جوک های تایلندی بیشتر
تینو کویس دوباره تعدادی از جوک های تایلندی را به هلندی ترجمه کرده است.
روشن کردن شمع در معبد واقعا کمک می کند
یک زوج بدون فرزند با یک راهب محترم مشورت می کنند. پدر بزرگوار می گوید: «اوه، این راحت است. به زودی از معبد معروفی در بانکوک بازدید خواهم کرد که در آن زنانی که می خواهند بچه دار شوند اغلب شمع روشن می کنند. به نظر می رسد به خوبی کمک می کند. بهتره با من نیای چون 15 سال میرم. من شمع ها را برایت روشن می کنم." زن و شوهر سه بار منتظر راهب می مانند و با قدردانی راهی خانه می شوند.
پانزده سال بعد راهب به روستای زادگاهش باز می گردد. به یاد زوج بی فرزند می افتد و به دیدن آنها می رود. او یک دوجین بچه داد و بیداد، در هر اندازه، و بقیه فقط از مادر پیدا می کند.
راهب با علاقه می پرسد: شوهرت کجاست؟ مادر می گوید: "اوه آن یکی، او دیروز به بانکوک رفت تا شمع ها را فوت کند!"
فهمیدم
مردی به همسرش می گوید که او و دوستانش برای یک هفته به کانچانابوری برای ماهیگیری می روند. از او می خواهد که چمدان را ببندد و کیف را با وسایل ماهیگیری آماده کند. او می افزاید: «و فراموش نکنید که لباس خواب آبی را هم اضافه کنید.
یک هفته بعد مرد کاملا شاد و خوشحال برمی گردد. وقتی همسرش حالش را می پرسد، می گوید: «سانوئک آن شکم. ماهی های زیادی صید کرد. اما چرا یادت رفت لباس خواب آبی را داخل چمدان بگذاری؟ که همسرش: "من آن را با وسایل ماهیگیری در کیف گذاشتم زیرا چمدان با لباس کاملاً پر بود."
کارکنان
پیرمرد 90 ساله ای با یک گل جوان ازدواج می کند. بعد از نه ماه با هم پیش دکتر می روند. "زن من حامله است." مرد می گوید.
دکتر به هر دوی آنها نگاه میکند و سپس میگوید: «برایت داستانی تعریف میکنم، با دقت گوش کن. یک بار پیرمرد فراموشکار برای قدم زدن در جنگل رفت. به جای اسلحه، او به طور تصادفی فقط چتر خود را برداشت. ناگهان ببری از بوته ها بیرون می پرد. او با چتر و BOOM خود هدف می گیرد، با اولین شلیک ببر مرده می افتد.
پیرمرد میگوید: «این نمیتواند باشد، باید شخص دیگری به کمک آمده باشد.»
دکتر می گوید: «خب، بله. "من هم همینطور فکر می کنم."
حتی کمک بیشتر
دختری که به تازگی ازدواج کرده با یکی از دوستانش قدم می زند. "حالا اوضاع بین شما چطور است؟" با علاقه می پرسد دختر پاسخ می دهد: "خب، من می خواهم به او کمک کنم میلیونر شود."
مرد ستایش میکند: «خیلی خوب، خیلی خوب، هدف نجیبی است، اما اگر بپرسم او الان چیست؟»
دختر می گوید: "شما ممکن است بپرسید، او اکنون یک میلیاردر است."
اشتراک ماهانه
رئیس یک دانشگاه جمعی از دانشجویان سال اولی را خطاب قرار می دهد. با احتیاط به اتاق نگاه می کند.
ما در اینجا دو خانه دانشجویی داریم، یکی برای دختران و دیگری برای دانشجویان پسر. اگر زن در خانه مرد گرفتار شود یا بالعکس، تخلف اول 500 بات، بار دوم 1000 بات و برای بار سوم 1500 بات جریمه نقدی خواهد داشت. فهمیده شد؟ سوالی هست؟"
مرد جوانی می ایستد. «خائوکای، خرافوم، آکان. اما آیا اشتراک ماهانه وجود ندارد؟"
هفته پیش شوهرم فوت کرد ما از سال 1951 با هم بودیم. شش فرزندم در کنار بستر مرگ او هر کاری از دستشان بر می آمد انجام دادند تا درگذشت او را خوشایندتر کنند. یک دفعه پسر بزرگم می پرسد: "بابا، می توانم یک اصلاح خوب به تو بزنم؟" که شوهر همیشه شوخ طبع من پاسخ می دهد: "نه رفیق، زحمت نکش، متصدی این کار را بعدا انجام خواهد داد."
