ارسال خواننده: چه تعطیلاتی!؟

با پیام ارسالی
Geplaatst در زندگی در تایلند
برچسب ها: ,
دسامبر 20 2017

کریسمس و سال نو، من اغلب دلم برای هلند تنگ نمی‌شود، اما در این روزها دلم برای یک درخت کریسمس قدیمی، سرمای گزنده و سپس رفتن به داخل، با گرمایش مرکزی روشن، کاکائو داغ با شاید کمی تند تنگ شده است. ودکا. اما هی، تایلند مزایای خود را نیز دارد، مانند گذراندن تعطیلات در کوه سامت یا کوه چانگ همانطور که ما (من و همسر تایلندی دوست داشتنی ام) در سال های گذشته انجام داده ایم.

فوق العاده، در ساحل، کمی جت اسکی، غواصی و عصرانه صرف یک وعده غذایی خوب و سپس لذت بردن از موسیقی زنده در یک بار قدیمی با موسیقی راک، از دهه 60 تا امروز. هر کشوری جذابیت خود را دارد.

با این حال، امسال ما آن را متفاوت انجام می‌دهیم: هیچ تعطیلی در یک جزیره گرمسیری یا سرمای گزنده در هلند وجود ندارد. در این فصل تعطیلات، ما در آغاز یک دوره جدید هستیم، یا حداقل من و همسرم پورنتیپ به آن فکر می کنیم. ما قرار است برنج را به صورت ارگانیک پرورش دهیم، یعنی فکر می کنیم می دانیم وارد چه چیزی شده ایم. با این حال، فقط زمان مشخص خواهد کرد، بنابراین ادامه دارد......

داستان های خنده دار

اما ابتدا به خودم قول دادم یک آخر هفته در بانکوک داشته باشم قبل از اینکه برای سال نو به کشت برنج در چایافوم بروم. من شنبه درست بعد از کریسمس به بانکوک می رسم. همسر من قبلاً در چایافوم است ... یک عصر در بانکوک بدون زن ... هوممم ... باید چه کار کنیم؟

از آنجایی که پسر خوبی هستم، ابتدا به سوی 4، نانا می روم، زیرا همیشه کاری برای انجام دادن وجود دارد. من با یک همکار سابقم توافق کرده بودم که با هم از سربازی با هم سربازی طلایی لذت ببریم. البته باز هم دیر کرد. خوب، او نیمی فرانسوی، نیمی تایلندی است، بنابراین دیر آمدن او برای من تعجبی ندارد.

ابتدا تصمیم می‌گیرم در خیابان آب پرتقال تازه بخرم و به اطراف نگاه می‌کنم تا ببینم کدام بار بهترین منظره را برای تماشای دسته‌های رنگارنگ گردشگران و بانوان با فضیلت آسان می‌دهد که عجله دارند تا سر کار دیر نشوند. .

وقتی من و همسرم پورنتیپ در بانکوک هستیم، دوست داریم اینجا بنشینیم و رژه را با هم تماشا کنیم در حالی که با نیم چشم فوتبال تماشا می کنیم. ما اجازه می دهیم تخیل خود را با هر شخصی که از آنجا عبور می کند و خنده دارترین داستان ها را ارائه می دهد.

سیگارم را در بطری خالی آب پرتقال خاموش می کنم و به دنبال سطل زباله به اطراف نگاه می کنم. به هر حال، سطل زباله در تایلند معمولاً به اندازه یک روز خنک در ماه آوریل نادر است. کمی عصبانی، بطری خالی را روی پیاده رو گذاشتم و به سمت یک بار رفتم.

هی تو! بدون زباله در بانکوک دنبالم بیا

بعد از چند متر از پشت سرم می شنوم هی تو! یک پلیس، با لباس فرم خود و عینک آفتابی، با من سخت صحبت می کند و به من دستور می دهد که در بانکوک زباله نریزم. اوه عزیزم دوباره دارمش به صورت نمایشی برمی گردم، به سمت بطری خالی می روم، آن را برمی دارم و به سمت افسر می روم.

تا حدودی قاطعانه به او می گویم که با عشق بطری را در سطل زباله می گذارم. شاید بتواند آن سطل زباله را به من نشان دهد و به من ضربه بزند، مرا دنبال کن! اکنون! مطیعانه دنبالش می روم و او مرا به نزدیک ترین پمپ بنزین می رساند. ساده لوحانه فکر می کنم، اوه بله راست می گوید، احتمالاً یک سطل زباله وجود دارد، اما او درست از کنار سطل زباله می گذرد!!

