چطوره…. (4)

توسط ریه رود
Geplaatst در ارسال خواننده
برچسب ها: , ,
دسامبر 5 2023

اکنون 22 سال پیش است که با تایلند تی آشنا شدم. ما 10 سال با هم زندگی کردیم و با او یک پسر 20 ساله دارم که الان 9 سال است که با من زندگی می کند. با وجدان راحت می توانم بگویم که با او هیچ چیز (هنوز) آنطور که به نظر می رسد نیست. داستان ریه رود را بخوانید.

Vاوریج زمان گفت ik همه آنها ik برای de دومین زمان in de سالن ماساژ BIJ T بود. Het ماساژ اتفاق افتادن راه افتاد af ولگنز het کارتریج DAT ik هنوز می دانست de قبلی زمان. Ik جگر کشیده شده است, کشیده شده است, درست, خمیر کرد, ge– و پیچ خورده، خم شده و ماساژ داده شده است. 

ساعت به پایان ساعت نزدیک شده بود و تی از من خواست که برگردم. ناگهان شروع کرد به نوک زدن گوشم و بو کشیدنم. بعدها خواندم و شنیدم که تایلندی ها فکر می کنند فرنگ به خاطر لبنیاتی که استفاده می کنند، بوی کمی متفاوت دارد. وحشی آیا آنها آن موقع متوجه شدند؟ کمی خنده ام گرفت. 

یکدفعه شروع کرد به گریه کردن، خدایا من چیزی گفتم یا اشتباه کردم، خنده من بود بوده؟ نه، نه، نه، او گریه کرد زیرا از دیدن دوباره من خوشحال شد و پسرش را اینطور دوست داشت دلتنگ او و همچنین پدر و مادر، خواهران و بقیه شده بود. بله، من این را درک می کنم، اما شما خودتان اینجا هستید آمد؟ بله، این چیزی است که T گفت، but چاره ای برای کسب درآمد ندارند شما می دانید که در تایلند کار نمی شود، بدون درآمد. نمی توانم از خانواده و پسر مراقبت کنم. من دختر بزرگم، مجبورم، چاره ای نیست. اما شما انجام می دهید نفهمیدن.

صادقانه بگویم، احساس کردم مقداری عصبانیت در درونم جوش می زند. البتهjمن گهگاه آن را داشتم چیزی در مورد احترام بخوانیدt که تایلندی ها برای والدین خود و تعهدی نسبت به خانواده دارند برای حمایت من هرگز به شکلی که الان اتفاق می‌افتد با آن تماس مستقیم نداشتم از طریق داستان تی 

آیا هیچ کس در آن کشور تصور نمی کند یا با آن همدردی نمی کند که با شخصی که در خارج از کشور است و به سختی می تواند پولی در آنجا به دست آورد که می تواند توسط خانواده خرج شود، انجام داد؟ فکر می‌کردم ناعادلانه است و نمی‌دانستم با پرداخت هزینه به او کمک می‌کنم یا خیر ماساژ داشته باشیم یا نه

این به من احساس بی عدالتی می داد و نمی توانستم به خوبی با آن کنار بیایم. از طرفی نمی خواستم درگیر شوم، اما خیلی ناخواسته شده بودم. در همین حین، تی هق هق می کرد غیر قابل کنترل، اما کنترل شده و ماساژ متوقف شد. خدایا دوباره گرفتم اومدم نه برای. 

بین هق هق حوله از سرش سر خورد…... به چند دلیل و همچنین با توجه به دوراهی های قبلی که توسط خودم و برای خودم مطرح شده بود، فکر کردم عاقلانه است که اکنون این کار را انجام دهم. het برای حفظ عقل خود در مورد شما من فکر می کردم که او خیلی آسیب پذیر است و نمی خواهد به بیماری مقاربتی مبتلا شود. من میدانستم به سختی او و در واقع فکر می کرد که همه چیز در حال نزدیک شدن است. اما مقداری اشک دور بوسیدن هیچ آسیبی نداشتdپس از همه، او نیاز به آرامش داشت. 

تی به من گفت هرگز مشتری را نبوسم و او احساس کردiظاهرا دیگر نمی توانست نگرش بدهد. او 5 بار گفت متاسفم و شرم برای خودم. خب به همین دلیل من هم دوستش داشتم چقدر شرم آور است و همچنین گفت متاسفمeژنرال او اوه مشکلی نیست، اشتباه من، پس تی. 

Vبرای آن بازی، خیلی بعد فکر کردم، او می‌توانست یک جایزه بازیگری دریافت کند، به نظرم خیلی باور کردنی بود. 

