من کریس هستم، پسری 31 ساله از روستای کوچک گریو (برابانت شمالی). وقتی 27 ساله بودم در بانکوک با Saengduan که دوازده سال از خودم بزرگتر بود آشنا شدم و در آوریل 2013 ازدواج کردیم. این ساده ترین انتخاب نیست که در فاصله 10.000 کیلومتری رابطه داشته باشیم، اما یک لحظه هم پشیمان نیستم و امیدواریم در آینده زندگی زیبایی را با هم بسازیم. ابتدا با هم در هلند و در آینده با هم به تایلند. از طریق دفتر خاطراتم می خواهم به شما بگویم که چگونه همه چیز به وجود آمد و چگونه است که یک رابطه در چنین فاصله ای طولانی داشته باشید.

او فقط چند کلمه انگلیسی صحبت می کرد، 12 سال بزرگتر است و دوست دختر زن تایلندی بود که برایش به تایلند رفتم.

چگونه همه چیز شروع شد... سال 2005 است که به عنوان یک جوان 22 ساله، زمان زیادی را صرف چت کردن در ICQ برای ملاقات با مردم کشورهای دیگر می کنم. فقط برای واضح بودن، من کریس هستم، اکنون 31 ساله، از روستای کوچکی در هلند، روستای Grave. من عملاً هرگز به تعطیلات نرفتم، اما همیشه در مورد فرهنگ های دیگر و کشورهای دیگر کنجکاو بودم.

در ICQ با نونگ، یک دختر تایلندی حدوداً 27 ساله چت کردم. ما گفتگوها را جذاب دیدیم و msn خود را رد و بدل کردیم و در مورد هر چیزی که در زندگی روزمره به ما مربوط می شود گپ زدیم. این هر آخر هفته ادامه داشت.

بعد از چندین ماه او به من پیشنهاد کرد که اگر روزی برای تعطیلات به تایلند بیایم، خوشحال خواهد شد که با من ملاقات کند و اطراف را به من نشان دهد. در آن زمان من کاملا جوان بودم و سرگرمی‌هایم بیشتر بیرون رفتن بود که تمام پولم را هم خرج کردم. من واقعاً پولی برای تعطیلات نداشتم، چه رسد به اینکه به کشوری دور مانند تایلند بروم.

وقتی اوضاع کمی جدی تر شد، نونگ به من گفت که آینده خود را چگونه می بیند. آنچه او می خواست در زندگی خود به آن برسد. او می خواست ازدواج کند و برای مادرش خانه ای در تایلند بسازد. بعد از مدتی مکالمه ما تمام شد و من در آن زمان ندیدم که به این سرعت برای تعطیلات به تایلند بروم و تماس تقریباً قطع شد.

حدود چهار سال بعد در حال تمیز کردن لیست تماس‌هایم بودم که پس از آن دوباره با ایمیل او مواجه شدم. اگرچه چند سال گذشته بود، اما در واقع کنجکاو بودم که نونگ در حال حاضر چگونه است و تصمیم گرفتم به او ایمیلی بفرستم تا بپرسم آیا هنوز مرا می شناسد یا نه. یک هفته گذشت تا من ایمیل کوتاهی دریافت کردم که در آن او گفت که قبلاً با دوستی از فرانسه ملاقات کرده است و تمایلی به تماس با من ندارد.

از یک طرف ناامید، اما درک، به او ایمیل زدم که می خواهم به تعطیلات بیایم و دوست دارم او را ملاقات کنم. نه برای رابطه (او قبلاً دوست پسر داشت) بلکه فقط به این دلیل که من در مورد او کنجکاو بودم. روز بعد من هم به طور خودجوش بلیط هواپیما رزرو کردم بدون اینکه بدانم آیا او می خواهد با من ملاقات کند یا خیر. من به عنوان فردی با اعمال تکانشی شناخته می شوم. و دو هفته بعد من پاسخی دریافت کردم که اگر به آن سمت بروم ممکن است او در تعطیلات در فرانسه باشد.

در تعطیلات خارج از اروپا برای اولین بار

نوامبر 2010 است که من برای اولین بار در زندگیم برای تعطیلات خارج از اروپا به تایلند می روم. فقط با یک بلیط هواپیما و دو شب هتل در بانکوک به آن سمت پرواز کردم. چه تجربه ای. دمای هوا به محض خروج از هواپیما، در مسیر فرودگاه به هتلم که در سوئی 3 جاده سوخومویت قرار داشت، شگفت زده شدم. اگر نونگ نمی خواست با من ملاقات کند، حداقل در میانه زندگی شبانه بودم.