حالا من شروع به خیس شدن کردم، چیزی اینجا درست نیست، آن پسر چه کار می کند؟ بعد متوجه راه رفتنش می‌شوم... راه رفتنش کمی تکان می‌خورد، فکر می‌کنم او حداقل یک آدم همه کاره است و می‌خواهد دنبالش بروم...

تخیل من در حال اجرا است و در جهت درست نیست. او مرا به سمت دوستانش که کمی تکان می‌خورند یا، چه کسی می‌داند، می‌برد، پس از آن تقریباً در جایی در اتاق بازجویی کثیف و کم نور با عشق آقایان آشنا می‌شوم. من تنوع را دوست دارم، اما اصلاً در مورد این نوع تنوع صحبت نمی کنم.

ناگهان برمی‌گردم و به او می‌گویم که نقشه‌های دیگری دارم در حالی که بطری خالی را در سطل زباله می‌اندازم. را مردم روستا شبیه به هم هنوز به دنبال من تماس می گیرد، هی تو، تو مرا دنبال می کنی! بله، سلام، من دیوانه نیستم هنکی و راهم را به سمت یک آبجو ادامه دهم. مثل یک قهرمان واقعی، او مدام دنبال من زنگ می‌زند، اما کار دیگری انجام نمی‌دهد، او واقعاً باید قربانی دیگری برای فرارهای نامشخصش پیدا کند. کمی از این یکی شوکه شده است فرار باریک من یک تکیلا و یک آبجو سفارش می‌دهم و با خودم فکر می‌کنم، پففف، می‌توانست خیلی ناخوشایند تمام شود.

فیل، پستچی

خوشبختانه، تکیلا بلافاصله اثر می گذارد و من می توانم به سرعت سوئیچ را بچرخانم و از رژه رنگارنگ گردشگران، خانم های با فضیلت آسان و چندین نفر مبهم لذت ببرم. دیدنی زیباست، اما آن دوست من کجاست؟ اوه خوب، اجازه دهید به نگاه کردن به اطراف نوار ادامه دهم.

به زودی متوجه یک خانم تایلندی تا حدودی مسن شدم که در حال گفتگوی متحرک با یک استرالیایی کمی مسن تر است. من نمی توانم لبخندی را مهار کنم که او بلافاصله متوجه می شود و من را درگیر گفتگو می کند. معلوم می شود که استرالیایی فیل، فیل است پستچیفیل به مدت 15 سال در پست استرالیا کار کرد و پول خود را پس انداز کرد، اما به دلایلی مبهم باید دلارهای استرالیایی خود را هر سه ماه یکبار به صورت نقدی جمع آوری کند. او این را با باز کردن کیفش و نشان دادن دو دسته اسکناس ضخیم دلار به من ثابت می کند.

من فکر می کنم، بسیار باهوش، فیل پستچیاما به هر حال، منظورم چیز بدی نیست و پس از چند نوشیدنی و تبادل داستان، فیل تصمیم می گیرد پستچی آن را یک روز بنامیم. او به من می گوید که باید پرواز خود را به کوه سامویی، جایی که در حال حاضر در آن زندگی می کند، برود و کیف دلارهایش را برداشت و به راه خود ادامه داد.

من فکر می کنم، من الان حدود دو ساعت است که در بانکوک هستم و اگر چیزی باشد که از آن متنفرم، خستگی است. خوب، من در تماس هستم، مطمئناً خسته کننده نیست. سرانجام دوست تایلندی/فرانسوی من با لبخند و عذرخواهی صمیمانه به خاطر تاخیرش وارد می شود. تصمیم می گیریم بقیه عصر را در یک میخانه ایرلندی، کارلسبرگ، فوتبال و راگبی ادامه دهیم، زندگی خوب است.

بخار از گوشم

روز بعد که به ایستگاه اتوبوس مو چیت رسیدم، با یک مینی ون به سمت Kampeangsaen رفتم و از آنجا با اتوبوس به سمت کورات رفتم تا یک روز بعد، بسیار خسته، در آغوش پر مهر همسرم بیفتم.