اشک هایش را خشک کرد، دماغش را دمید و با صدایی آرام پرسید: «می خواهی مدت بیشتری بمانی»، نشانه این بود که اوt ساعتی که برای آن پول داده بودم تمام شده بود. وانمود کردم که فکر می کنم، چیزی در مورد کار زمزمه کردم، اما از قبل بیدار بودم و نیم ساعت دیگر ماندم. بهش دادم پول آن نیم ساعت و او به طبقه پایین رفت - در حوله پیچیده شد - تا پول بیشتری دریافت کند تا من را بگیرم و به آنها بگویمgبه من گفت بمان و پول را تحویل بده. 

تی برگشت و به ماساژ سر ادامه داد. در این بین آه سنگینی کشید و تکرار کرد که مدتهاست پسرش را ندیده و دلش برایش تنگ شده و امیدوار است که او را ببیند. خیلی زود می توانم سر بزنم، آه…. پدرش هم مریض بود، آه….... 

صادقانه بگویم، من از بازدیدم از یک سالن ماساژ تایلندی پشیمان شدم. کاملاً متفاوت از آنچه تصور می کردم معلوم شد. همچنین دیگر نمی‌توانستم خودم را خیلی خوب قرار دهم و خیلی ناراحت بودم. 

WAT EEN عذاب، عذاب دادنآمدم تا کمی استراحت کنم و مطمئناً این دیدار حس اولی را نداشت که آزاردهنده بود. اچنیم ساعت رزرو شده بود تقریباً تمام شد و تی از من خواست که دوش بگیرم و به اتاق دیگری زیر اتاق رفت دوش. 

در حمام تصمیم گرفتم چیزی اضافی به او بدهم تا بخشی از "احساس گناه" خود را از بین ببرد. خریدن. تی در حالی که لباس می پوشیدم از حمام برگشت. او هنوز به نظر می رسید ناراحت شد و چیزی را بو کرد. من به خصوص فکر می کردم غم انگیز است، غم انگیز است که T-dپسرش را که مدت زیادی با پدربزرگ و مادربزرگ زندگی می کرد ندیده بود و 25 گیلدر اضافی برای پسرش یا کمکی به او داد. بلیط هواپیما او از آن بسیار خوشحال شد و من به مردی شیرین ارتقاء یافتم. که احساس کرد خوب 

یادم نمی آمد. از یک طرف فکر می کردم بیرون برو، دردسر در انتظار است، از طرف دیگر به نظر نمی رسد برنامه خوبی باشد که او را اینطور پشت سر بگذارم. چگونه و چرا؟ دلم براش سوخت فقط در کشوری که به سختی زبان را بلد هستید. جایی که باید در تایلندی کار می کردید رستوران و در سالن ماساژ تایلندی

من که یاد گرفته بودم هر مشکلی یک چالش است، باسا را ​​پیدا کردمldخورد او به بهترین وجه می تواند بازگشت به روستا، کودک و خانواده در تایلند بروید. ساده لوحانه، اما این مشخص خواهد شد. در عین حال داشتم به این فکر می‌کردم که چطور می‌خواهم این کار را انجام دهم در حالی که زیپ کت لباس ورزشی ام را بسته بودم، وقتی صدای آرامی به در زد و صدای زنی به آرامی چند بار نام او را صدا زد. او بلافاصله پاسخ داد و تا حدودی عصبی گفت: "باید بری، زمان تقریباً به پایان رسیده است". رئیس با من عصبانی است یا می خواهید زمان بیشتری بمانید 

بلافاصله به طعنه با خودم فکر کردم، بله مامان سان باید دوباره به کازینو برود و به همین دلیل اصرار کردم اگر بخواهم بیشتر بمانم، عوضی لعنتی... چون این بار هم مجبور شدم. طبقه ای که اتاق های ماساژ دیگر در آن قرار داشتند، چیزی شنیده نشد. 

نه ، من hکاری برای انجام دادن دارم، اما آیا کاغذ و مداد دارید؟ تی پرسید چرا می خواهی، من می خواهم شماره تلفنم را بنویس او یک تکه کاغذ و یک خودکار از کیف لوازم بهداشتی اش برداشت نام و شماره موبایلم را یادداشت کردم و گفت اگر می خواهی با من تماس بگیری. اوه، این سخت بود، زیرا می دانستم که او باید زیاد کار کند، همچنین در رستوران و اینکه او... زمان بسیار کمی باقی مانده بود او گفت که سرش پر بود. بهتره برگردی به اینجا. تصمیم گرفتم کمرم را صاف نگه دارم و گفتم: «فکر نمی‌کنم، با آن احساس راحتی نمی‌کنم وضعیت، می‌دانی؟» اوه متاسفم، متاسفم، من به شما مشکلات زیادی را می گویم، متاسفم، متوجه شدم.