وقتی وارد اتاق هتلم شدم و دیدم حتی کاندوم هم در مینی بار هست تعجب کردم. وقتی تمام تعصبات در مورد گردشگران تایلند را می شنوید واقعاً معمولی است. پس از نگاهی به اتاق هتلم، به نونگ پیام دادم که در کدام هتل هستم و آیا او علاقه مند به ملاقات با من است یا خیر. او سر کار بود و به من گفت که به هر حال نمی‌دانست چه زمانی کارش تمام شده است و آیا باز هم می‌خواهد بعد از آن با من ملاقات کند. کمی ناامید، فکر کردم، او باید نگاه کند. او می داند کجا مرا پیدا کند.

من به طبقه پایین به بار رفتم تا آبجو بخورم و همچنین به چند شورت نیاز داشتم. بعد از پانزده دقیقه فرنگ دیگری از نروژ آمد تا در بار نشست. با هم صحبت کردیم و او از من پرسید که آیا می دانم کجا می تواند به این سرعت دمپایی بیاورد؟ تصمیم گرفتیم با هم قدم بزنیم تا چند غرفه لباس پیدا کنیم، پس از آن یک راننده توکتوک به ما اطلاع داد که بهترین مکانی را می‌داند که می‌توان لباس ارزان خرید کرد.

احساس عجیب من تایید شد، یک سالن ماساژ لوکس بود

پر از اعتماد به نفس وارد شدیم و در چند کیلومتری جلوی ساختمانی پیاده شدیم. از بیرون مثل یک ساختمان معمولی به نظر می رسید، اما نه اینکه بتوانید بفهمید اینجا لباس فروخته می شود. راننده توکتوک با احساسی عجیب ما را به داخل هدایت کرد و شک من تایید شد. یک سالن ماساژ لوکس بود.

وقتی داخل شدیم احساس کردیم گول خوردیم و فرنگ نروژی به ما پیشنهاد داد که برویم توالت، یک آبجو بخوریم و دوباره برویم. از آنجایی که من کاملاً خجالتی هستم، به سختی جرات کردم به اطراف نگاه کنم. شما منظره ای از اتاقی با نیمکت های بلند زیاد داشتید که ما از سالن بدنسازی مدرسه می شناسیم، جایی که حدود سی دختر تایلندی در آن نشسته بودند. تک تک آنها به من اشاره کردند که او را انتخاب کنم. و من آبجوم را کمی ناشیانه خوردم.

وقتی نروژی از توالت خارج شد، یک آبجو هم نوشید و به من گفت که چون اینجا هستیم، ممکن است از آن استفاده کنیم. من واقعاً این را نمی‌خواستم، شاید نونگ می‌خواست با من ملاقات کند، اما چون چیزی نشنیده بودم، به هر حال تیک زدم. من مطمئن نیستم اینجا چه اتفاقی افتاده است.

دو ساعت بعد که اومدم بیرون موبایلم رو چک کردم دیدم ده تماس و پیامک از دست داده ام. نونگ زنگ زد و از طریق پست صوتی به من گفت که او و یکی از دوستانم در هتل منتظر من هستند. و جایی که من بودم کمی احساس گناه کردم. در حالی که من در سالن ماساژ بودم منتظر من هستند. وضعیت عجیب

به راننده توکتوک گفتم مرا به هتل برگرداند و وقتی به آنجا رسیدم دیگر کسی را ندیدم. دوباره رفته بودند. دلم براشون تنگ شده بود من در بار یک آبجو سفارش دادم و پنج دقیقه بعد صدای کوچک شیرینی را شنیدم که نامم را کریس صدا زد.

او آنجا بود، نونگ، آن دختر شیرین تایلندی

او آنجا بود، نونگ، آن دختر شیرین تایلندی که یک سال با او هر آخر هفته گپ می زدم. آشنا و در عین حال تا حدودی ناآشنا بود. وقتی صحبت از زنان می شود، من همیشه کمی بی دست و پا و خجالتی بوده ام. او مرا به دوستش، سانگ دوان، دختر زیبای تایلندی دیگری معرفی کرد تا به او نگاه کنم، اما او به سختی یک کلمه انگلیسی صحبت می کرد.

بعد از نوشیدنی هر سه تصمیم گرفتیم بریم. چه چیزی راه برویم و چه بخوریم. ما خیلی صحبت کردیم، در مورد آنچه ما را مشغول کرده است. چطور گذشت، چیزهایی از این قبیل. Saeng-duan واقعاً هنوز غذا نخورده بود و به ما پیشنهاد داد که چیزی برای خوردن داشته باشیم. چقدر بداخلاق بود او چیز زیادی نگفت و کمی جلوتر رفت، در حالی که من و نونگ زیاد صحبت کردیم.

آخر شب به هتلم برگشتیم و به راننده تاکسی پول دادم تا دو خانم را به خانه ببرد. من و نونگ قرار گذاشته بودیم که صبح روز بعد شام دو نفری بخوریم و او مرا در هتلم ببرد.

