چطوره…. (9)

توسط ریه رود
Geplaatst در ارسال خواننده
برچسب ها: , ,
دسامبر 10 2023

اکنون 22 سال پیش است که با تایلند تی آشنا شدم. ما 10 سال با هم زندگی کردیم و با او یک پسر 20 ساله دارم که الان 9 سال است که با من زندگی می کند. با وجدان راحت می توانم بگویم که با او هیچ چیز (هنوز) آنطور که به نظر می رسد نیست. داستان ریه رود را بخوانید.

که بود niet نیک, هرگز انتظار می رود of gedacht DAT اینطور است نسخه را کام en ik با B "het بستر" را اشتراک گذاری, مار het تره فرنگی ook اجتناب ناپذیر. Ik کن er مگه زندگی و خوشبختانه B ook. Een ماند of zo بعد شهر B ضعیف en زود me رایگان مستقیم of ik او از دست رفته en ja, DAT کن ik niet انکار کردن و آنها وحشی من چیزی مهم روایت کند, DAT کن niet درب de تلفن. Ik آمد بعدی هفته ضعیف نار هلند en می خواهد به je دان چنگ زدن ببینید. خوب, مار می تواند je EEN نکته ون de حجاب بلند کردن به طوری که ik در باره آب و هوا در مورد چه چیزی het گات. نین, DAT کن niet مار ik کن او باور كردن het بود EEN "تعجب کردن" en we صحبت کرد af en را به من خانه کام

Ik حدس زد me سوف، چه چیزی می تواند باشد و در واقع من فقط به خاطر آن می توانستم -همچنین gفکر می کرد که این پرواز به این طرف و آن طرف باید هزینه داشته باشد - به این نتیجه می رسد که او یا به ارث رسیده است، یا در قرعه کشی که بسیاری از مردم تایلند به آن امیدوار بودند، برای حمام کردن و سعی کرد اعداد را به انواع -کم و بیش- مبهم حدس بزند. 

B لازم نبود از اسخیپول گرفته شود، زیرا او ابتدا نزد دوستش S رفت. که میتونستم دنبال کنم روزی که قرار بود B برسد، بعدازظهر را مرخصی گرفتم و منتظر ب بودم که او اما نیامد و دور ماند. هر چه دیرتر می شد، بیشتر نگران می شدم. یک شماره تلفن ازمن دوست S یا آدرسی نداشتم، بنابراین تنها کاری که می کردم این بود که منتظر او باشم. لحظه ای فرا رسید که او هنوز آنجا نبود - حداقل 5 ساعت پس از زمان توافق شده. چه باید کرد؟ من داشتم hدر یک نقطه دیگر نمی شود. من قبلاً 7 بار زمان ورود به Schiphol را بررسی و پاک کرده ام دیگر نه چگونه و چه این دیگر ربطی به «ساعت تایلندی» نداشت. یکی دیگه خوبه یکی از دوستانم زنگ زد و آن را hبه من ارائه شد و من در نهایت تصمیم گرفتم، nبرای رفتن به ایستگاه پلیس پایین تر از بلوک. 

من کاملا هیجان زده وارد شدم و افسر وظیفه از من پرسید که چه کاری می تواند برای من انجام دهد. گفتم: «من اینجا هستم تا یک مفقود شده را گزارش کنم، کسی که ساعت‌ها رفته است». خوب آقا، بعد از چند ساعت یک نفر بلافاصله گم نمی شود، استراحت کنیدiافسر گفت برو جلو. به من بگو در مورد چیست؟ من داستان را تا آن مرحله به طور کلی به او گفتم و البته جزئیات را کنار گذاشتمiشما از راه. آیا شما کامل استiاسم اون خانم چیه و میدونی کجاست؟ بله دارم من، همچنین تاریخ تولد و او با یکی از دوستان S. آیا آن دوست نام خانوادگی هم دارد؟ نه، من اون یکی رو نمیشناسم پیدا کردن آن دشوار خواهد بود، قربان. اما، همه اینها اشاره شده است، این یکی است زن بالغ و او احتمالاً همزمان در هفت قفل نخواهد بود، درست است، قربان؟ اگر چیزی بدانیم - مثل نماینده - با شما تماس می گیریم. 

