ما برای مدتی داستان جانی بی جی را از دیروز در خانه خود داشتیم و ما را برانگیخت که منظور او از آن تجربه چیست، که فقط می توانست در مورد آن در دفتر خاطراتش بنویسد. پس از کمی پرسش، جانی تصمیم گرفت دفتر خاطرات خود را باز کند تا آن تجربه را با ما در میان بگذارد و چه عواقبی را برای بقیه عمرش به همراه داشت.

یک هشدار از قبل: این یک داستان نسبتاً شدید در مورد، بله، خدمتکارها است. در داستان های این سریال به ندرت درباره زنان بارمه یا هر چیزی که می خواهید آنها را صدا کنید صحبت می شود، اما آنها تا حد زیادی بخشی از جامعه تایلند هستند.

در این داستان، جانی صادقانه و صادقانه آنچه را که اتفاق افتاده است می گوید و ما فقط می توانیم برای آن تحسین و احترام قائل شویم.

این داستان جانی بی جی است

عصر بعد از مسابقات تکرو با صرف شام و نوشیدنی در کنار رودخانه خاتمه نیافت، اما مردان مدتی ادامه دادند. همسران دو تایلندی را به خانه فرستادند و ما سه نفری به یک میخانه رفتیم، زیرا من نیز باید با قسمت تاریک Chantaburi آشنا می شدم، درست است؟ بارهایی که ما بازدید کردیم از بهترین نوع نبودند و نامناسب تر از آنچه در پاتپونگ مجاز بود بودند. بالاخره به جایی رسیدیم که شبیه مزرعه بود.

مزرعه جنسی

انگار تو یک اصطبل بودی، 10 دختر جوان پشت یک میز نشسته بودند و هر کدام از ما می توانستیم یکی را انتخاب کنیم. هنگام نوشیدن آبجو، آنها همچنین گفتند که "لذت" باید چقدر هزینه داشته باشد. باور کنید یا نه، قیمت آن 75 بات بود و آنقدر من را شگفت زده کرد که تصمیم گرفتم بلافاصله یک تور لذت بخش را برای دو بازدیدکننده همکارم برگزار کنم. در آن زمان قیمت سانگ سوم با کک در یک بار را به خاطر ندارم، اما فکر می کردم هر لیوان چیزی حدود 85 بات بود. بنابراین قیمت برای خانم پایین‌تر بود و سپس در خودانگیختگی شما که توسط الکل تغذیه می‌شود، گاهی اوقات می‌توانید چیزی را تصور کنید، مخصوصاً اگر (نمی‌توانید) پس‌زمینه را بدانید.

در صورت وجود فعالیت های غیرقانونی نمی توانید از یک خارجی انتظار داشته باشید که به سادگی وارد یک مزرعه جنسی شود. البته من پرسیدم چرا اینقدر ارزان است و همراهانم فقط پوزخندی زدند و گفتند بهتر است نپرسم. پس از آن مشخص شد که خانم هایی که در آن مرکز بسته کار می کردند به احتمال زیاد قربانی قاچاق زنان (از این رو 75 بات) بودند و از برمه یا کامبوج آمده بودند.

در نهایت با دختری که انتخاب کرده بودم هیچ نتیجه ای حاصل نشد. پرداخت باید از قبل انجام می شد و هنگامی که او به اتاق رسید معلوم شد که نمی تواند / نمی تواند تایلندی یا انگلیسی صحبت کند و همچنین به این واقعیت ختم شد که او تمایلی به آن نداشت و امتناع کرد. سپس پولم را پس گرفتم و او نپذیرفت و به دیگران گفت که کارم تمام شده است. من می دانم که حدود 75 بات بود، اما گاهی اوقات اصولی وجود دارد که صحبت از دروغ گویی آشکار می شود و سپس می توانم خیلی عصبانی شوم. احتمالاً من خیلی بیداد کردم، به حدی که دوستان معمولی فکر کردند بهتر است محل را ترک کنند، زیرا شما هرگز با آن نگهبانان مسلح آشنا نمی شوید.

در چنین عصری همه چیز می تواند سرگرم کننده باشد، اما می تواند مردم را نیز نابود کند و اگر آن زمان می دانستم، فکر می کنم و می دانم که داخل نمی شدم و مطمئناً یک دور نمی زدم.

