شما همه چیز را در تایلند تجربه می کنید (6)

توسط سرمقاله
Geplaatst در زندگی در تایلند
برچسب ها: ,
دسامبر 10 2023

شما همه چیز را در تایلند تجربه می کنید. تحت این عنوان ما مشغول انتشار مجموعه‌ای از داستان‌ها در مورد چیزی خاص، خنده‌دار، قابل توجه، متحرک، عجیب یا معمولی هستیم که خوانندگان در تایلند تجربه کرده‌اند.

در این قسمت داستانی زیبا و تکان دهنده از Wouter de Boer است که با اجازه نویسنده و مدیر Freek Beijdorff آن را از صفحه فیس بوک انجمن تایلند بازتولید کرده ایم.

اگر شما هم می‌خواهید مشارکت کنید، طولانی شدن داستان امروز را ناامید نکنید. داستان شما می تواند کوتاه یا طولانی و در صورت امکان باشد، اما این یک الزام نیست، همراه با عکس هایی که خودتان گرفته اید. آنها را به: www.thailandblog.nl/contact/

در زیر داستان از ووتر دی بوئر

ماهیگیری دیسکس در بازار چاتوچاک بانکوک

برای کارم به عنوان صادرکننده ماهی های آکواریومی، به طور مرتب از بازارها و مزارع بازدید می کنم و به دنبال ماهی هایی هستم که نیازهای ما را برآورده می کنند. هر چهارشنبه عصر بازار شب در چاتوچاک یک اتفاق عادی است، پرورش دهندگان و واردکنندگان از منطقه ماهی های خود را برای بسیاری از علاقه مندان به نمایش می گذارند، از Betta کوچک گرفته تا اشعه های بزرگ، همه چیز در دسترس است، بنابراین برای ما بهشت ​​است.

چند روز قبل از یک مشتری ژاپنی درخواستی دریافت کردم که به دنبال ماهی دیسکس باشد، ترجیحاً رنگ هایی که هنوز به طور گسترده معامله نشده اند. بنابراین عصر چهارشنبه بعد با حداقل 250 ماهی دیسکس در لیست خرید خود دوباره راهی چاتوچاک شدیم. پس از مدتی پرسه زدن در بازار، از روی جایگاهی در لبه بازار به ماهی دیسك نگاه كردم. ماهی زیبا، رنگ های زیبا و خوش فرم. اما ما قبلاً چند بار رد شده بودیم و کسی در چشم نبود. بعد از پرسیدن چند نفر، پیرزنی به ارتفاع 1,5 متر و به اندازه حلقه کج به سمت ما آمد، اما معلوم شد که دکه اوست.

ما قبلاً می دانیم که اکثر معامله گران 250 ماهی از یک گونه نمی گیرند، بنابراین انتظار داشتیم که باید اینجا و آنجا جمع آوری کنیم. شروع کردیم به صحبت با پیرزن در مورد ماهی و قیمت. قیمت معمولی خرده فروشی او 350 بات بود. اما چون ما خیلی ها می خواستیم، او می خواست هر کدام 200 بات بسازد. پس از چند پرس و جو، معلوم شد که او ماهی های بیشتری در خانه دارد و در اصل می تواند کل سفارش 250 ماهی ما را پر کند.

خوب، کسانی از شما که می‌دانید می‌دانند که یک ماهی دیسکی با کیفیت خوب معمولاً چه قیمتی دارد و این یک معامله بود. به همین دلیل من و همسرم تصمیم گرفتیم که اگر 350 ماهی با اندازه و کیفیت مناسب در اختیار ما بگذارد، هر کدام 250 بات به آن خانم پرداخت کنیم. آنقدر از آن خوشحال بود که اشک در چشمانش حلقه زده بود و ناخودآگاه ما را به صرف شام دعوت کرد. از روی نجابت و کمی کنجکاوی با این موضوع موافقت کردیم.

روز بعد به چاتوچاک می آمدیم تا ماهی هایی را که از قبل آنجا بود برداریم و بعد با او برای شام به خانه اش می رفتیم. این در کوتاه ترین زمان انجام شد، بنابراین، بعد از ظهر پنجشنبه به چاتوچاک برگشتیم، جایی که او با ماهی هایی که به خوبی در کیسه های بزرگ بسته بندی شده بود، منتظر ما بود.

پس از بارگیری، از ما خواست که او را به خانه اش دنبال کنیم، که معلوم شد... خانم از خانه به سمت بازار حرکت کرد و با یک دوچرخه باری برگشت... دوچرخه سواری به مدت 1,5 ساعت با دوچرخه باری کاملاً بار در میان ترافیک و دمای هوا بانکوک پرستو… فقط همین جا بایست…

ما پیشنهاد دادیم او را با ماشین ببریم، اما پیشنهاد ما رد شد زیرا دوچرخه او کجا می رود؟ او در آنجا نکته ای داشت... به ما دستورالعمل های مبهم و آدرسی به همان اندازه مبهم داده شد. و ما او را در 1,5 ساعت در آنجا ملاقات خواهیم کرد. اگر نتوانستیم آن را پیدا کنیم، باید در 7-Eleven در همان نزدیکی منتظر می ماندیم.