ما دوباره به آنجا رفتیم، خسته و در خانه منتظر تماس تلفنی آزادی بخش بودیم. یکی دو ساعت بعد اومد. آقا، لطفا بیایید دفتر، خانم اینجا هستند و همه چیز کمی خلوت است بغرنج. فکر کردم چه مشکلی می تواند داشته باشد و به سمت اداره پلیس رفتم. در آنجا وقتی رسیدم، مرا کناری بردند و افسر گفت: «آقا، کمی پیچیده است. وضعیت". ما توانستیم خیلی سریع او را ردیابی کنیم زیرا خانم پلیس مهاجرت ثبت شده است و اینجا -منt یک مجوز اقامت موقت است». منظور شما چیست، او دیگر اصلاً اینجا زندگی نمی کند، بلکه به تایلند بازگشته است. خوب نه قربان، درست است نیات 

اوه عزیزم، ساعتدر همین حین عرق از پیشانی و پشتم می‌ریخت. این اصلا امکان پذیر نیست لکنت زدم. خب آقا باور کن اما کجا بود با دوست S. نه آقا، با شوهرش، با او چه؟ توسط شوهرش آقا، افسر آرام گفت و آهی کشید. آقا ما اینو داریم من قبلاً چنین چیزی را تجربه کرده ام و مطمئناً شما تنها نیستید. این باعث "آرامش" شد، من سرکش شدم و شروع کرد به فحش دادن آقا فقط آروم باش یه نوشیدنی بنوش و وقت بذار. کمی بعد افسر مرا با خود برد و B با یک چمدان و - در فاصله کمی - یک مرد جوان ایستاده بود. که (ب) دراز بکشد نه هااr "ماجراجویی" برای شوخ طبعی، همانطور که من انجام دادم و او گفت: "من اکنون وثیقه خود را پس می گیرم". زo, بنابراین….ب در این بین اشک می ریخت. شوهرش برگشت و راه افتاد ایستگاه پلیس. افسر پرسید تو اینطور فکر می کنی؟ hهمه چیز درست خواهد شد، من سر تکان دادم بله و نمی دانستم چگونه. 

چمدان ب را گرفتم و به سمت خانه ام حرکت کردیم و راستش من مات و مبهوت بودم، عصبانی، ناامید، ناامید، اما فقط عصبانی. خب، بیا با داستانت، گفتم. ب bایگون، بله در مورد آن مرد صدق می کند، که او اصلاً آنجا را ترک نکرده بود، وقتی مرا ترک کرد او را شناخت، عاشق شد و آن را تنها گذاشتiتو دور که بعداً آشکار شد. 

Na او ازدواج كردن en de آینده نار هلند, بود ze درب او مرد دقیقه of دریا مجبور شد in de سالن ماساژ برو کار, او والدین بود فقیر نیست en in تقریبا همان نفس "me حامله از جانب شما", باشه, باشه, oh, zo.....

که باید ik حتی, of بهتر وات لنج دار, لنگه حل کن en می دانست هیچ چی بهتر دان te گفتن "چگونه do شما دانستن که de کودک مال من است?". Ze آغاز شد هنوز سخت تر te گریستن دان قبل از آن. بر het حقیقت DAT het مال خودم باغ وحش is, شک ik در همین حال مدتهاست niet دریا. او دارد همان نگاه, همان محل op خود را فرش مانند ik, همان نقص چشم, همان شوخ طبعی en بالاتر از همه, حج is معمولی EEN به طرز وحشتناکی خوب بچه, وار ik باور نکردنی حجاب ون هی

WAT te انجام دادن? در عین حال بود het دست کشیدن لات سردrروز en بود B زیچ در همین حال al ضعیف خوب بهبود یافت و زود of ze دوست مونث S اگر تماس گرفتن. در راد تایلند جگر گفتگو ردیف شده, به موجب آن ik تقریبا منفجر شد انگشت پا ze آغاز شد te lachen. Ik کن het خنده دار با geen امکان پذیری کشف کردن و آنها عجله کرد زیچ het گفتگو te به پایان برسد en te روایت کند DAT S EEN خنده دار اظهار نظر بود ساخته شده است. Ik ایستادن (te حجاب) op تیز