بعد از صبحانه روز شنبه، من و نونگ به راه افتادیم. من هنوز به چند لباس نیاز داشتم که آنها حاضر بودند به من کمک کنند. به خودی خود کلیک کرد، در همان زمان او فاصله خاصی را حفظ کرد. دوست پسر فرانسوی او نمی دانست که او با من ملاقات می کند و او کاملاً حسادت می کرد. او از من پرسید که می‌خواهم در بانکوک چه چیزی ببینم و به من گفت فهرستی از این چیزها تهیه کنم.

ما سه نفر به آیوتایا رفتیم

ما سه نفر یکشنبه به آیوتایا می رفتیم. مجموعه معبد خارج از بانکوک. این یک جاذبه توریستی خوب به نظر می رسید که وقتی در تایلند هستید باید آن را ببینید. تصمیم گرفتیم با قطار برویم. بدون قطار لوکس، بدون تهویه مطبوع. تجربه این موضوع برای من عجیب به نظر می رسید، زیرا عمدتاً فقط جمعیت تایلندی می خواهند به اینجا سفر کنند. گردشگران معمولاً از این موضوع استفاده چندانی نمی کنند.

ما عکس های زیادی گرفتیم، اما حتی بیشتر متوجه شدم که نونگ دور است. من می دانم که مردم تایلند از نظر فرهنگی دوست ندارند که آنها را خیلی لمس کنند، اما هنوز. از طرف دیگر، Saeng-duan بسیار باز بود و از زمان زندگی خود برخوردار بود. حوالی ساعت 8 شب به بانکوک برگشتیم و نونگ به من اطلاع داد که به خانه می رود، زیرا باید روز بعد دوباره کار می کرد.

Saeng-duan پیشنهاد کرد که ادامه دهیم. آن شب جشنواره Loy Krathong بود، این روزی است که مردم تایلند در آن شب فانوس‌هایی را در آسمان رها می‌کنند و اجازه می‌دهند قایق‌هایی با چراغ روی آب حرکت کنند. یک تجربه به یاد ماندنی فوق العاده دیدنی

ما واقعا نمی توانستیم صحبت کنیم، اما او برای آن آماده بود. دفتر و خودکار همراهش بود و کمی انگلیسی صحبت می کرد. تمام شب با هم بودیم. از جایی در بانکوک به مکان دیگر رفتیم. از یک نمایشگاه گذشتیم. تفاوت های فرهنگی سخت ترین چیز بین ما اروپایی ها و تایلندی هاست. وقتی می خواستم یک فانوس تایلندی را در شب روشن کنم، او نمی خواست این کار را انجام دهد. او بعداً به من گفت که این چیزی است که با معشوق شما انجام می شود. اوایل اینو نفهمیدم

از کنار مجسمه بودا رد شدیم که مردم تایلند در آن مشغول دعا بودند و او به من اجازه داد وارد آن شوم. این لحظات واقعاً زیبا بود. آخر شب نزدیک بود که ساعت 3 صبح مرا در هتل پیاده کرد. هر دوی ما ویران شده بودیم. درد در پاهای ما یک بار در لابی، با Saeng-duan خداحافظی کردم و این احساس عجیبی داشت. وقتی به او گفتم برود بخوابد کمی عبوس به نظر می رسید. من خودم شب زندگیم را گذرانده بودم و نسبت به Saeng-duan کمی احساس غریبی می کردم. و وقتی خداحافظی کردیم کمی ناامید به نظر می رسید….

چگونه این بین ما ایجاد می شود، در قسمت 2 به شما خواهم گفت.


ارتباط ارسال شده

به دنبال یک هدیه خوب برای تولد هستید یا فقط به این دلیل؟ خرید کنید بهترین وبلاگ تایلند. کتابچه ای 118 صفحه ای با داستان های جذاب و ستون های محرک از هجده وبلاگ نویس، مسابقه ای تند، نکات مفید برای گردشگران و عکس. اکنون سفارش دهید.


23 پاسخ به “ازدواج از راه دور با یک زن تایلندی (1) – چگونه شروع شد…”

  1. راب وی. می گوید

    با تشکر از مشارکت شما در دفتر خاطرات کریس، من را کمی به یاد دفتر خاطرات خودم می اندازد (اواسط ژانویه 2013)، اگرچه همه چیز برعکس شد: ابتدا ملاقات در زندگی واقعی با افراد مختلف، چت/ایمیل رد و بدل شده و تنها پس از بازگشت به هلند شعله را به سرعت روی شبکه پخش کرد (MSN، Skype). اگر مسابقه وجود داشته باشد، عشق از روی آن می پرد، علیرغم یا شاید به خصوص اگر نگاه نکنید. و محیط نیز چیزی جز مثبت نبود (و برخی از پاسخ های نگران کننده با نیت خوب از طرف آن 2-3 نفر که من را به خوبی نمی شناسند).