معلوم شد که این محله یکی از محله‌های «کوچک‌تر» بانکوک است، تا جایی که می‌توانی دید، خانه‌های سنگی وجود ندارد، اما چوب و آهن راه راه. بنابراین ما مجبور شدیم در 7-Eleven منتظر بمانیم زیرا پس از 20 دقیقه رانندگی بدون هیچ ایده ای، این تنها گزینه بود. و بله، کمی بیشتر از 1,5 ساعت بعد او دوچرخه سواری کرد و از ما خواسته شد که او را دنبال کنیم…

تا اینکه به کلبه ای در لبه چمنی در حاشیه محله رسیدیم. او در آنجا زندگی می کرد، بانویی که معلوم شد 73 ساله است. کلبه ای که از هیچ ساخته شده است. ما را به داخل دعوت کردند، خانه ای یک اتاقه بود که اتاق خواب آن با یک پرده از اتاق نشیمن جدا شده بود. فکر می‌کنم مساحت آن بیش از 1 متر مربع باشد. معلوم شد که او با نوه 20 ساله‌اش در آنجا زندگی می‌کند که پدر و مادرش را در ترافیک تایلند از دست داده بود و بنابراین مجبور بود به مادربزرگش تکیه کند.

و در مورد ماهی چطور؟ زیر یک سقف چروکیده پشت کلبه او چند قفسه به همان اندازه ژولیده با آکواریوم های حاوی ماهی های زیبا و سالم دیسک قرار داشت. از آنجایی که او آب جاری ندارد، هر هفته 2 بشکه آب تمیز از همسایه اش که در یک تصفیه خانه کار می کند دریافت می کند. دیدن این که او آن ماهی های زیبا را کجا پرورش می دهد و چگونه زندگی می کردند و نوه اش چگونه زندگی می کردند برای ما ضربه هشیاری بود.

تمام درآمد او از ماهی هایی بود که می فروخت و همچنین موفق شد نوه اش را به دانشگاه بفرستد. دیدن چنین چیزی شما را با هر دو پا به زمین بازمی گرداند. تصمیم گرفتیم او و نوه اش را برای شام بیرون ببریم. و معلوم شد که سالها پیش بوده است. بعد از شام، بقیه ماهی های سفارش داده شده را بار کردیم، که آنها نیز فراتر از همه انتظارات بودند. ما آنها را با قیمت درخواستی شارژ کردیم و اضافه کردیم.

هر محموله ای که بعد از این به اروپا می رفت با خانم دیسکس می آمد، چه نیاز داشتیم یا نه. ما از شر آنها خلاص شدیم.

بعداً به ما گفتند که وضعیت سلامتی این زن خوب نیست و نوه‌اش تا جایی که می‌توانست مسئولیت را بر عهده گرفت. اما این بدان معناست که او باید تحصیلات خود را رها کند، زیرا نه فروشی، نه پولی برای تحصیلش. و البته این امکان پذیر نیست و به همین دلیل است که ما تصمیم گرفته ایم به کمک، ماهیگیری یا عدم ماهیگیری ادامه دهیم.

دو سال پیش خبر مرگ مادربزرگ منتشر شد. ما به حمایت از نوه اش برای ادامه تحصیل ادامه دادیم. یینگ اکنون 20 ساله است و تقریباً فارغ التحصیل شده است، یک خانه کوچک زیبا دارد و به شغلی در دپارتمان شیلات بانکوک مشغول است. و ما هنوز هم مشتریان زیادی را با ماهی زیبای او خوشحال می کنیم.

این یک طرف دیگر از تایلند و یک جنبه متفاوت از تجارت است که من از آن حرفه خود را ساخته ام، طرفی که وقتی ماهی های خود را در آکواریوم زیبای خود شنا می کنید، در خانه در هلند نمی بینید.

28 پاسخ به "شما انواع چیزها را در تایلند تجربه می کنید (6)"

  1. تینو کویس می گوید

    چه داستان تکان دهنده ای! من می دانم که اینجا تایلند واقعی است. مادربزرگ و نوه. کار سخت…

  2. راب وی. می گوید

    مطمئناً حرکت می کند، متشکرم ووتر!

  3. کورنلیس می گوید

    چه داستان عالی! تکان دهنده و دلگرم کننده: خوشبختانه هنوز خوبی ها در بین مردم وجود دارد...

  4. اوزن می گوید

    به زیبایی متحرک، نمی‌توانست در برابر ریختن اشک مقاومت کند. من می توانم تصور کنم که در چنین لحظه ای احساس می کنید با هر دو پا به روی زمین برگشته اید. ما اغلب آن را بسیار خوب داریم و گاهی اوقات آنقدر ضعیف از آن قدردانی می کنیم.

  5. هوگو می گوید

    داستان قشنگیه...!