سرانجام het بستر تغییر می کند, رویمت in EEN کمد لباس ساخته شده است en na هنوز EEN آبجو of وات تاچ مار nAAR بستر. خوب او مرطوب و سرد بود het اخر هفته. واناف مردن پولک آغاز شد het گروت liegen en آویزان کردن ون het داستان, مانند ik وحشی DAT هر کس را en کن باور كردن. با het واقعی کن ik البته هیچ جایی به کام. Het جگر het داستان ون جوان زن, جدا شده, کمت اینجا از طريق خوب دوست مونث om te کار BIJ آندر دوست مونث in رستوران, در آنجا ملاقات در طول روز شام -با دوست ون من-, باغ وحش in تایلند. عزیزم op آینده, هنوز مار حتی ذکر نشده ترک کرد

مردن دوشنبه رایگان گرفته شده en با B نار de پلیس مهاجرت, یک عدد بکشید, صبرig منتظر ماندن, داستان gedبه, اطلاعات بدست آورد, pAAR روزها بعد بازگشت با صورت حساب درآمد, طرح غسل تعمید لنگه چراغ ها, سازماندهی شده است. پس از آن وکالت جستجو کرد, او فراق مستقر شده است و دوباره تماشا کرد ze me منتظر به....... en ik پرداخت کرد حساب ها

B به وضوح ساخته شده است DAT ماساژ echt گذرگاه باید خود را en به علاوه مزخرف ook. En, ik می تواند EEN ارسال به دوست داستان zo لنگه of کوتاه تر روایت کند -وات ik پس داری-, نار مدرسه, هلند leren, نار یک آموزش, حرفه leren. Vمراقبت تره فرنگی B جوشکاری وات, باشه, انجام دادن. خوب, ze آمد چنگ زدن تحت de مردانه. Er بود البته هنوز EEN "چیز کوچک" en DAT نگران het هزینه های مدرسه برای de باغ وحش in تایلند en het هزینه پرواز به de خواهر, می خواهم در آنجا زندگی می کرد حج BIJ in. خوب, قانون ik ook

Na خوب وات مبارزات en فراز و نشیب ها -in de زمان توسن B's آینده en تولد ون de باغ وحش-, به موجب آن ik me ارسال به دوست niet همیشه خوب عبرانیان رفتار كردن en op EEN داده لحظه ook عبرانیان گفت DAT ze لطفا op باید نمک زدن نار تایلند. Ik کوخت het بلیط en او رفت. پول مگه, برای باغ وحش ماندن بتالن, مار ik بود echt زنگ ضروری. Een عدد هفته ها بعد شهر ze en زود of ze بازگشت اگر بیا چون ze me از دست رفته. Ik کن geen نه zegژن, B پوشید مال خودم نوع en ze آمد پس بازگشت

سپس چاپ با اتاق نوزاد تزئین, بود تاچ لکو, مگه نار de پف کردن باشگاه بدنسازی, de ماما, به اختصار, ik جگر پدر. والدین en خانواده مطلع en op het کار گفت که ما EEN کودک خلاق. So بسیار, so خوب en DAT زنجبیل het انگشت پا سرانجام ook جوشکاری. شروع مارس, تقریبا op de سررسید پایه om 16.ساعت 00 تماس تلفنی op de مورد, کودک آندرویگ. نائار خانه "پرواز کرده". B با کیف به بیمارستان gebracht, B بسیار دلتنگ, داد geen قایق رانی کردن, کودک geboren, کاملا نو پدر جرات کرد بند ناف niet درب te بریدن. B، مثل این غلاف بازسازی شد DAT de پرستاری na EEN پارس ساعت زی DAT ik تن پوش en de پیراهن زنانه دامن بلند دنج کن برای بازیابی, به طوری که مادر en نوع مگه نار خانه میتوانست. پشت in het بیمارستان، geen پرستاری مردن کن برای کمک به با مادر en نوع برای تزئین. مادر کمک کرد, نوع in بد انجام شده است en لباس پوشیده, تقریبا تمام شده انگشت پا پرستاری به me زود "الان چه کار می کنی"، خوب می بینی. در ویلچر به سمت خروجی، ماشین و خانه و آنجا ساعت ها - کودکی که روی مبل نشسته است - احمقانه او را تماشا می کند. وای خیلی زشت بود 

