرفی می کند، همیشه ظاهری شبیه دن کیشوت در شمال تایلند دارید، اما من به خوبی موفق شدم. همیشه مهم است، بدون نشان دادن این، کنترل را حفظ کنید. سه ماده در اینجا بسیار مهم است. ارزیابی به موقع از چگونگی ایجاد شرایط، داشتن کلید ماشین و بات کافی در جیب شما.
جای تعجب است که این دنیای عجیب می تواند ظاهری دوست داشتنی مانند بی بی جذاب من را جوانه بزند. ظاهرا زیباترین گلها نه تنها در لبه دره، بلکه در مزارع برنج ساوان دین دین می رویند که به درستی به معنای "نور سپیده دم که بر روی زمین پخش می شود" است.
شما واقعاً می توانید بنویسید! لطفا ادامه بدهید!
واقع بینانه، به زیبایی گفته شده است. ممنون و لطفا ادامه بدید جمعه با احترام، Ceesvankampen
خوب نوشته شده و بسیار مرتبط است. لائو-خائو قطعاً نقش بازی میکند، از جمله پدر دوست دخترم، وقتی یک بطری به دست میآورد، تعظیم میکند و منتظر میماند و با بطری روی پاهای دوکی خود میپرد و به تشک میرود تا بعد از مفید چرت بزند.
با این حال، نمی توانم موافق باشم که کل جمعیت مردان تنبل هستند. چون همه جای روستا مردم در حال ساخت و ساز هستند و بتن می ریزند. خانه یا مغازه یکی پس از دیگری ساخته می شود. به نظر می رسد که عصر "طلایی" از اینجا در روستا شروع شده است.
گاهی اوقات مردم در دو یا سه خانه به طور همزمان کار می کنند.
بعد از کار، یک نوشیدنی لائو-خائو با هم به اشتراک گذاشته می شود. حالا آنها با شش نفر با 1 بطری با مکعب های یخ کار می کنند. بنابراین اینجا روی کمان خیلی بد نیست.
یک برخورد زیبا در آیسان!
جالب است بخوانید برام، داستان شما جایی بین درک رو به رشد تفتیش عقاید و غرغر یک بعدی برخی در اینجا در این وبلاگ است 🙂
من شخصاً در تمام زندگی ام از رفتار مردان در فرهنگ های دیگر شگفت زده شده ام. 40 سال پیش من یک سرباز وظیفه در لبنان بودم. زنان در زمین کار می کردند و مردان عمدتاً چای می نوشیدند. در راه خانه پس از اتمام کار، مرد سوار الاغ شد و زنان راه افتادند.
در هلند گاهی اوقات از فمینیسم بیش از حد خسته می شوم، اما در سراسر جهان فقط می توانم نتیجه بگیرم که دسته ما (یعنی مردان) اغلب ضعیف عمل می کند. من هنوز نمی دانم چرا این اتفاق می افتد و ممکن است هرگز آن را به طور کامل درک نکنم. در نهایت، من فکر میکنم که این واقعیت بیولوژیکی که زنان بچهدار میشوند، کمک زیادی به این واقعیت میکند که آنها اغلب در زندگی بسیار مسئولانهتر رفتار میکنند. ضمناً، پدر (84) دوست دختر تایلندی من یک کشاورز سخت کوش، مسئولیت پذیر و فقیر در آیسان است که از همسر نیازمند خود (81) به بهترین شکل ممکن مراقبت می کند.
برام زیبا نوشته شده است، حتی کمی شاعرانه، اما با واقع گرایی و ارائه خوب حقایق.
امیدوارم آینده خوب و روشنی با عشق شما داشته باشید، خانواده او هرگز نتوانند شما را انکار کنند، اما دانستن اینکه در چه چیزی قرار می گیرید و خود را در فرهنگ او غوطه ور می کنید، به پل زدن تفاوت ها کمک می کند. با آرزوی موفقیت در حال حاضر و در آینده ای دور…
قطعه عالی، براد ممنون از این بازتاب ها امیدوارم با این بی بی آرزوهایتان برآورده شود، مطمئناً ظاهر خوبی دارد.
داستانی زیبا و قابل تشخیص من می خواهم بیشتر از ناظر و نویسنده خوب، برام، مطالعه کنم. احترام.
ساوانگ دین دین نیز شهرداری ما (آمفور) است که شامل چندین روستا (تامبون) با دهکده های فرعی فراوان (موو کار) می شود. به عنوان مثال، ما در بخشی از روستای Moo.9 (نام جدید Ban Pho Chai) تامبون بان تون زندگی می کنیم. این در حدود 6 کیلومتری شمال مرکز "ساوانگ" واقع شده است. من در این روستا مردم سختکوش زیادی را می شناسم، اما اگر فقط یک کشاورز برنج کار هستید، همیشه مشغول نیستید، تنها با 1 برداشت در سال. به همین دلیل است که معمولاً نیشکر و برخی مشاغل موقت دیگر را اضافه می کنند، اما همچنان ضعیف است. وضعیت بهتری هموطنانی دارند که در اطراف بانکوک کار پیدا کردهاند و حداکثر 2 بار در سال به خانه میآیند (phimai و songkran).
