هفته گذشته شما توانستید با کریستیان هامر، که در مورد اولین دیدار خود از آیسان صحبت کرد، ملاقات کنید. می توانید آن داستان را دوباره بخوانید: www.thailandblog.nl/leven-thailand/je-maak-van-alles-mee-in-thailand-41

او قول داد که بازخواهد گشت و کریستیان گزارش زیر را از آن دیدار دوم ارائه کرد:

دومین دیدار من از آیسان

در سفر قبلی ام به روستای نا فو شنیده بودم که بچه های شریک دهکده آقای لی می خواهند راکت بدمینتون و اینها داشته باشند. در بازدید بعدی آن را با خودم آوردم. آنها یک کتاب انگلیسی از یک نویسنده مشهور تایلندی اهل منطقه خود، یعنی پیرا سودهام، برای من فرستاده بودند. en.wikipedia.org/wiki/Pira_Sudham ).

وقتی به فرودگاه دون موانگ رسیدم، در کمال تعجب، صبح زود رئیس دهکده لی را با همسرش و دختر لی را با پسر 8 ساله‌اش دیدم که منتظر من بودند. دختر که کمی انگلیسی صحبت می کرد عذرخواهی کرد و پرسید که آیا می توانیم دو روز در بانکوک بمانیم. پدر لی و دیگران هرگز به بانکوک نرفته بودند و می خواستند معابد معروف را ببینند. روز خوشی بود.

وقتی بعد از ظهر برای شام بیرون رفتیم، LI پرسید که آیا می توانیم امشب به پاتپونگ برویم. من گفتم خوب است و شریک او نیز با آن موافق است. اما شریک زندگی او فکر می کرد که می خواهد به بازار شبانه برود، اما لی گفت که می خواهد بارهای معروف را با دختران رقصنده ببیند. بنابراین ابتدا به آنجا رفتیم و آنجا آبجو سفارش دادیم. با این حال، لی اغلب مجبور می‌شد به توالت برود تا از کنار خانم‌هایی که لباس‌های اندک پوشیده بودند در آن اتاق توالت نگاه کند. وقتی دومین آبجوش را سفارش داد، شریک زندگی اش گفت: «لی، حالا به اندازه کافی دیدی، پس حالا به بازار آمده است».

شب را در هتل گذراندیم و حوالی ظهر بعد از خرید به سمت نا فو حرکت کردیم. در راه، دختر لی به من گفت که پروتزهایی را که دفعه قبل برای لی خریده بودم، دزدیده اند. هنگام برداشت برنج آن را در خانه گذاشته بود. مردم کامبوج احتمالاً از فرصت استفاده کردند و دست به سرقت زدند.

یک بار به دخترم گفتم که دوست دارم در تایلند زندگی کنم، اما باید 3 تا 6 سال در هلند کار کنم. علاوه بر این، اگر من با یک تایلندی ازدواج کنم، راحت تر خواهد بود. در سفر به خانه به من گفت که هنوز رسماً ازدواج کرده است، اگرچه شوهرش 7 سال است که با زن دیگری زندگی می کند و 3 فرزند دارد. او همچنین گفت که به همراه پدرش برای طلاق به دادگاه یاسوتون رفته بود، اما شوهرش این را نمی‌خواست. من فکر می کنم او خواسته های مالی زیادی داشت. او گفت ناامید کننده بود و من منظور او را فهمیدم. وقتی به خانه برگشتم به آن فکر می کنم.

هنگامی که به روستا برگشتم به گرمی مورد استقبال قرار گرفتم و شنیدم که برنج تازه برداشت شده بسیار موفق بوده است. این را به حضور من در زمان کاشت نسبت دادند. این مرا شگفت زده کرد و من آن را به خرافه نسبت دادم.

در محل آقای لی من همچنین با شهردار Na Pho و فرمانده پلیس آن منطقه ملاقات کردم. دومی به من قول داد که اگر روزی برای زندگی به آنجا بروم همکاری کند.