پسر به خوبی رشد کرد، زمانی که مادر در مدرسه بود در مهدکودک بود و در مدرسه داوطلب شد مراقبت از کودکان کار می کرد، در انتظار سطح زبان مورد نیاز. سخت کار کنید و زمان زیادی را بیرون از خانه با مرد کوچک بگذرانید. دوچرخه خرید، صندلی گرفت و به زند وورت یا بیشتر نزدیک رفت. بچه کشید خوشبختانه او به سرعت به یک مرد زیبا تبدیل شدtشما. باز هم سر و صدای دیگری چون ته دوتایی را پیدا کردم وقتی آن را در انبار گذاشتم، در چمدانش پیدا شد. همه جور چیزهایی هست که من مطمئنا در آن زمان نمی دانستم می‌خواستم بیشتر بدانم، مانند بلیط‌های یک مسابقه فوتبال در انگلیس - با عکس‌های قبلی از سال قبل و خیلی چیزهای دیگر. 

اوپنیو فراق گرفته شده en B نار تایلند. خود را کن zo echt niet لنج دار en عبرانیان B پرسید بازگشت te کام na EEN پارس هفته ها. Ik از دست رفته مال خودم باغ وحش zo en او ook

زون بود در همین حال رویم EEN سال, رشد کرد خوب en به طور پیوسته, بود گریپیش en بسیار باز کن. توت we op یک بعد از ظهر به het دوچرخه بود en er EEN فولاد بچه ها "h..r" نار او فریاد زد. چه het خالص EEN بیت آرام لغزش en سپس این. Ik بود جمع ون سرباره, کج بیل زدن غیر واقعی DAT ook بود, مار تاچ

که پروازrسال آمد er EEN مشابه عملکرد -مانند مردن ik al بود-, رایگان in EEN آندر بخش ون het زمین. در زیر het مادر ون دریا زنگ, ik بود me te خرد کردن کار کرد in de جارن قبل از آن, بهتر محیط برای het نوع en DAT بود وار. او بود در همین حال EEN نوع لعنت شنیده شد ون EEN پسر کوچولو خب de crèche en استفاده شده مردن te رقص en te نامناسب. Op مال خودم کار درک کرد ze het به صورت کامل en ik فکر DAT de واقعیت te اجتناب کردن را خود را, niet پس

Een خانه پیدا کرد in EEN خوب دورپ, ناگوار لوک بورن, چاپ با خانه به سرباره in de تعطیلات آخر هفتهn, فراق رکورد de بستر en برای جابجایی خانه. سپس EEN به طور نسبی قنداق دوره ون زنگ, سرانجام. همچنین سخت کار, مار ook دریا زمان, B به دنبال en واندر EEN کار en het زنجبیل بهترین خوب. در حیاط خلوت، ساخت یک کلبه، یک کشتی دزدان دریایی، یک استخر شنا، سرگرم کننده بود. همسایه های واقعاً خوبی با آنها we پیشرفت زیادی کرد یک قایق بادبانی و کاروان خرید و کمی با قایق درگیر شد. یه دفعه یه سگ هم اومد پس کامل شد درسته؟ 

سالها مثل فصلها می گذشتند. به طور منظم برای چند هفته به تایلند می رویم، جایی که اکنون همه چیز تغییر کرده استبه عنوان vتغییر کرد. پدر و مادر ب خیلی خیلی خوشحال بودند وقتی با پسرشان آمدیم و حتی بیشتر با او تا با ما فکر می کنم. خواهرها بچه های بیشتری داشتند و یکی شدند مرغداری دنج، سانوک و سابای. همیشه یک ماشین کرایه می کردم و با آن و بدون آن زیاد سفر می کردم خانواده. 

ما به تایلند برگشتیم، اوضاع از قبل کمی بین ما سخت شده بود. اوضاع از هر دو طرف ناآرام تر شده بود. پسر مدتها بود که در روستا به مدرسه ابتدایی می رفت. زمانی که بالاخره در تایلند بودم، B ناگهان به من اطلاع داد که برای ثبت نام ثبت نام کرده است.... آموزش ماساژ در چیانگ مای. البته ههd آنها قبل از رفتن ما به سفر چیزی در مورد آن نگفتند. البته او می توانست تصور کند که من نمی توانم با آن موافق باشم. این مهم نبود. ب رفت و مرا رها کرد تا از پسرش مراقبت کنم 

که البته بحث شد، چرا پرسیدم، می‌خواهم مستقل شوم.» این پاسخ او بود. ولی به هر حال به ماساژ نیست. ب گفت: این یک آموزش ماساژ سنتی است. من مهم نیست، بعد از همه، بدون ماساژ. اما B آموزش را پشت سر گذاشت و با موفقیت پشت سر گذاشت. 