در هر صورت تصمیم گرفته بودم که دیگر به سالن ماساژ نروم و در واقع فکر کردم که این کار کمی ریاکارانه است، دیگر چیزی در این مورد نمی شنوم.

7 پاسخ به “چطور است…. (4)”

  1. همتا می گوید

    سلام رود
    احساس را نیز بشناسید و داستان قابل پیش بینی است.
    اما از آن لذت ببرید و من در مورد 16 قسمت بعدی کنجکاو هستم!

    • جان اچ می گوید

      این یک اسکریپت برای گزارش اطلاعات CQ معمولی برای کسانی است که تازه وارد تایلند شده اند.
      آیا می خواهید به دنبال شیرین ترین و بی گناه ترین رابطه باشید، رابطه ای که هرگز فراموش نخواهید کرد……………

      به این ترتیب شما دقیقا می دانید که چگونه می خواهید در آن غوطه ور شوید

      ساواسدی همه و بپوشش!!

      یوحنا

  2. پیتر چیانگ مای می گوید

    رود ادامه بده، خوب خوانده شد

  3. آلبرت می گوید

    داستان خوب و باز است، ادامه دهید، منتظر قسمت بعدی باشید، درست مثل زمانی که من جوان بودم و تحویل دهنده اردک دونالد یک بار در هفته می آمد.

  4. رودی می گوید

    من هم در همین تله افتادم. همچنین در سالن ماساژ، با این تفاوت که در پاتایا انجام شد. اجراهای مشابه بانوی مورد نظر طی 4 سال آینده برای من هزینه زیادی داشت. و من خوش شانس هستم که از شر آن خلاص شدم. انگار فرشته ای بود که مثل این خانم در گزارش، دختر بزرگ خانواده بود و محکوم به کسب درآمد در یک شهر توریستی بود. احساس کردم که باید بگذارم قلب ضعیفم (و کیف پول) حرف بزند. بعد از 4 سال من اینجا کاندو خریدم و همه چیز را در کشورم پشت سر گذاشتم. به زودی مشخص شد که قصد او (و خانواده اش) چیست. تهدید با چاقو، مجبور به ضرب و شتم توسط یک هیولای قد 1,50 متر، همراه با خواهرش. به اميد اينكه جواب بدم، اما خوشبختانه نكردم، در حالي كه فرياد مي زدم كه پليس طرف تايلندي هاست و مرا از كشور مي فرستند. حتی وسایلم هم باید رنج می برد. پس از تماس همسایه ها با پلیس، هماهنگی دوجانبه در کلانتری انجام شد و او از دسترسی به خانه من محروم شد. اما آن روز برای من یک ماشین جدید و 200 بات برای خلاص شدن از شر آن هزینه شد. اما هنوز خوشحالم که هنوز زنده ام و می توانم در شرایط زیبایی اینجا به زندگی خود ادامه دهم. از آن زمان من مراقب بازی های خوب بازیگری احمق های تایلندی بودم.

    • تا زمانی که پول را با ذهن درست و داوطلبانه می دهید، نباید بعد از آن شکایت کنید. و صحبت از بازنده ها، چه کسی در اینجا بزرگترین بازنده است؟

  5. و Jozef می گوید

    رود عزیز، این داستان بسیار قابل تشخیص است، من بی صبرانه منتظر ادامه آن هستم.
    این واقعاً چیزی غیرقابل توضیح است، احساسی که آنها به ما می دهند که باید از آنها مراقبت کنیم، باعث ترحم می شوند و اگر به آنها کمک نکنیم نوعی احساس گناه به ما می دهند.
    خانم های تایلندی (خوشبختانه نه همه) در این کار آنقدر خوب هستند که به قول شما شایسته جایزه فیلم هستند.
    فردا میبینمت، بعد با کمال میل ادامه رو میخونم

    گرتس، جوزف


پیام بگذارید

Thailandblog.nl از کوکی ها استفاده می کند

وب سایت ما به لطف کوکی ها بهترین کار را دارد. از این طریق می توانیم تنظیمات شما را به خاطر بسپاریم، به شما پیشنهاد شخصی بدهیم و شما به ما در بهبود کیفیت وب سایت کمک کنید. ادامه مطلب

بله، من یک وب سایت خوب می خواهم