الز ون وایلن در حال حاضر با همسرش 'د کوک' در کوه فانگان اقامت دارد. پسرش رابین یک کافه قهوه در جزیره باز کرده است.


امروز یه آبشار دیگه

از یک مهمان از کافه راهنمایی گرفتم که آبشاری وجود دارد که گردشگران بسیار کمی به آنجا می روند. یک استخر بزرگ و عمیق وجود دارد که می توانید فقط در آن شنا کنید و صخره ای برای پریدن وجود دارد. گفت خیلی زیباست و حال و هوای خاصی دارد. به غیر از بچه های تایلندی، افراد روحانی نیز گاهی به آنجا می روند.

اوه، جالب است، اما برای من مهم نیست، من آنقدرها هم سخت نیستم.

علاوه بر این، من فقط یک کتاب معنوی خواندم. نویسنده به دلیل انرژی خاصی که در آنجا وجود دارد دوست داشت به آبشار برود. در طول مدیتیشن، او انواع چیزها را در آنجا دید، حباب های انرژی و موجوداتی که بالا و پایین می چرخیدند. در تجربه من نوعی اسمورف پرنده، اصطلاحاً.

من کتاب را با تعجب خواندم که چقدر دوست دارم روزی آن را تجربه کنم. من نمی دانم چگونه می توانم آن را مدیریت کنم، هنوز باید یاد بگیرم که چگونه مراقبه کنم و می ترسم خیلی هوشیار باشم.

آبشار همیشه به من کمک می کند. خیلی آرام نشستن و لذت بردن از صداهای جنگل فوق العاده است. یک بار یک سنجاقک قرمز روشن وجود داشت که مدام در اطراف من پرواز می کرد. من تا به حال یکی مثل این را ندیده بودم. اما من توانستم از آن عکس بگیرم، بنابراین این یک عکس واقعی بود.

تصمیم دارم بیشتر به چیزهای خاص توجه کنم و امروز با آن شروع خواهم کرد.

من فقط می خواهم برای مدت طولانی در آن آبشار روحانی بنشینم. پس من تمام تلاشم را می کنم درست است؟
شاید امروز آن انرژی خاص یا موجودات نوسانی را تجربه کنم و از نظر معنوی نیز ارزش پولم را بدست بیاورم.

من برای همه چیز باز هستم.

پس با شلوارک سوار بر موتور به سمت کوه بزرگ راه افتادم. آبشار به خوبی مشخص شده است و روبروی من زن و شوهری هستند که آنها نیز به آنجا می روند. آنها به هر حال پیشرفت زیادی ندارند، من باید سرعتم را تنظیم کنم، در غیر این صورت روی پاشنه آنها خواهم بود. اینکه هر 10 متر برای بوسیدن می ایستند هم واقعا کمکی نمی کند.
من دوباره آن را دارم….. و بالا رفتن خیلی آهسته نیز امکان پذیر نیست، زیرا یک زوج از قبل پشت سر من راه می روند.

خب، مرد کافه مجبور شد بگوید اینجا شلوغ نیست... البته وقتی آنقدر شلوغ است هیچ چیز از مدیتیشن نمی‌آید. بعد از ظهر معنوی من می رود.

به هر حال، در نهایت تقریباً همه ما در یک زمان به استخر می رسیم.
در واقع نمی توان جلوتر رفت، زیرا مسیر نسبتاً باریک است و من نمی توانم از پیشینیان خود عبور کنم. می ایستم و به این فکر می کنم که چه کار کنم.
میدونی کفشامو در میارم بشینم حموم کنم.
آب فوق العاده خنک و نرم است.
چشمانم را می بندم و مدتی چرت می مانم.

پچ پچ های هیجان زده دیگران ناگهان مرا متوجه می کند که تنها نیستم.
وقتی به بالا نگاه می کنم می بینم 2 متر دورتر است، خیلی نزدیک است... آن زوج روبروی من ناگهان همه لباس هایشان را در می آورند.
او به سرعت در آب شیرجه می رود. او تأخیر می کند.
وقتی به او نگاه می‌کنم، ناگهان باید به موجودات زنده فکر کنم و فکر می‌کنم حباب‌های انرژی را تجربه می‌کنم، زیرا باعث گرم شدن من می‌شود.

پشت سر من زوج دیگر هم برهنه هستند.
پس از مدتی دویدن به این سو و آن سو، آنها نیز به داخل آب می پرند.

وانمود می کنم که این عادی ترین چیز دنیاست که با شورتم بین 4 نفر برهنه اینجا پارو می زنم.
بعد اسمش را می گذارم یک روز، سریع کفش های کتانی ام را می پوشم و آنها را چرب می کنم.

این آبشار برای من کمی معنوی است.

5 پاسخ به “در یک جزیره گرمسیری فرود آمد: اسمورف ها در آبشار، شما باید به آن توجه کنید”

  1. نیک می گوید

    داستان عالی! شاید برای تجربه کامل معنویت باید برهنه حمام می کردید؟

  2. خان پیتر می گوید

    بازم خوب نوشتی السا

  3. فرانسوا نانگ لائه می گوید

    دیپر لاغر در تایلند؟ که تقریباً حتی از اسمورف ها خاص تر است. داستان زیبا نوشته شده

  4. مارکو می گوید

    خیلی قشنگ نوشته من شخصاً دوست دارم بتوانم مدیتیشن کنم، اما خود را به عنوان یک جوجه استرس ببینم نه اینکه فقط این کار را انجام دهم! من همچنین فکر می کنم عالی است که بالاخره یک روح را ببینم!

  5. جک اس می گوید

    زیبا نوشته شده... خوب است که پلیس وجود ندارد، زیرا شنا کردن برهنه در تایلند ممنوع است، اینطور نیست؟


پیام بگذارید

Thailandblog.nl از کوکی ها استفاده می کند

وب سایت ما به لطف کوکی ها بهترین کار را دارد. از این طریق می توانیم تنظیمات شما را به خاطر بسپاریم، به شما پیشنهاد شخصی بدهیم و شما به ما در بهبود کیفیت وب سایت کمک کنید. ادامه مطلب

بله، من یک وب سایت خوب می خواهم