سوی نانا (1000 کلمه / Shutterstock.com)

خواندن داستانی از تعدادی از دوستانی که برای اولین بار از تایلند بازدید می کنند، همیشه خوب است. بدون معابد یا فرهنگ تایلندی، فقط از آنچه که زندگی شبانه در بانکوک و پاتایا ارائه می دهد لذت ببرید. این داستان Khun Peter است که قبلاً سالها پیش در وبلاگ قرار داشت، اما به خوبی در مجموعه ما "شما همه چیز را در تایلند تجربه می کنید" مناسب است.

این داستان از خان پیتر

اولین بار من…..

مارس 2005 اولین برخورد من با تایلند بود. یکی از دوستانم برای رزرو تعطیلات به تایلند ابتکار عمل کرد. سازمان دهنده سفر نیاز چندانی به قانع کردن نداشت. به گفته وی، تایلند چیزهای زیادی برای ارائه داشت: خورشید، دریا، نخل های تکان دهنده، زندگی شبانه پر جنب و جوش و…. زنان زیبا من کی هستم که "نه" بگویم؟

چهار دوست بغل با EVA Air عازم بانکوک شدند. وقتی نوبت به ریز و درشت تایلند می رسید، مثل علف سبز بودم. رفیق من کمی بیشتر به موضوع پرداخته بود. به نظرم پوزخند بزرگ روی صورتش خیلی مشکوک بود. اما من دوست داشتم غافلگیر شوم. نه اینکه از دستم در ارتباط باشم یا چیز دیگری. بعد از سال‌ها سفر و بازدید از بسیاری از کشورها، برای من عجیب بود که در مورد چیزی غافلگیر شوم.

هتل نانا بانکوک

من همانقدر در مورد تایلند می دانستم که در مورد Goeree-Overflakkee، بنابراین هیچ چیز. به دون موانگ رسیدیم و گرمای مرطوب و عطرهای معمولی شرقی من را به سرعت غرق کرد. تاکسی به بانکوک هدایت شد. وقتی به راننده تاکسی گفته شد ما را به هتل نانا ببرد، او شروع کرد به خندیدن به گونه ای که فقط مردها می توانند. من فوراً می دانستم، دیگر تعطیلات "عادی" نخواهد بود.

هتل نانا در بانکوک شاید بدنام ترین هتل تایلند باشد. یک بار در سال 1963 ساخته شد. اتاق ها در آن زمان ساده و خسته کننده بودند. تنها چیزی که خودنمایی می کند تخت دو نفره عظیم در اتاق هتل است. از آنجایی که من با 1.86 کوچکترین در گروه دوستان هستم، این می تواند یک توضیح منطقی برای انتخاب این هتل باشد. به هر حال، یک تخت بزرگ هرگز چیز بدی نیست. اما شناخت رفیقم دلیل اصلی این نبود. هتل نانا در مرکز سوئی نانا و سوئی کابوی واقع شده است و "میهمان پسند" است که می توان آن را به طور گسترده تفسیر کرد. آمدن و رفتن خانم های تایلندی وجود دارد.

بعد از ورود، به سختی پنج دقیقه در اتاق هتل خود بودید، تلفن زنگ می‌خورد. "آقا یک خانم برای ماساژ می خواهید؟" صدای مردی در آن سوی خط می پرسد. ماساژ دادن؟ بله، بله، این نوع ماساژ ارتباط کمی با ماساژ تایلندی دارد، من آنقدرها هم ساده لوح نبودم.

هتل چیز دیگری برای ارائه ندارد. یکی از دوستانم حتی مجبور شد به اتاق دیگری نقل مکان کند زیرا سوسک ها روی لبه تخت او می خزیدند.

