تاخیر در پرواز شما، چه کسی آن را تجربه نکرده است؟ آزار دهنده است، اما هیچ کاری نمی توانید در مورد آن انجام دهید. اگر با کوپن های مصرف به خوبی از شما مراقبت شود، بدبختی کمتر احساس می شود، گفتگوی خوب با همسفران نیز تأثیر مثبتی دارد. یان دکرز خواننده وبلاگ در مورد آن می نویسد، اما خاطره ای اضافی در مورد معاشقه او با یک خانم زیبا از کارکنان زمین به ذهنم خطور کرد.

این داستان از جان دکرز

معاشقه

بله... شما همه جور چیزها را تجربه می کنید. بنابراین فکر می کنم در سال 2001 به هلند برگشتم. من در بانکوک بودم تا با EVA Air بررسی کنم. صف اکونومی خیلی طولانی بود و من واقعاً حوصله ایستادن طولانی در صف را نداشتم. از سه و نیم بعد از ظهر در راه بودم. ابتدا با تاکسی به فرودگاه اوبون بروید. سپس یک پرواز داخلی به بانکوک، جایی که من ساعت 21.00 شب رسیدم و سپس منتظر حرکت پرواز EVA Air، حدود ساعت 2.30:XNUMX بامداد بودم.

اما حداقل من هنوز به اندازه کافی بیدار بودم، زیرا دیدم که در کلاس اول کسی برای بررسی وجود ندارد. وقتی این کار انجام شد، یک مرد هلندی با من صحبت کرد. که شما می توانید این کار را به راحتی انجام دهید در حالی که فقط در حال پرواز اقتصادی هستید. اگر همه این کار را می کردند ... پاسخ من این بود که همه این کار را نمی‌کنند و اگر انجام می‌دادند، شما به دادگاه اقتصادی بازگردانده می‌شوید. در کل با هم از گمرک گذشتیم و کنار هم ماندیم. بعد از تحویل گرفتن با هم به سمت هواپیما رفتیم.

و …. در انتهای صندوق عقب یک دختر زیبا ایستاده بود که مسئول اتفاقاتی بود که در صندوق عقب افتاده بود. بعد از اینکه کمی با او معاشقه کردم به او گفتم.» چرا با من نمی آیی؟» "من نمی توانم، قربان!" پاسخ او بود من به نوبه خود: "اما شما دوست دارید با من بروید؟" سپس همان پاسخ: «نمی‌توانم، قربان.» گفتم: «باشه، وقتی با من نمی‌روی، من پیش تو برمی‌گردم».

البته نباید این را می گفتم، چون بعد از پانزده دقیقه ما دوباره روی صندوق عقب بودیم و آنها هم همینطور. "می بینی. آنچه را که قول می دهم انجام خواهم داد. و می خندند. البته کل مکالمه فقط بازی بود. می دانستم که او به آمستردام نمی آید و البته او هم این را می دانست. اما مطمئناً ما پشت دروازه نبودیم تا او را ببریم. دلیل اینکه خلبان پرواز را متوقف کرد این بود که پیامی روی صفحه نمایش خود دریافت کرد که دریچه چمدان باز است.

بعد از یک ساعت دوباره به ما اجازه دادند که سوار هواپیما شویم و دوست دخترم دوباره در صندوق عقب بود. بازی دوباره شروع شد. اگر با من سوار هواپیما نمی شد، برمی گشتم. این بار هم به او گفتم که بدون او بانکوک را ترک نمی کنم. برای من و او واضح بود که این فقط یک بازی است.

اما... بعد از پانزده دقیقه ما به دروازه برگشتیم و حدس زدید او دوباره آنجا بود. وقتی از هواپیما پیاده شدم از خنده منفجر شد: «یعنی چی میگی؟ اما باز هم دلیل برگشتن به دروازه برای بردن او نبود، بلکه همان مشکل بار اول بود.

وقتی دوباره از هواپیما پیاده شدیم سورپرایز بعدی در انتظارمان بود. کوپن نوشیدنی و کوپن غذا و همچنین اعتبار کمی برای صرف رایگان دریافت کردیم. دلیلش هم این بود که باید منتظر می ماندیم تا خدمه جدیدی از تایپه به داخل پرواز کنند. اگر تیم فعلی همچنان به آمستردام پرواز کند، ساعت های زیادی کار خواهد کرد.

وقت اضافی که حالا اجازه داشتیم در فرودگاه بگذرانیم با آشنای هلندی جدیدم سپری شد. خیلی با هم حرف زدیم. هرازگاهی یک نوشیدنی بنوشید، یک لقمه بخورید و زمان به سرعت گذشت

وقتی بالاخره برای سومین بار به ما اجازه سوار شدن به هواپیما را دادند، دنبال دوست دخترم گشتم. اما او هیچ جا دیده نمی شد. بدون شک شیفت او تمام شده بود.

این نظر من را برانگیخت.» خب پس بریم» و همینطور هم شد. ما به دروازه برنگشتیم، اما به سمت آمستردام پرواز کردیم و با 12 ساعت تاخیر به آنجا رسیدیم.

3 پاسخ به "شما انواع چیزها را در تایلند تجربه می کنید (88)"

  1. Khunang، هلندی ناشناس در تایلند. می گوید

    خوب جان….
    شما اجازه داشتید به آن نگاه کنید، اما به آن دست نزنید.
    یک معاشقه ضعیف با یک نتیجه ناخواسته.
    دفعه بعد در چنین موردی، شماره و/یا شناسه او را بپرسید و در کدام برنامه می توانید او را پیدا کنید.
    سپس ممکن است یک دنباله دلخواه وجود داشته باشد.

  2. الکس می گوید

    به عنوان مثال، سال ها پیش با یک خانم بسیار زیبا، اما در زمان نامساعدی ارتباط داشتم. او انگلیسی ضعیف صحبت می کرد و من از او پرسیدم چگونه می توانیم با هم تماس بگیریم و شماره او را پرسیدم، او آن را نداشت اما او نظر داد: اشکالی نداره دفعه بعد وقتی منو دیدی میبینمت راه حل ساده در چشمان او، هرگز دیده نشده است

  3. کاسپار می گوید

    من فکر می کردم که اکنون پایان خوشی خواهد داشت، بنابراین او به آمستردام پرواز کرد، جایی که ما در یک هتل خوب و در سن 21 سالگی، 2 کودک بالغ که اکنون از خانه خود فرار کرده اند، توافق کردیم.


پیام بگذارید

Thailandblog.nl از کوکی ها استفاده می کند

وب سایت ما به لطف کوکی ها بهترین کار را دارد. از این طریق می توانیم تنظیمات شما را به خاطر بسپاریم، به شما پیشنهاد شخصی بدهیم و شما به ما در بهبود کیفیت وب سایت کمک کنید. ادامه مطلب

بله، من یک وب سایت خوب می خواهم