یادم رفت بگویم که این یک داستان زیبا از یکی از نویسندگان آینده این وبلاگ است.
یک داستان فوق العاده قابل تشخیص، نه تنها برای کسانی که یک زن آیسان دارند، بلکه برای من نیز با یک مرد آیسان. این واقعیت که دوست پسر من در آن زمان یک مرد را به همراه آورد هرگز مشکلی نبود، یک فرنگ به خانه آمد، بنابراین یک مهمانی برای کل خانواده و در واقع تقریباً همه ساکنان مو بان. بعد از بیست سال، ما یک رابطه واقعا قوی داریم، او شغل خوبی در هلند دارد و این به ما این فرصت را میدهد که هر سال از دی آیسان دیدن کنیم و همه چیز را انجام دهیم. پس از رسیدن به فرودگاه Khon Kaen، تویوتا فورچونر شرکت Rent a Car با تهویه مطبوع روشن منتظر ما است. قبل از اینکه به سمت خانواده رانندگی کنیم، ابتدا در Tesco-Lotus توقف کنید، حداقل 10 جعبه لائوس و 4 بطری جانی واکر، نوشابه، مرغ و ماهی تهیه کنید. وقتی به خانه می رسیم، خوکی که به تازگی ذبح شده روی یک بوفه روی زمین افتاده است و این مردان هستند که تمام تلاش خود را می کنند تا این حیوان را به قطعات خوراکی تبدیل کنند. مقدار زیادی گوشت زیبا به "لاب" خرد می شود و فقط شکم خوک و قفسه سینه در BBQ ختم می شود. خبر ورود ما از هفتهها قبل در روستا پخش میشود تا عده معدودی که بیرون کار میکنند بتوانند به موقع به خانه برگردند و جشن سالانه فرنگ را جشن بگیرند. متأسفانه صحبت با پدر و مادر شوهر، خواهرشوهر، برادرشوهر و فرزندانشان به زبان اشاره محدود می شود. پس از 20 سال، تایلندی من هنوز برای مکالمه کافی نیست. من در واقع هرگز از جملاتی در حدود 4 کلمه فراتر نمی روم. اگرچه در مدرسه به جوانان انگلیسی آموزش داده می شود، اما هیچ یک از آنها نیازی به امتحان کردن آموخته های خود در من احساس نمی کنند. یک هفته کامل در De Isaan همیشه چیزی است که منتظر آن هستم، آرامش و سرعت آرام زندگی در آنجا تضاد شگفت انگیزی با هلند و بخش های غربی تایلند ایجاد می کند. بازگشت به TH در عرض 4 هفته برای یک ماه عالی است.
برام عزیز،
اگرچه قابل تشخیص و زیباست، اما با لحن زیربنایی تکبر و برتری موافق نیستم. من خودم را تا کنون در نظرات نمی شناسم.
شاید فقط من باشم، اما احترام، درک و درک کمی از اینکه اوضاع در یک جامعه کشاورز در آیسان چگونه پیش میرود احساس میکنم. این ممکن است به دلیل ارتباط یا عدم وجود آن باشد.
خوشحالم که عشق را پیدا کردی، اما اگر واقعاً میخواهی شاد باشی، به کمی بیشتر نیاز داری.
ملاقات groet vriendelijke،
لذت
شما احتمالاً تنها کسی هستید که منفی میدهید، به زیبایی گفته میشود و توصیف میشود. همچنین بسیار واقع بینانه. درست مانند فرانس آمستردام فقید، این یک داستان سرای فوق العاده است که به شما این حس را می دهد که انگار خودتان آنجا هستید.
یک داستان خوب نوشته شده براد ادامه بده!
برام که به طرز شگفت انگیزی نوشته شده برای "فرنگ هایی" که در منطقه زیبای آیسان سفر می کنند و/یا هستند بسیار آشناست. من سالهاست آنجا هستم، زیبا، با یک یادداشت شاد نوشته شده است، امیدوارم بتوانیم تجربیات شما را در نوشتن بیشتر تجربه کنیم.
با تشکر از شما برام و موفق باشید برای خانواده و همسرتان
با جمعه گری اندی
فوق العاده نوشته شده!
اگرچه من روی فیلمنامه یک کارآگاه عاشقانه کار می کنم و به زودی با چند داستان کوتاه در اینجا اولین کار را خواهم داشت، در واقع منتظر این بودم.
همین طوری خوبه داداش!
آسان خواندن و نوشتن با طنز ملایم. آفرین !!
"و از همان لحظه اول برای من روشن شد که چنین چیزی برای من نیست."
نابغه ;'-)
قطعه زیبا
منو یاد ..آره بازم اسمش چی بود. تفتیش عقاید؟
برام بسیار قابل تشخیص است، من 14 سال است که در هلند با یک زن Taise از آیسان بودهام و همچنین بسیاری از سرخپوستان آپاچی یا اعضای گروه هارد راک از کار افتاده را در آنجا دیدم که زندگی آنها فقط شامل حضور در هر مهمانی و نوشیدن با عصبانیت با آنها است. متأسفانه، درست مانند اعضای گروه، آنها آنقدر عمر نمی کنند.