تازه کار

بار کنار خیابان در هتل نانا (که متاسفانه اکنون هوترز در آن قرار دارد) محل تجمع ما شد. مکان خوبی برای گذراندن وقت با یک آبجو خنک در دسترس است. تو کم چشمی انگار هر ساعت یک رژه سیرک از خیابان می گذرد. فروشندگان خیابانی، غرفه های مواد غذایی، فرنگ های زشت با زنان زیبای تایلندی، توک های ترق، یک تئاتر تایلندی در فضای باز. یک تایلندی جذاب به طور منظم آبجوهای خنک ما را می آورد. او همیشه مهربانانه و چالش برانگیز به من لبخند می زد. من واقعاً نمی دانستم که او در اتاق هتل شما برای جریمه بار و مذاکره برای شما آبجو باز می کند. ما متوجه شدیم که تعداد زیادی از کارکنان زن در حال راه رفتن هستند. چقدر می توانید سبز باشید؟

پارکینگ ها

هر شب بعد از ساعت 01.00:XNUMX یک نمایش ویژه برگزار می شد. پارکینگ کنار هتل نانا به نوعی محل تجمع خانم های بار بود که هنوز به دنبال اسپانسر برای «زمان کوتاه» یا کل شب بودند. بارها بسته بود و پارکینگ پر شد.

خانم‌های مسن با کیسه‌های پلاستیکی پر از آبجوی سرد از کنارشان گذشتند. حمایت کافی غرفه های مواد غذایی از ناکجاآباد ظاهر شدند. مخصوصاً آنهایی که سوسک آبی و ملخ داشتند نزد خانم های آیسان بسیار محبوب بودند.

این ترکیبی بود و مجموعه ای رنگارنگ از تایلندی و فرنگ از گوشه و کنار جهان. برای مثال، من با یک تاجر جوان از ایسلند که دندان هایش را در بانکوک بازسازی کردند، آبجو خوردم. او هر سال مخصوصاً برای آن به تایلند می رفت. کلیک کرد، پس از آن او مرتباً با گروه ما بیرون می رفت.

Soi Cowboy (رسانه سهام CrackerClips / Shutterstock.com)

سو گاوچران

این حقیقت که دنیا کوچک است زمانی مشخص شد که یک هلندی از کنارم گذشت و یکی از دوستانم را شناخت. آنها در دبیرستان با هم کلاس بودند. بعد همدیگر را از دست دادیم. عجیب است که با یک همکلاسی اهل آپلدورن در شهری بزرگ در آن سوی دنیا ملاقات می کنید. همکلاسی او به عنوان طراح وب در بانکوک زندگی و کار می کرد. بعد از یادآوری خاطرات و خوردن چند آبجو، سوئی کابوی را به ما نشان می داد.

سوئی کابوی؟ من هیچ تمایلی به رفتن به سالن وسترن یا دیدن یک رودئو نداشتم. نه، او اینطور فکر نمی کرد. او ما را به چند بار برد. یکی بود با کف و کف شفاف. وقتی به بالا نگاه کردید، خانم‌های تایلندی بودند که با دامن‌های کوتاه روی زمین رقص شفاف می‌رقصیدند. آنها کاملاً فراموشکار بودند، زیرا لباس ضروری را نمی پوشیدند. عجیب است که آنها در همان زمان همه چیز را فراموش کردند. آن شب خیلی طول کشید…

فیل های صورتی؟

یک روز غروب تصمیم گرفتیم در یک بیرستیوب آلمانی، پایین خیابان، آبگوشت بخوریم. در 35 درجه مشخص نیست، اما خوب است. در آن روزها، اکنون تقریباً 20 سال پیش، گروهی از مردم تایلند را می دیدید که هر روز عصر با یک فیل جوان در خیابان راه می رفتند (خوشبختانه اکنون ممنوع است). فیل سرش را از در ورودی به داخل لوله برد. یه عکس دیگه ازش گرفتم

وقتی روز بعد با دوست دیگری در هلند تماس گرفتم و با اشتیاق به او گفتم که در یک رستوران آلمانی در بانکوک چوچ خورده بودیم و ناگهان یک فیل وارد آن شد، او شروع به نگرانی کرد و به من توصیه کرد که کمتر الکل بنوشم.