یک روز دوباره برای کاشت برنج رفتند و از من خواستند که در روستا قدم بزنم تا وقتی غریبه ها می آیند همه چیز را زیر نظر داشته باشم. من این کار را می کردم و هر از چند گاهی با بچه ها بازی می کردم. هر وقت قدم می زدم و از مدرسه شان رد می شدم، ده ها نفر از همکلاسی هایشان از من استقبال می کردند.

خداحافظی نزدیک بود و سپس روستا تکه ای ابریشم به من دادند که از آن پیراهن تن پوشی برایم درست کرده بودند. کارهای زیادی روی آن انجام شده بود. ابریشم از درختان توت شریک لی بدست آمد. پسرعموهایش نخ را ریسیده بودند و عمه ای پارچه را بافته بود. یک عموی بزرگ آن پیراهن را درست کرده است. یک هدیه روستایی واقعی بیش از 25 سال پیش هنوز آن را دارم، اما دیگر مناسب نیست.

خانواده مرا به ایستگاه اتوبوس Na Pho بردند. یک بار دیگر چند روز دیگر در بانکوک ماندم تا فقط یک غذای خوب بخورم.

بعداً چند نامه دیگر فرستادم و پاسخ دختر لی را نیز دریافت کردم. فروردین سال بعد دوباره خواستم بیایم و آمدم را اعلام کردم. در هواپیمای خطوط هوایی چین ناگهان خود را در کنار نویسنده کتابی که بچه ها فرستاده بودند، یعنی پیرا سودهام دیدم. با او چت خوبی داشتم، اما متأسفانه بعد از اولین غذا تا یک ساعت قبل از رسیدن به تایلند خوابم برد. کسی آنجا منتظر من نبود.

روز بعد از ورود بیمار شدم و به توصیه پزشک به شهری آرام در کنار دریا رفتم و در آنجا با همسر فعلی ام آشنا شدم. نامه ای از خانواده دریافت کردم و جواب دادم.

بعداً فهمیدم که 2 یا 3 نفر از اولین افرادی که در پوکت ملاقات کردم در سونامی پوکت جان خود را از دست دادند.

4 پاسخ به "شما انواع چیزها را در تایلند تجربه می کنید (48)"

  1. اندی می گوید

    یک بار دیگر یک داستان زیبا در مورد آیسان. و ساختار زنده زیبای آن. وقتی آن را می خوانید، احساسی را که در آغوش می گیرید، بیشتر و بیشتر درک می کنید، اگر آنجا بوده باشید.
    کشور زیبا، محیط زیبا، و قدردانی بسیار برای چیزهای کوچکی که مردم روی این افراد سرمایه گذاری می کنند... زیبا و بسیار قابل تشخیص

  2. راب وی. می گوید

    آیا تجربه کمی زندگی عادی روستایی خوب نیست؟ 🙂

    • جان شیس می گوید

      راب، مطمئناً بسیار ایده آل است، اما اگر یک هفته یا بیشتر آنجا بمانید، طور دیگری صحبت خواهید کرد. من از روی تجربه صحبت می کنم. کاری برای انجام دادن وجود ندارد و در فصل بارانی هر تلاشی دشوار است. چنین رطوبت ظالمانه ای غیر قابل تحمل است. من همچنین خاطرات خوبی با همسر سابقم دارم، همچنین به این دلیل که به مقدار معقولی به زبان تایلندی صحبت می کنم.

      • راب وی. می گوید

        جان عزیز، من یک کرم کتاب هستم، بنابراین اغلب یک هفته یا بیشتر را بدون مشکل در روستاهای آیسان گذرانده ام. اما بعد از مدتی باید بیرون بروید و ببینید یا کاری انجام دهید. ترجیحا با چند دوست (تایلندی)، خیلی خوبه 🙂


پیام بگذارید

Thailandblog.nl از کوکی ها استفاده می کند

وب سایت ما به لطف کوکی ها بهترین کار را دارد. از این طریق می توانیم تنظیمات شما را به خاطر بسپاریم، به شما پیشنهاد شخصی بدهیم و شما به ما در بهبود کیفیت وب سایت کمک کنید. ادامه مطلب

بله، من یک وب سایت خوب می خواهم