  6. جورجن می گوید

    اینجا هم در جریان این داستان اشک می ریزد. شگفت انگیز است که این مردم تایلند از یک منبع غیرمنتظره حمایت دریافت کردند. این دنیا را دوباره کمی زیباتر می کند..

  7. غارت می گوید

    ووتر،

    یک داستان زیبا سپس اگر با یک مرد فقیر چانه بزنم احساس گناه می کنم.

    • جان اس می گوید

      این یک داستان زیبا و آموزنده در مورد چانه زنی با افراد فقیر است.
      مهم است که از اشتباهات خود درس بگیرید تا دیگر اشتباه نباشند.

  8. اریک می گوید

    فقط…..وای!!

  9. KC می گوید

    لال شدم...چشمان اشکبار...

  10. اشعه می گوید

    [ایمیل محافظت شده]

    چه داستان زیبایی

    گری ری

  11. ون ویندکن میشل می گوید

    این چیزی است که من واقعا از دیدن آن در تایلند لذت می برم!

  12. Maryse می گوید

    داستان زیبا، تشکر و تمجید از رویکرد شما و کمک به خانم ها.

  13. سیتسه می گوید

    چه داستان فوق العاده ای. و آری، کسی که نیکی کند، نیکی را ملاقات می کند.

  14. WIM می گوید

    داستان زیبا
    350B برای دیسک در واقع یک معامله است.

  15. mcmbaker می گوید

    داستانی زیبا و بسیار انسانی.

  16. فرانک اچ ولاسمن می گوید

    داستان واقعا عالی هم زده. همه فرنگ ها یکسان نیستند و به صلاحدید شما می توان آن را قطع کرد! صریح.

  17. سونام می گوید

    چه داستان تکان دهنده ای
    متشکرم.

  18. وینلوئیس می گوید

    بالا.!! داستانی زیبا و بسیار تکان دهنده.

  19. ویلم می گوید

    داستانی بسیار زیبا و تکان دهنده، و اتفاقاً من به تازگی عشق قدیمی خود به ماهیگیری دیسک را شروع کرده ام، بنابراین از اوبون راتچاتانی به چاتوچاک می روم.

  20. مارگا می گوید

    داستانی که شما را بی حرف خواهد گذاشت…

  21. ویل ون روین می گوید

    در واقع، داستان زیبایی است که به من می فهماند که احساس خوشبختی می کنم که من نیز در یک داستان زیبا شرکت می کنم، اما داستان من هنوز تمام نشده است.
    متشکرم ووتر!

  22. و Jozef می گوید

    مرد چقدر دلم برای این کشور زیبا و مردمانش تنگ شده است!!!
    من واقعاً امیدوارم که بتوانم به زودی دوباره بدون کاغذ بازی یا قوانین زیاد بروم.
    تایلند دلم برات تنگ شده و دوستت دارم!!!
    و Jozef

  23. رونالد می گوید

    چه داستان زیبایی، اینجا هم تایلند است، آن طرف.
    انشالله حال نوه خوب باشه

  24. هری می گوید

    در اوایل دهه 70 در یک عمده‌فروش ماهی‌های آکواریومی در آمرسفورت کار می‌کردم، ماهی‌ها هر هفته از سنگاپور، هنگ کنگ و بانکوک به آنجا می‌رسیدند، کیسه‌های پلاستیکی با ماهی در روزنامه‌ها پیچیده می‌شد، روزنامه‌ها را نگه می‌داشتم، عشق من به تایلند از این طریق شروع شد. ، در سال 1999 برای اولین بار به بانکوک رفتیم و به بازار چاتوچاک، رویای من به حقیقت پیوست، امروزه سالی 2 ماه را در بانکوک می گذرانیم تا چیزهایی بخریم و درست کنیم، البته من به دنبال بازار چاتوچاک هستم. برای دیدن ماهی و آکواریوم برای دیدن.

  25. جک اس می گوید

    داستان خوب. من قبلاً به چاتوچک رفته بودم و برای حوضم در آنجا ماهی خریدم.
    چه کسی می داند، شاید من قبلا آن خانم را دیده باشم ...

  26. خدمتکار دامان می گوید

    ممنون از به اشتراک گذاری این مطلب، بسیار زیبا!!!!

  27. آقای BP می گوید

    این تکان دهنده ترین داستانی است که در بیش از 10 سال گذشته در وبلاگ خوانده ام. من واقعاً از نظر عاطفی تحت تأثیر آن قرار گرفتم. کلمات نمی توانند تحسین خود را بیان کنم. من همیشه امیدوارم کسانی که نیکی می کنند به خوبی ملاقات کنند.


پیام بگذارید

Thailandblog.nl از کوکی ها استفاده می کند

وب سایت ما به لطف کوکی ها بهترین کار را دارد. از این طریق می توانیم تنظیمات شما را به خاطر بسپاریم، به شما پیشنهاد شخصی بدهیم و شما به ما در بهبود کیفیت وب سایت کمک کنید. ادامه مطلب

بله، من یک وب سایت خوب می خواهم