روزها در بانکوک با گشت و گذارهای معمول توریستی سپری شد. China Town، The Grand Palace و بله، ما نیز قربانی یک کلاهبرداری شدیم. راننده توک توک به ما اطلاع داد که کاخ صبح بسته است. اما نگران نباشید، ما می توانیم توک توک را برداریم و او تعدادی معبد را به ما نشان می دهد، بعد از یک معبد تبدیل به خیاط، جواهر، خیاط و حتی بیشتر جواهرسازی شد. تا حد حوصله. همچنین دوباره از آن یاد گرفت.

پاتایا

پس از چند روز اقامت در بانکوک با مینی ون راهی پاتایا شدیم. تنها چیزی که از این مکان به دست آوردم جنبه بدنام آن است. نوعی منطقه چراغ قرمز آمستردام، اما مربع. در طول روز به سختی قابل توجه بود، اما پس از شب، پاتایا به یک پارک تفریحی برای بزرگسالان تبدیل شد. هر جا که می رفتیم با تشویق و تشویق خانم های بار مورد استقبال قرار می گرفتیم. حس عجیبی است، به خصوص وقتی آن را با بیرون رفتن در هلند مقایسه کنید.

رفیق من هتل ما را در پاتایا رزرو کرده بود: «هتل فلامینگو». این هتل توسط یک مالک هلندی در آن زمان اداره می شد که یکی از چهره های شناخته شده محلی بود، اما نام او را فراموش کرده ام. معلوم شد هتل فلامینگو یک هتل همجنس گرایان است. از همسفرم پرسیدم که آیا ناگهان عاشق مردان شده است؟ پاسخ او این بود: «نه، اما چگونه می‌توانم آن را بدانم؟» از او پرسیدم: فلامینگوها چه رنگی هستند؟ "پس چراغ روشن نشد؟" در ضمن هتل فوق العاده ای بود، مردهای شاخدار ما را نپریدند، تصمیم گرفتیم بمانیم.

اکثر کارکنان هتل یا بانو بودند یا در مرحله تبدیل بودند. یک خدمتکار زیبای تایلندی نیز در آنجا کار می کرد. صاحب هتل به من گفت که او دوست دختر خلبان KLM است. البته مردی متاهل که گهگاه بعد از یک پرواز طولانی برای جشن می رفت. یک معشوق متفاوت در هر شهر. این یک بار دیگر تعصبات را تأیید می کند.

روزها در پاتایا طبق یک آیین ثابت سپری می شد: ساحل، غذا، بیرون رفتن، خوابیدن و غیره. اوقات خوشی. ما بارها و بارها از پاتایا و همه چیزهایی که در آنجا دیده و تجربه کرده ایم شگفت زده شده ایم. قبل از آن سال ها بود که به برزیل آمده بودم و یکی از دوستانم به آنجا مهاجرت کرد. من خیلی چیزها را آنجا تجربه کرده بودم و فکر می کردم همه چیز را دیده ام، اما تایلند و مطمئناً پاتایا از همه چیز پیشی می گیرد!

7 پاسخ به "شما انواع چیزها را در تایلند تجربه می کنید (51)"

  1. کیسپاتایا می گوید

    تفاوت چندانی با شروع من ندارد. پس از تورهای سازماندهی شده تایلند/اندونزی و تایلند، در سال 1991 با 2 دوست به بانکوک و پاتایا رفتم. در بانکوک نزدیک سوئی کابوی و سپس یک هفته دیگر در پاتایا. این اولین باری بود که پاتایا. متاسفانه هیچ هتلی برای مهمان پذیر نیست. ما فکر می کردیم که پرداخت 500 بات اضافی برای یک خانم "عادی" است.