یک چیز دیگر:
دختری از دوست پسرش می خواهد که شب جمعه با پدر و مادرش شام بخورد. از آنجایی که این کاملاً یک قدم است، دختر اعلام می کند که می خواهد بعد از آن با او بیرون برود و سپس برای اولین بار با او عشق ورزی کند. پسر به طرز وحشتناکی خوشحال است، اما هرگز با یک دختر نخوابیده است. بنابراین برای تهیه کاندوم به داروخانه می رود. داروساز خیلی کمک می کند و یک ساعت همه چیز را در مورد رابطه جنسی و کاندوم به پسر می گوید. در صندوق، داروساز می پرسد که آیا پسر یک بسته سه، ده یا بیست تایی می خواهد؟ پسر یک بسته XNUMX تایی می خواهد چون اولین بار است و مدتی سرش شلوغ خواهد بود. عصر همان روز پسر به خانه پدر و مادر می رسد و دختر در را باز می کند. او بسیار مشتاق است و آنها بلافاصله سر میز می روند. پسر بلافاصله خواستگاری می کند و سرش را خم کرده می نشیند. هنوز بعد از ده دقیقه دخترک بعد از بیست دقیقه نشستن با سرش خم می شود و می گوید هیچ وقت نمی دانستم اینقدر مذهبی هستی! پسر پاسخ می دهد: "من هرگز نمی دانستم پدرت داروساز است!"
من پیژامه آبی را نمی فهمم
آن لباس خواب یکشنبه شب او بود.
اصلاً ماهیگیری نرفت وگرنه لباس خواب آبی در جعبه ماهیگیری دیده می شد.
بنابراین او در آن هفته اصلاً به ماهیگیری نرفت و احتمالاً او (و دوستانش؟) کاری کرده است که همسرش نباید از آن مطلع باشد.
شوخی قشنگ تئو
حیف تئو، جای مرد داستان را بگیر، وقایع را دنبال کن و همه چیز را اشتباه می گیری. این زن مرد ماهیگیری را به خوبی روی قلاب داشت. جوک قشنگ مارتین
NicoB
مردی 90 ساله می خواهد با یک زن زیبای 20 ساله تایلندی ازدواج کند. راهب می گوید؛ "اما مرد عزیز، در سن تو هنوز باید ازدواج کنی..." مرد پاسخ می دهد: "بله، صبر کردم تا بچه ها مردند."
عالی!!!
یکی دیگر از موارد خوب: در کورات در رستوران هتل:
آیا شراب دارید؟ من چک می خواهم
برگشت: بله، نه بله
سوال ما آیا شراب دارید بله یا خیر؟
پاسخ :
نه، بله دارم
گفتگو در بانکوک در On Nhut در یک رستوران دنبال شد. گفتگو با یک انگلیسی
شما اهل انگلستان هستید؟ (تلفظ جو کای
پاسخ:
بله، از کجا می دانید که من همجنس گرا هستم؟
اگر بپرسید "شراب ندارید؟" (چون روی کارت نبود شاید) هنوز یک مقدار منطق در جواب وجود دارد.
سپس بله اول نشان می دهد که نتیجه گیری که شراب وجود ندارد صحیح است.
در این صورت «عدم داشتن» انکار داشتن شراب است.
بله آخر دوباره نتیجه گیری شما یا "نه" را تایید می کند.
«نه» به سؤال دوم نیز ممکن است نفی «بله» باشد.
بله و نه تایلندی بهتر است با صحیح و نادرست ترجمه شود.
اینکه بله و خیر با یک سوال منفی سردرگمی ایجاد می کند.
شراب ندارید؟
بله (فرض شما درست است، در واقع من شراب ندارم)
نه (تو اشتباه می کنی، من شراب دارم)
در واقع
این یک تایید مثبت یک سوال منفی است.
کاملا درسته به نظر من
بارت
بله ما موز نداریم…..
من فکر می کنم شوخی در مورد میلیاردر با قسمت آخر جوک که کمی تغییر یافته است، سرگرم کننده تر است:
بجای:
مرد ستایش می کند: "خیلی خوب است، خیلی خوب است، یک هدف نجیب"، "اما اگر ممکن است بپرسم او اکنون چیست؟"
دختر میگوید: «میتوانید بپرسید که او اکنون یک میلیاردر است.» نقل قول
من فکر می کنم جالب تر است که بگوییم:
¨این یک هدف شریف است، اما اجرای آن بسیار دشوار است!» مرد می گوید. ¨خب اصلاً سخت نیست¨ دختر می گوید ¨او اکنون میلیاردر است¨
در حالی که ما در آن هستیم: "میلیاردر" یک کلمه هلندی نیست
….بله و یک کلمه اشتباه. «میلیاردر» باید «میلیاردر» باشد.
از شما برای این intermezzo خوب Tino متشکرم.