    این فاصله را می توان با اتصالات ویدیویی خوب (گاهی کمتر) امروزه پل زد. تایلند اولین کشور دور من یا اولین کشور آسیایی من نبود، اما به سرعت یا حتی بلافاصله مانند یک خانه دوم احساس شد. همیشه فقط حس درونی خود را با دوز خوب عقل سلیم دنبال کنید. غافلگیر شوید و به ماجراجویی بروید. خوشبختی زیاد با هم! 😀

    • کریس ورهوفن می گوید

      سلام راب

      بابت نظراتتون ممنونم.
      بله در مورد ما 2 نیز جرقه فوراً از بین نرفت. وقتی با نونگ و دوان بیرون بودم، دان حتی احساس می‌کرد که کنار گذاشته شده‌اند، چون انگلیسی‌اش آنقدرها خوب و نونگ نیست و من انگلیسی صحبت می‌کردم.

      با این حال، پس از چند روز من واقعا شروع به دوست داشتن او کردم. با او احساس می کردم یک فرد متفاوت هستم.
      قبل از آن من همیشه کمی جدی تر بودم، اما با او بیشتر در زندگی ام لذت می بردم.

      من این هفته قسمت 2 را می نویسم، بنابراین می گویم به دنبال آن ادامه دهید.

      با احترام به کریس

      • Ad می گوید

        سلام کریس،

        زیبا گفته شده و قابل تشخیص است، منتظر قسمت 2 باشید
        همچنین از طریق اینترنت با همسرم آشنا شدم، به تعطیلات رفتم و بعد از یک ماه به تایلند برگشتم (نرفتم) و الان 4 سال است که اینجا با هم زندگی می کنیم و اوقات خوبی را با هم سپری می کنیم.
        آیا شما اهل قبر آن د ماس هستید؟

        با سلام و احترام تبلیغ

        • کریس ورهوفن می گوید

          سلام تبلیغ

          میخوای بگی قبر رو میشناسی؟
          من اغلب آن را نمی شنوم.
          در واقع یک شهر کوچک در میوز است.

          من نمی دانم سن شما چند است، اما من واقعاً دوست دارم در تایلند زندگی کنم، اما یافتن شغل مناسب دشوار است.
          من فقط 31 سال دارم پس برای بازنشستگی کمی زود است...

  2. گیرت می گوید

    داستان جذاب و خوب نوشته شده است، اما من هنوز چند سوال دارم، اول اینکه چگونه می توانید سال ها با یک زن تایلندی که اصلا انگلیسی صحبت نمی کند چت کنید، بنابراین من اصلا نمی نویسم، تعجب می کنم به چه زبانی او از این، اسپرانتو یا چیزی شبیه به آن استفاده می کند، اما داستان شما خوب است، و من برای شما آرزوی موفقیت در جهان دارم.
    با احترام، گرت

  3. کریس ورهوفن می گوید

    سلام گیرت

    همیشه خوشحالم که مردم از خواندن مقالات نوشته شده توسط من لذت می برند.
    به خصوص که من تجربه زیادی با آن ندارم.

    من منظور شما را درک می کنم، اما سال ها پیش با نونگ تماس گرفتم، این دختری است که با او چت کردم و انگلیسی اش خوب است. دوان، دوست او که اکنون با او ازدواج کرده‌ام، و زبان انگلیسی‌اش در ابتدا کم بود. او همیشه یک دفترچه یادداشت در کیفش داشت و یک خودکار. و اگر همدیگر را نمی فهمیدیم آن را یادداشت می کردیم یا می کشیدیم.

    اما همه چیز را در ادامه خواهم گفت.

    با احترام به کریس

  4. گیرت می گوید

    سلام کریس،

    انتقادی از من نیست، مشتاقانه منتظر قسمت دوم هستم.

    درود گرت

    PS من عاشق داستان عشق هستم

  5. برج اسد می گوید

    سلام کریس،

    من در مورد قسمت 2 کنجکاو هستم. 12 سال پیش همسر تایلندی ام را در Marktplaats ملاقات کردم و هنوز هم با او هستم.

    برای شما عشق و شادی زیادی آرزو می کنم.

    با احترام لئو

    • کریس ورهوفن می گوید

      سلام لئو،

      خوب شنیدن

      باید بگویم، من نیز مرتباً چیزی در بازار خرید و فروش کرده ام، اما هنوز با زنان تایلندی برخورد نکرده ام، هاها.

      آیا شما با هم در هلند زندگی می کنید؟

      با احترام به کریس

  6. Eddy Oet Twente می گوید

    سلام کریس، داستان خوبی است، و همچنین به خوبی نوشته شده است، من نیز در مورد قسمت دوم بسیار کنجکاو هستم، مانند بسیاری از اینجا فکر کنید!
    و چرا کسی Grave را نمی شناسد، سلام؟، در گذشته وقتی بزرگراه هنوز آنجا نبود، اگر می خواستید از نایمخن به دن بوش بروید، همیشه مجبور بودید از طریق Grave رانندگی کنید، و بالعکس، من هنوز می توانم به یاد داشته باشم که پل باریکی که همیشه مجبور بودم دوباره منتظر اون چراغ راهنمایی بمونم، هههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه این! حالا تعجب می‌کنی، می‌توانم به شما بگویم!، قبلاً 5 سال در آلورنا زندگی می‌کردم، و این چند نفر می‌دانند اینجا کجاست، آلورنا، جاجا.