جو بین ما متشنج شد. می دانستم که این آغاز پایان خواهد بود اما نمی دانستم بعدش با پسرم چی میشه چند هفته بعد از بازگشت به خانه به او اطلاع دادم که باید از هم جدا شویم. ظاهراً او قبلاً روی آن حساب کرده بود و ظرف چند روز آن را داشت به یک خانه سیار بزرگ دسترسی داشت و برای خانه ای در یک روستا ثبت نام کرد vبعد. 

قرار گذاشتیم که هر هفته آخر هفته پسرمان را ببرم و همین شد. در این بین، ب که اکنون به زبان هلندی مسلط بود، با دفتر اسناد رسمی تماس گرفته بود تا قرارداد زندگی مشترک و وصیت نامه منحل شود. یکی پرسید منفعت، روی آن کار کرد و به دنبال وکیلی گشت تا ترتیبات نفقه و ملاقات کودک را ثبت کند. 

یک بار جلسه دادگاه برگزار شد و B قرار بود با من به آنجا برودn. در ماشین توافقاتی را که با هم بسته بودیم انجام دادیم. در دادگاه معلوم شد که مطالبات نفقه ای که وکیل او بیان کرده بود بسیار بسیار بیشتر از توافق ما بود. آی تی معلوم شد که او به وکیلش گفته است: "او را بگیر، او به اندازه کافی درآمد دارد". Dترتیب بازدید نیز کاملاً متفاوت از آنچه قبلاً استفاده می کردیم و در ماه های قبل به خوبی کار می کرد ...

ادامه دارد

23 پاسخ به “چطور است…. (9)”

  1. با ارزش می گوید

    غیر قابل باور است که مردان چقدر می توانند احمق باشند. شاید هنوز فکر کنید که عشق کور است، اما عشق اصلا وجود نداشت. مثال خوبی از برخورد با بدبختی

    • لوک می گوید

      قبلا "خریدن بدبختی شما".

    • از پا افتادن می گوید

      اغلب این ترکیبی از ترحم، مراقبت، عاشق بودن و فقط متوجه نشدن آن است
      چقدر این خانم ها (بلکه آقایان) می توانند مفید باشند (من آن را حیله گر نمی گویم).
      هنگامی که در آسیاب هستید، می توانید راه طولانی را در بخشش و امیدواری که از این به بعد بهتر خواهد شد، طی کنید
      خواهد رفت. از این به بعد بارها و بارها تا زمانی که در نهایت متوجه شوید که واقعاً یک بن بست است.

    • هانس پرانک می گوید

      احمق؟ تا قبل از سفر به تایلند، دلیل کمی برای مشکوک بودن وجود داشت. و تعجب آور نبود که او سرانجام B را به خانه خود برد. از این گذشته، او از او باردار بود، اگرچه او در آن زمان نمی توانست مطمئناً بداند.
      اغلب در این وبلاگ گفته می شود که مردان تایلندی نمی خواهند مسئولیتی را به عهده بگیرند. ظاهرا شما مشکلی با این موضوع ندارید. خارجی.
      و اینکه عشقی نبود، از آن چه نتیجه ای می گیرید؟
      ریه رود، زیبا گفت!

  2. غارت می گوید

    متاسفم، چقدر باید به عنوان یک مرد ناامید باشی تا این همه را تحمل کنی.
    من اصلا این را نمی فهمم
    بدبختی را از دور می بینی.
    چیز دیگری را هم تجربه کرده ام.
    اما آنها من را اصلاح نمی کنند.
    خیلی زیبا و قشنگ توصیفش کردی
    اما امیدوارم از آن درس گرفته باشید و یک زن خوب و قابل اعتماد پیدا کرده باشید.
    منتظر ادامه مطلب باشید
    ام وی جی راب

    • هانس پرانک می گوید

      "شما می بینید که بدبختی از راه دور می آید." بله شما، زیرا ریه رود اطلاعات اضافی را در اختیار شما قرار می دهد. اطلاعاتی که لونگ رود در لحظات تعیین کننده نداشت. این ممکن است برای هر کسی اتفاق بیفتد.