صبح روز بعد می شنوم که همسرم پورنتیپ ساعت 5 صبح در را باز می کند. امروز روزی است که ما علف کش تولید شده ارگانیک خود را در سراسر کشور پخش خواهیم کرد. امیدواریم بتوانیم برنج را به صورت ارگانیک بکاریم تا بتوانیم دستمزد متوسط ​​معلمم را تکمیل کنیم.

پورنتیپ به زودی با کمی وحشت وارد خانه می شود. «سگ را کشتند.» ناباورانه می گویم: «چی. چه کسی، چه، چگونه، چرا؟ پس از پرس و جو مشخص شد سگ خانه شبانه برای شکار مرغ به خانه همسایه ها رفته است. سپس همسایه ها تصمیم گرفتند نه تنها به سگ تیراندازی کنند، بلکه آن را به صورت نمایشی از تابلویی جلوی خانه همسرم آویزان کنند. این سوال باقی می ماند که این حیوان دقیقا چه زمانی مرده است.

من می توانم درک کنم که یک کشاورز ساده می خواهد از جوجه های خود محافظت کند. از این گذشته، سگی که قبلاً طعم خون را چشیده است، طعم آن را به دست آورده و به شکار ادامه خواهد داد. اما چرا سگ را اینقدر متظاهر حلق آویز کنید؟ فقط کسالت آور! بعد از چند پرس و جو برای من مشخص شد که باید به کدام مرغدار بروم.

با بخاری که از گوشم می‌آید (تحمل بسیار بدی نسبت به رنج‌های غیرضروری حیوانات دارم و باعث می‌شود که دلیل کمی داشته باشم)، سگ را از بند دور گردنش رها می‌کنم و سریع به سمت مرغ‌دار می‌روم. در همین حین، پورنتیپ می بیند که این ممکن است اشتباه پیش برود و به دنبال من صدا می زند: «میشل! صبر کن، نه الان! چای ین ین!»

با این حال، من هر چیزی به جز خونسرد هستم، در حال جوشیدن هستم و وقتی به مرغ‌دار می‌رسم افسار را دور گردنش می‌چرخانم و اگر احساس خوبی داشت او را گاز می‌گیرم. خودش را از بند رها می کند و می خواهد فرار کند. وای، وای، یک دقیقه صبر کن، همه ما می توانیم راه برویم، و درست روبروی او بایستیم. زیر من شیرجه می زند و یک داس زنگ زده قدیمی را می گیرد که می خواهد با آن به من حمله کند.

اینجا جایی است که Porntip وارد می شود. وای خدای من، این آخرین چیزی است که می خواهم. من همسرم را می گیرم که در این بین همه جور فحش می دهد به مرغ مرغ تایلندی. او را دور می کنم و از مرغ مرغدار دور می کنم و سعی می کنم آرامش کنم. در ضمن نمیتونم بهش بفهمونم که اگه پسر واقعی باشه امشب میام افسارش رو بردارم و با خوشحالی دوباره دور گردن مرغش میبندم.

چرا نمیتونم خونسرد بمونم

پر از آدرنالین، اما شوکه شده، به خانه والدینی که پورنتیپ مرا سرزنش می کند، برمی گردیم. چرا نمیتونم خونسرد بمونم، چرا باید مستقیم برم سراغش، اون هم الان در حالت ناامیدی هست و من از این همه ناراحتی و رنج سگ مرده اش غرق شدم. خوشبختانه من به خودم آمدم و اجازه دادم او آرام شود تا بتوانیم با آرامش موضوع را بپذیریم. ما روز را با برنج کاری ادامه می دهیم، فکر می کنم الان حداقل 24 ساعت خستگی را به دست آورده ام. چه کسی فکرش را می کرد که در روز سال نو چنین آرزویی داشته باشم.

ارسال شده توسط مایکل

 

– پیام بازنشر شده –

 

1 پاسخ به “ارسال توسط خواننده: چه تعطیلاتی!!؟”

  1. یشم می گوید

    شانس آوردی که هنوز زنده ای همسایه های شما البته کاملاً درست می گفتند.


پیام بگذارید

Thailandblog.nl از کوکی ها استفاده می کند

وب سایت ما به لطف کوکی ها بهترین کار را دارد. از این طریق می توانیم تنظیمات شما را به خاطر بسپاریم، به شما پیشنهاد شخصی بدهیم و شما به ما در بهبود کیفیت وب سایت کمک کنید. ادامه مطلب

بله، من یک وب سایت خوب می خواهم