    من خوانده ام که شما دو نفر اکنون ازدواج کرده اید و قصد دارید به تایلند مهاجرت کنید، فکر می کنم این به این دلیل است که می نویسید در آنجا دنبال کار می گردید، این ساده ترین راه نیست، ببخشید که می نویسم این، شما با موانع زیادی روبرو خواهید شد که باید برای رسیدن به این هدف غلبه کنید، آسان نیست، من هم به این موضوع فکر کرده بودم، سپس، پس از مدتی، اروپا را انتخاب کردم، حالا هلند یک گزینه نبود، این به دلیل بود به اقدامات بسیار سختگیرانه، بنابراین ما تصمیم گرفتیم که درست در آن سوی مرز در آلمان زندگی کنیم، جایی که همه چیز بسیار ساده تر است، به خصوص دریافت اجازه اقامت در اینجا، علاوه بر این، به عنوان یک شوهر هلندی، همسر شما در آلمان مجبور نیست به زبان آلمانی صحبت کنید، که در اینجا اجباری است، این هم برای ما یک مزیت بزرگ بود، می دانم چقدر سخت است که کسی مجبور شود تایلندی، آلمانی یا هلندی یاد بگیرد!
    برای ما دو نفر، زمان اروپا تقریباً به پایان رسیده است، وقتی خانه ما در تایلند آماده شد، فکر کنید در ژوئن امسال، برای همیشه به مخفیگاه زیبای خود در تایلند خواهیم رفت.

    درود بر ادی و اه…..با غم منتظر قسمت 2 باشید، خیلی کنجکاو هستم ^-^

    • کریس ورهوفن می گوید

      سلام ادی،

      ممنون از شما برای پیام خوبتون.
      نه، من حتی در مورد حمام مش نشنیده ام و عملاً تمام عمرم را اینجا زندگی کرده ام.
      آلورنا، من اکنون هر روز از قبر به سمت نایمخن، جایی که کار می کنم، از کنار آن می گذرم.

      بله، سال گذشته در 2 آوریل در تایلند ازدواج کردیم، همه چیز این است که همه چیز را سیاه و سفید داشته باشیم، دفعه بعد در مورد آن خواهم نوشت.
      من به خوبی می دانم که ساختن زندگی در تایلند آسان نیست. من باید شغلی پیدا کنم که هر تایلندی نمی تواند آن را انجام دهد. معلم انگلیسی نیز در حال حاضر منسوخ شده است. شما افراد زیادی دارید که این کار را انجام می دهند و ترجیحاً افرادی را دارند که به عنوان زبان مادری خود انگلیسی صحبت می کنند.

      بنابراین در آینده همسرم به این سمت می آید تا اینجا زندگی کند. حتی پس از آن ما هنوز آنجا نیستیم، من این را می دانم. یک فرآیند طولانی است یادگیری زبان و غیره و سپس در آینده در آنجا زندگی کنید. من می خواهم دیپلم علوم کامپیوتر hbo خود را در آینده بگیرم و سپس چشم انداز آینده بهتری در آنجا داریم. من می توانم آنجا کار پیدا کنم.

      2 که پیش در محل کار به من گفتند که افراد هم سن و سال من باید تا 70 سالگی کار کنند، بنابراین امیدوارم قبل از آن از اینجا خارج شوم. و هر از چند گاهی برای تعطیلات برگردید.
      من الان 31 ساله هستم و اصلا به بازنشستگی فکر نمی کنم. من نیازی به داشتن یک زندگی فوق العاده مجلل در آنجا ندارم. اگر فقط می توانستیم کنار بیاییم برای من فقط مربوط به کشور، فرهنگ و آب و هوا است که من آنجا را چندین برابر بیشتر از اینجا دوست دارم.

      من برای تعطیلات در اکتبر به آنجا برمی گردم. کجا در تایلند می خواهید زندگی کنید؟

      بهت خبر میدم.

      با احترام کریس

      • لوئیز می گوید

        سلام کریس

        خواندن داستان عشق شما و مشتاقانه منتظر قسمت دوم است.
        شاید آنقدر چیزهای سرگرم کننده را تجربه کنید که قسمت 3 وجود داشته باشد. با این حال؟؟

        حالا واقعیت
        شما اکنون 31 ساله هستید و بنابراین مطلقاً نمی خواهید تا 70 سالگی خود در هلند بمانید.
        کاملا موافق.
        بنابراین می توانید حقوق بازنشستگی دولتی خود را فراموش کنید.