  2. آنجلا شراوون می گوید

    در مورد رنگ سبز پشت گوش صحبت کنید. اولین باری که در پاتایا در چنین کافه ای رفتم، یک نوشیدنی خانم سفارش دادم چون الکل دوست ندارم... خیلی چیزها را می دانستم! نزدیک بود روی زمین بیفتم که گارسون پرسید این را به کدام دختر 555 بدهد

  3. تن می گوید

    داستانی خوش نوشته و خوش نوشته. ممنون از لبخند بزرگی که روی لبم نشست.

  4. همتا می گوید

    هاااااااااا
    پیتر عزیز، شما مطمئناً بعداً آن "KHUN" را به دست آوردید؟
    اما داستان بسیار زیبایی است، چقدر می توانید سبز باشید.

  5. چاندر می گوید

    من همچنین نمی توانم انکار کنم که بسیاری از "لیدی بارها" فراموشکار هستند (لبخند).

  6. Lieven Cattail می گوید

    داستان زیبا و بسیار قابل تشخیص پیتر.

    و صحبت از "سبز"،
    اولین باری که من (اوایل دهه نود) به پاتایا رسیدم را به یاد بیاورید. و من متعجب بودم که چگونه آن میله‌ها می‌توانند با این همه خانم پشت میله، که ظاهراً اکثرشان کاری برای انجام دادن نداشتند، درآمد کسب کنند.

    پس قطعا تنها نبودی

  7. R. می گوید

    این خیلی خاطرات را زنده می کند. زیبا.
    برای من کمی هیجان انگیزتر بود.

    من چند روز تعطیلات باقی مانده بود و فقط می توانستم تعداد محدودی را تا سال آینده با خود ببرم، بنابراین یک هفته مرخصی "اجباری" داشتم. با این حال هوا بد بود و من در خانه حوصله ام سر رفته بود.

    بنابراین من سفر لحظه آخری را در اینترنت نگاه کردم و مطمئناً یک پیشنهاد خوب برای 7 روز در بانکوک دیدم. من قبلاً هرگز به تایلند نرفته بودم و به طور خودجوش این یکی را رزرو کردم. هیچ چیز دیگری برنامه ریزی یا رزرو نشده است. فقط پرواز، بدون هتل یا جذب بیشتر.

    بنابراین پس از 11 ساعت پرواز به bkk رسیدم. سوار تاکسی شد و وقتی از او پرسیدند کجا، گفت من را به جایی در هتلی رها کن که کاری برای انجام دادن وجود دارد. راننده تاکسی با نگاهی مبهم به من نگاه کرد که "منظورت چیست؟ آره، مرا به هتلی در نزدیکی بسیاری از گردشگران بیاور. پس از یک رانندگی طولانی، حدس بزنید به کجا رسیدم.

    هتل نانا، درست روبروی نانا پلازا، هاهاها

    این بهترین تعطیلات من بود. جدا از اینکه روز دوم کارت بانکم رو گم کردم چون با سر مستی 2 3 بار پین کد رو اشتباه وارد کرده بودم.

    اما باز هم جواب داد چون خانمی که آن شب همراه من بود پولی را برایم پیش پرداخت کرده بود و روز بعد با هم به شعبه بانک رفتیم.
    نگران نباشید قربان، ما به دستگاه خودپرداز می رویم و بررسی می کنیم که آیا کارت شما هنوز در دستگاه است یا خیر.
    و بله. در عرض نیم ساعت کارت بانکی ام را پس گرفتم.
    هزار بار دست تکان داد و تشکر کرد، چون نه کارت بانکی بود، نه پولی، نه عسلی، نه چیزی.


پیام بگذارید

Thailandblog.nl از کوکی ها استفاده می کند

وب سایت ما به لطف کوکی ها بهترین کار را دارد. از این طریق می توانیم تنظیمات شما را به خاطر بسپاریم، به شما پیشنهاد شخصی بدهیم و شما به ما در بهبود کیفیت وب سایت کمک کنید. ادامه مطلب

بله، من یک وب سایت خوب می خواهم