  3. جان اس می گوید

    باور نکردنی است که این زن چقدر پست و حسابگر است.

  4. کانچانابویی می گوید

    شاید نظر من برای شما جالب نباشد و اصلاً نیازی به خواندن این داستان و فصل 9 نداشته باشم.
    تصمیم گرفتم دنباله را نخوانم.
    آنقدر غیرقابل قبول بودن در آن وجود دارد که بیشتر شبیه تایل اویلن اشپیگل است تا یک (داستان واقعی).
    برات آرزوی موفقیت میکنم

    • جان اس می گوید

      در واقع، داستان به طور منظم شکسته می شود.
      با این وجود، خواندن آن برای من هیجان انگیز است،

      • کیز می گوید

        در واقع، با وجود این واقعیت که داستان گهگاه ترک می خورد، خواندن آن همچنان هیجان انگیز است. در ضمن آنچه رود در مورد هتل عماری می نویسد صحیح است. در آنجا با خانم های تایلندی، چه از سر لذت و چه غیر از روی خوشی، رفتاری بسیار بی ادبانه صورت می گیرد.

  5. هانس استرویلاارت می گوید

    این صابون کی از تلویزیون پخش میشه؟ بعد حتما نگاه می کنم

  6. نیکو میرهوف می گوید

    به نظر من نباید کسی را که داستانش را اینقدر گسترده و علنی تعریف می کند کوبید!

  7. مری بیکر می گوید

    .
    در داستان نامعتبر زیادی وجود دارد، اما من از خواندن آن بسیار لذت بردم. من سال ها در تایلند زندگی کردم و خیلی چیزها را با چشمان خودم دیدم و تجربه کردم.

    • ریه رود می گوید

      سلام ماریک

      باور کنید حتی یک کلمه از آن ساخته و یا حتی اغراق نشده است. شاید برخی از آزادی های شاعرانه اینجا و آنجا و من باید خودم به دنبال آن ها باشم. اگر درست نبود...

      با احترام،

      ریه رود.

  8. دیدریک می گوید

    چقدر قابل تشخیص قادر به اشاره به لحظات پس از آن: «من می توانستم بدون عواقب آن را ترک کنم. باید پیاده روی کرد”

  9. پیتر می گوید

    از خواندن داستان های شما لذت می برم. و شاید گاهی اوقات آزادی هایی را که می توانید و باید به عنوان نویسنده به خود بدهید، می گیرید. ما همیشه به خلبانانی که بهتر می دانند می گوییم: «بعد از آن مکان خوبی برای زندگی است». برای من، داستان شما یک قطعه شناخت، یک هشدار و مهمتر از همه خواندنی دلپذیر است.
    ضمناً ظاهراً در جاهای بیشتری خوانده می شوید: https://www.ad.nl/binnenland/happy-end-maakt-einde-aan-alle-massagesalons-haarlemmermeer~aa436b75/

    • پیتر می گوید

      میبینم این خبر هم به دیروز لینک شده بود. پوزش بابت پست دوگانه

  10. گیسو را فر زدن می گوید

    رود عزیز. اگر توانستید 9 مورد دیگر (یا بیشتر) اضافه کنید، من مشتاقانه منتظر آن هستم 🙂
    هر روز منتظر آن باشید!

  11. همتا می گوید

    همچنان یک داستان هیجان انگیز است، اما کوتاه بگویم: به دلیل نفقه و نفقه فرزند!
    هیچوقت به مقایسه DNA خودت و پسرت فکر نکردی؟؟؟
    شما باید اول این کار را انجام دهید، حالا که تا به حال "اشتباه" بوده است.

  12. WIM می گوید

    من واقعاً می توانم با آنچه تجربه کرده ام ارتباط برقرار کنم، مخصوصاً با یک زن هلندی، و این لگد زدن برای چه مفید است؟ همه یکسان نیستند.

  13. هنک می گوید

    همیشه افرادی هستند که احساس می کنند لازم است نقد کنند، داستان را باورنکردنی می دانند یا چیزی شبیه به آن. احتمالاً آن افراد بدبختی بسیار بیشتری را نسبت به نویسنده تجربه کردند. فکر می کنم داستانی صادقانه، باز و معتبر است و از خواندن آن لذت می برم. من صمیمانه امیدوارم که لونگ رود خوشبختی را پیدا کرده باشد.