        اکنون مهم است که از دیروز شروع به خرید سالیانه کنید یا می دانم گزینه های زیادی وجود دارد.
        در اینترنت می توانید اطلاعات بیشتری در مورد این موضوع پیدا کنید.

        من فرض می‌کنم که تا زمانی که به تایلند نقل مکان می‌کنید، مقداری مستمری نیز تعلق می‌گیرد، اما پس از آن، ضمانت خرید خریداری شده برای سالمندی همچنان یک اضافی بسیار دلپذیر است.
        به خصوص اگر در اینجا مجبور باشید همه چیز را دوباره از نو شروع کنید، بسیار زیباتر است که بتوانید همه چیز را کمی ساده تر انجام دهید.

        بهترین ها را برایت آرزو می کنم.

        لوئیز

        • کریس ورهوفن می گوید

          سلام لوئیز

          بابت نظراتتون ممنونم.

          بله حق با شماست بازنشستگی پس از آن منقضی می شود، من نیز 2 گزینه دارم. تابعیت هلندی خود را حفظ کنم، اما پس از آن باید 3 ماه در سال در هلند بمانم.
          اگر بخواهم به طور دائم در تایلند زندگی کنم، تمام حقوق من به پایان می رسد. اینها نکات قابل تاملی است.

          اما من دور از رفتن هستم در آینده نزدیک، Saengduan ابتدا برای زندگی به اینجا می آید. و من فکر می کنم که مثلاً 10 سال هدف خوبی است که بتوانیم مهاجرت کنیم. این تصمیمی نیست که امروز یا فردا سریع بگیرید.
          من می خواهم اول تحصیل کنم. علوم کامپیوتر HBO به عنوان برنامه نویس نرم افزار. با این آموزش می توانم کمی راحت تر در آنجا کار پیدا کنم.

          آیا شما هم در تایلند زندگی می کنید؟

          با احترام به کریس

        • کریس ورهوفن می گوید

          سلام لوئیز

          بابت نظراتتون ممنونم.
          بله، این در واقع نکته خوبی است که قبل از تصمیم گیری در مورد آن فکر کنید.
          من 2 گزینه دارم، می توانم تابعیت هلند را حفظ کنم، اما پس از آن باید 3 ماه در سال در هلند بمانم. اگر این کار را نکنم، تمام حقوق من نیز منقضی می شود. این یک نکته خوب برای فکر کردن است.

          اما هنوز کاملاً وجود ندارد. در آینده نزدیک، Saengduan ابتدا برای زندگی به اینجا می آید. و بیایید بگوییم که ما 10 سال در تلاش برای حرکت در این مسیر هستیم. در ضمن من می توانم یک دوره HBO در انفورماتیک را دنبال کنم. به عنوان یک برنامه نویس نرم افزار با این آموزش، پیدا کردن کار در آنجا برای من نیز راحت تر است.

          آخر هفته همگی خوش.

          با احترام به کریس

      • Eddy Oet Twente می گوید

        سلام کریس

        کمی در گوگل سرچ کردم، مسباد دیگر آنجا نیست، اما فکر می‌کنم نسل قدیمی‌تر در گور هنوز می‌توانند این حمام را به خاطر بسپارند، زمانی که من در آنجا بودم در دوره 64 - 65 رخ داده است، تا این لحظه قبل از زمان شما، واقع شده است. نزدیک بندر قدیمی در آن زمان

        بیشتر از این وارد آن نمی‌شویم، زیرا پس از آن به نظر می‌رسد که گنجینه است، و من معتقدم که در اینجا مجاز نیست.

        در مورد سوال شما که قرار است کجا زندگی کنیم، "حالا دوباره در مورد تایلند زیبا صحبت می کنیم" که در دهکده ای کوچک در استان اودون تانی است و دونگ فاک تیام نام دارد، در یک نقطه آرام با چشم اندازی زیبا از یک دریاچه پر از نیلوفر، پس نه پشت شمعدانی با پیری ما ^-^

        گر ادی.

        • کریس ورهوفن می گوید

          هی ادی،

          شنیدن آن خوب است.
          همچنین لزوماً مجبور نیستم در بانکوک زندگی کنم، اگرچه این ممکن است برای کار کمی ساده تر باشد. چیانگ مای نیز می تواند امکان پذیر باشد. به هر حال اینها مکانهای بزرگتری هستند. بله، من قبلا در مورد Udon Thani از هلندی هایی که در آنجا زندگی می کنند شنیده ام.

          من همچنین همیشه در انجمن شرکای خارجی زیاد بودم و این را زیاد شنیده ام.

          من حتی نمی خواهم به انجام کاری دوباره در آنجا فکر کنم. باید یه ذره مشغول بمونی هر روز رفتن به ساحل، تماشای کمی تلویزیون و ... به نظر من هم زیاد نیست. یه وقتایی کسل کننده میشه

          سال گذشته در یک دوره بازاریابی اینترنتی شرکت کردم. واقعاً خوب است که محصول آنلاین خود را ایجاد کنید که با آن بتوانید از طریق اینترنت درآمد کسب کنید. سپس می توانید این کار را از تایلند نیز انجام دهید. و احتمالات کمی واقعی تر می شوند.

          یک آخر هفته خوب پیشاپیش

          با احترام به کریس

        • سلام ادی

          به عنوان یک کودک کوچک اغلب برای شنا در مسباد می رفتم
          با لباس قایق که آنجا خوابیده بود،
          وقتی به آن زمان فکر می کنم، باید بگویم که آن روز به ما خوش گذشت،

          با احترام رابرت

  7. در توی می گوید

    سلام کریس، من شما را به آن می بندم، حرف های شما، نه یک زندگی فوق العاده مجلل، تایلند، فرهنگ و آب و هوا، خیلی چیزهای بیشتری وجود دارد، شما خواهید فهمید. دوست دختر من در نزدیکی Udon Thani زندگی می کند، او در ماه ژوئیه در تعطیلات به اینجا بازخواهد گشت، اما قصد من این است که به آنجا بروم. خیلی خوبه که قبلا ازدواج کردی، تبریک میگم. همچنین منتظر قسمت دوم داستان شما هستم.
    با احترام، بن
    ps شهر تولد من هم قبر است. (آن افراد از برابانت خوش شانس هستند)

  8. کریس می گوید

    رابطه عاشقانه با یک زن تایلندی فوق العاده است. احساسات اول می آید، اما بعداً باید منطقی فکر کنید. و تصمیماتی باید گرفته شود که پیامدهای گسترده ای داشته باشد، اولاً برای رابطه شما (من فکر می کنم ترجیح می دهید هر روز با هم باشید) و ثانیاً برای همه جور چیزها، پول (در حال حاضر و در آینده). بی اهمیت
    اگر شما به عنوان یک هلندی 31 ساله هستید و همسر تایلندی شما 43 ساله است، همسر شما (اگر کار می کند و من نمی دانم زیرا شما چیزی در این مورد نمی نویسید) 7 سال دیگر بازنشسته می شود. بسته به جایی که او کار می کند، حقوق بازنشستگی کوچک یا معقولی دارد (طبق استانداردهای تایلند). در صورت ادامه زندگی در هلند (چه با همسرتان یا نه) باید حداقل 35 سال دیگر کار کنید.
    در حال حاضر یافتن کار در تایلند به عنوان یک خارجی آسان نیست. مطمئناً خارج از بانکوک نیست. انواع چالش های اجتماعی و قانونی وجود دارد که باید قبل از دریافت مجوز کار بر آنها غلبه کرد و بسیاری از خارجی ها در اینجا با یک قرارداد سالانه کار می کنند که می تواند هر ساله فسخ شود. و با حقوق کمتر از حداقل دستمزد جوانان هلند. شما می توانید در اینجا (بدون کار) به زندگی خود ادامه دهید زیرا با یک زن تایلندی ازدواج کرده اید. اما باید از خود بپرسید که آیا دوست دارید برای حدود 35 سال هر روز هیچ کاری انجام ندهید جز تماشای تلویزیون، خوردن و نوشیدن و خوابیدن.
    من فکر می کنم که در مورد شما من گزینه آوردن همسرتان را به هلند (مخصوصاً اکنون که هنوز کار دارید) و گهگاهی برای تعطیلات به تایلند بروم انتخاب کنم. هنگامی که مقداری مستمری دولتی ایجاد کردید و مقداری پس انداز داشتید، می توانید تصمیم بگیرید که به تایلند مهاجرت کنید، اگر همسر تایلندی شما هنوز می خواهد ……

    • کریس ورهوفن می گوید

      سلام کریس،

      بله حق با شماست
      به هر حال این برنامه ما بود. اول میاد اینجا زندگی میکنه
      پیدا کردن کار در تایلند آسان نیست، من این را درک می کنم. یا باید بتوانید حرفه خاصی را انجام دهید یا کسب و کار خود را راه اندازی کنید.

      در حال حاضر مدرک دیگری ندارم. فقط MAVO من.

      من می خواهم با آموزش عالی حرفه ای در علوم کامپیوتر شروع کنم. با این مدرک می توانید مرتباً مشاغل خوبی در آنجا پیدا کنید. همچنین برای فرنگ

      علاوه بر این، Saengduan واقعاً در آنجا شغل دائمی ندارد. او در یک فروشگاه ویدیویی کار می کند و گاهی اوقات کارهای تبلیغاتی اضافی انجام می دهد که برای او درآمد خوبی ایجاد می کند. اما در کل بدون دیگ چربی.