  14. ژاک می گوید

    ابتدا فکر کردم که چرا این مرد این را یادداشت کرد و داستان خود را با ما در میان گذاشت. آیا نوشتن آن نوعی درمان است؟ هشدار به دیگران؟ هرکس به روش خودش باهاش ​​برخورد می کنه و من به نظر و روش کارش احترام می گذارم. خوب است بخوانید که افرادی هستند که حاضرند روی یک رابطه کار کنند و هر چقدر هم که ساده لوح باشند، می توانند عشق و محبت داشته باشند. ریه رود یکی از آنهاست و مایه تاسف است که اجازه داد چندین سال از زندگی اش اینگونه تاثیر منفی بگذارد.
    از آن چیز زیبایی به دست آورده است و آن فرزند اوست و درس بسیار حکیمانه ای. من شک دارم که آیا این درس کافی است که هرگز تکرار نشود. ما همانی هستیم که هستیم و تغییر فقط تا حدی ممکن است اتفاق بیفتد. با رود این کار بسیار زیاد است، زیرا او همیشه مایل بود دوباره موضوع را در دست بگیرد، حتی می‌دانست که کار نمی‌کند. هرکسی که به تایلند سفر می‌کند، این نوع داستان‌ها را می‌داند، چه از روی دانش خود یا از آشنایان و/یا دوستان. رود دقیقاً در این مورد تنها نیست. مکان های زیادی در جهان وجود دارد که یک فرد متعهد ساده لوح در معرض خطر است و می تواند تحت تأثیر شر قرار گیرد. سالن‌های به اصطلاح «ماساژ» (که در آن خانم‌ها با یک دوره 3 هفته‌ای در مرحله پایان خوش، کنترل خوبی دارند)، اتاق‌های تاندون (جایی که خانم‌ها و آقایان برخلاف میل خود می‌مانند یا نه) و (دیسکو) میله هایی که این نوع افراد در آن شانس خود را می گیرند. بنابراین عاقلانه است که افراد نگران در میان ما از آنجا دوری کنند. شما به چیزی که به دنبال آن نیستید آلوده نخواهید شد. ممکن است برخی هنوز در طول یک رابطه دائمی تغییر کنند، اما اکثریت قریب به اتفاق هرگز این دنیا را ترک نخواهند کرد و این همیشه در رابطه مورد توجه منفی قرار خواهد گرفت. فکر نکنید این گروه را می توان با عشق زیاد تحت تاثیر قرار داد. به طور موقت بله، اما این دلایل دیگری دارد. مملو از پول گاهی اوقات باعث آرامش و کارهای دیگر می شود، مانند اینکه آن را برای چه چیزی خرج کنید. نه، خوب است که رود این را یادداشت می کند و یک بار دیگر روشن می کند که تصمیم گیری می تواند بسیار پیشرفت کند. یک درس مطمئناً برای گروه هدف رابطه جنسی ضروری و ایمن است تا ناخواسته به فرزندی نرسید و تا آخر عمر با زنی که بعداً از او نفرت دارید درگیر شوید.

  15. بیورن می گوید

    من یک بار عاشق یک زیبایی تایلندی شدم که یک بار در تایلند داشت. پدر و مادرم بارها به من هشدار دادند، اما من هم از عشق کور شدم. این زنان ذره ای دلسوزی ندارند، هرگز حقیقت را نمی گویند و فقط یک چیز مهم است، پول. خوشبختانه من سالم فرار کردم. با این حال، من هرگز به تایلند پشت نکردم و اکنون با یک زن تایلندی ازدواج کرده ام و یک پسر با هم دارم. و من می توانم به همه تأکید کنم که مطمئناً نباید همه را با یک قلم مو تار کنید.


پیام بگذارید

Thailandblog.nl از کوکی ها استفاده می کند

وب سایت ما به لطف کوکی ها بهترین کار را دارد. از این طریق می توانیم تنظیمات شما را به خاطر بسپاریم، به شما پیشنهاد شخصی بدهیم و شما به ما در بهبود کیفیت وب سایت کمک کنید. ادامه مطلب

بله، من یک وب سایت خوب می خواهم