      Saengduuan ترجیح می دهد به زندگی در آنجا ادامه دهد و من به آنجا بیایم. با این حال در واقعیت این است که اگر او نزد من بیاید و ما می توانیم در آینده آنجا زندگی کنیم، مطمئن تر است،

      فقط من می خواهم برای بازنشستگی به آنجا بروم. اگر در نظر داشته باشید که فقط در 39 سال می توانید مهاجرت کنید، واقعاً خوب نیست.

      با احترام به کریس

      • کریس ورهوفن می گوید

        سلام کریس،

        بیشتر در مورد آموزش من همیشه در مورد کامپیوتر در خانه بودم.
        من تازه دبیرستانم را تمام کردم. به این معنی که یافتن کار در تایلند شانس کمی می دهد.

        امیدوارم با وب سایتی که به زودی راه اندازی می کنم درآمد خوبی کسب کنم. یک تمرین آنلاین شما هرگز نمی دانید!
        من می دانم که شما می توانید از طریق بازاریابی اینترنتی درآمد خوبی کسب کنید و اگر بتوانم با این چیزی به مردم آموزش دهم، البته این یک مزیت است.
        همچنین اگر بتوانم سالی 9 ماه در تایلند زندگی کنم و سپس برای آن 3 ماه به تعطیلات هلند بروم، خوب است. همچنین می توانید بازاریابی اینترنتی را از هر مکانی در دنیا انجام دهید.

        بهت خبر میدم.

        با احترام به کریس

    • خود می گوید

      کریس عزیز، نه برای یکی یا دیگری: اما حقوق بازنشستگی در سن 50 سالگی برای افراد TH، من هرگز چیزی در مورد آن نشنیده ام. زمانی که 60:600 بات در ماه هستید نوعی کمک دریافت می کنید. در تولد 70 سالگی خود 700 بات دریافت خواهید کرد. این که می گویید حقوق بازنشستگی کم است، درست است! اما معقول؟ در هر صورت، معقول بودن در این کمک معمول نیست، و مبلغ آن برای زندگی بسیار ناچیز است. همچنین با استانداردهای تایلندی. بحث را در جای دیگری در این وبلاگ در مورد اینکه بیشتر TH در ماه چقدر باید صرف کند، ببینید.
      (از ناظم بپرسید: 2 یا چند نفر هستند که با نام های "کریس" و "کریس" پاسخ می دهند. آیا راحت تر نبود اگر "کریس" و "کریس" نام خانوادگی را نیز به عنوان نویسنده مقاله ذکر کنند. chris verhoeven' یا به روش دیگری نشان دهید که خواننده با چه کسی سروکار دارد، همانطور که Kees 1 نیز چنین می کند!)

      • کریس ورهوفن می گوید

        سلام سوئی،

        فقط برای واضح بودن، وقتی نظری را ارسال می کنم، همیشه نام و نام خانوادگی ام را می نویسم.
        در واقع، بازنشستگی در تایلند چیزی نیست. همسر من به طور متوسط ​​ماهیانه 350 یورو در فروشگاه ویدیو درآمد دارد، اما باید 7 روز در هفته کار کند و 2 روز در ماه مرخصی دارد. اگر یک روز مرخصی بگیرد، حقوقی دریافت نخواهد کرد. علاوه بر این، او چند کار تبلیغاتی اینجا و آنجا انجام می دهد که از آن درآمد خوبی دارد. اما این کار قطعی نیست. یک هفته 4 بار و هفته بعد 2 بار این کار را انجام می دهد. وقتی رابطه ما شروع شد، خیلی ها به من هشدار دادند که این کار را نکن، چون باید پول بفرستی. با این حال، او هرگز یک یورو درخواست نکرده است. تنها باری که برایش پول فرستادم برای تولدش بود. بنابراین او می تواند کاری خوب انجام دهد یا بخرد. حتی وقتی با هم هستیم، او هرگز مجبور نیست به هتل های مجلل برود. تنها چیزی که به آن اهمیت می دهم این است که یک اتاق تمیز و صبحانه آسان باشد. علاوه بر این، ما اغلب در غرفه های خیابان غذا می خوریم، جایی که او مراقب است که به درستی تهیه شود، به دلیل باکتری هایی که ما فرنگ نمی توانیم به خوبی از عهده آنها برآییم.

        در منطقه او چندین مکان دارند که می توانید یک کاسه بسته بندی شده سوپ رشته فرنگی را با تمام تزئینات به قیمت 50 سنت میل کنید. من عاشق اینم.

        من در حال حاضر مشتاقانه منتظر اکتبر هستم.

        با احترام به کریس


پیام بگذارید

Thailandblog.nl از کوکی ها استفاده می کند

وب سایت ما به لطف کوکی ها بهترین کار را دارد. از این طریق می توانیم تنظیمات شما را به خاطر بسپاریم، به شما پیشنهاد شخصی بدهیم و شما به ما در بهبود کیفیت وب سایت کمک کنید. ادامه مطلب

بله، من یک وب سایت خوب می خواهم