بانکوک

در آن زمان با خانمی - بگذار او را لک بنامیم - در بانکوک ملاقات کرده بودم. من در واقع به دنبال شریک نبودم، اما با هم بودن سرگرم کننده بود. به دلیل اختلاف ذهنی و عدم درک، گاهی اوقات ما را بیرون می کردند و بعد به تنهایی به کشور برمی گشتم تا به خودم بیایم.

بعد از چنین سفری برمی گشتم و دوباره همدیگر را می دیدیم. کم کم با هم آشنا شدیم و بحث ها کمتر و کمتر شد. در این بین مردم از گذشته صحبت می کردند و لک تمایلی به صحبت در مورد آن نداشت. لحظه‌ای که او شروع به اعتماد کرد، داستان گذشته‌اش را تکه تکه برایم تعریف کردند.

پدرش در یک جشن عروسی با چاقو کشته شده بود و مادرش در آن زمان با 3 فرزند تنها بود. بنابراین لک ناپدری پیدا کرد که در نهایت او را مورد آزار جنسی قرار داد. مادرش این را باور نداشت یا رفتار ناپدری اش را مشکلی نمی دانست. لک حتی زمانی که مادرش از آزار و اذیت شکایت کرد، مورد تنبیه فیزیکی قرار گرفت. مجازاتش این بود که باید از درختی با لانه مورچه های قرمز بالا می رفت و همه می توانند یا باید تصور کنند که این چه روش زشت شکنجه ای است و آن هم توسط مادر خودت...

سپس در سن 12 سالگی فرار کرد و سعی کرد در خیابان ها زنده بماند و دو بار با یکی از دوستان خیابانی به دام افتاد و در نهایت به قاچاق زنان در پچابوری و سونگای گالوک ختم شد. در آن زمان او هنوز به سن 15 سالگی نرسیده بود و در جریان عملیات نجات پلیس، "صاحب" دوستش را در مقابل چشمانش با شلیک گلوله کشت.

مطمئناً می‌توانید چیزی شبیه به آن بسازید، می‌دانم که تأثیر بگذارد، اما گاهی اوقات یک داستان می‌تواند واقعی هم باشد. در نهایت ما به خانواده ای رفتیم که او واقعاً نمی خواست برود و سال ها بود که نرفته بود و من با چشمان خودم می دیدم که اتفاقات ناسالمی رخ داده است. ناپدری که باعث شد بخواهم گردنش را بفشارم، که از دختر ناتنی‌اش ابراز پشیمانی می‌کرد و مادری که عذرخواهی کرد که راه دیگری ندارد...

تاریخ لک به من آموخت که نمی توانی به این راحتی مردم را قضاوت کنی. شما پیشینه را نمی دانید، اما از آن زمان احترام به همه اولویت من بوده است. چه کسی ساقی باشد، چه همجنس گرا، چاق، لاغر، ترنسوستیت یا هر چیز دیگری، این همان چیزی است که هست و هرکس داستان خودش را دارد. وقتی صحبت از مسائل مالی مردم به میان می آید، من اصلاً نگران نیستم، زیرا در این صورت هرکسی می تواند از عهده خودش برآید، اما شاید این بینش بتواند با افزایش سن تغییر کند.

هلند

بعد از هشت ماه پولم تمام شد و مجبور شدم به هلند برگردم. سه ماه بعد لک به هلند آمد که به روشی خلاقانه موفق شده بودم برای او ویزا بگیرم. ما در نهایت به مدت 17 سال با هم در هلند زندگی کردیم. وجودمان را از هیچ به چیزی با هم ساخته بودیم. خوشبختانه لک در هلند بود، اما ایده من این بود که روزی در تایلند زندگی کنم. لک با این موافق نبود، او می خواست در هلند بماند.

از آنجایی که دیگر نمی خواستم 25 سال دیگر از زندگی کاری ام را در همان چرخ و فلک هلندی صرف کنم، تصمیم گرفتیم راه خود را از هم جدا کنیم. احساس می‌کردید که توانستید به کسی جایگاهی در جامعه هلند بدهید و زمان مناسبی است که خودم را در محیطی بدون دولت حریص توسعه دهم. من ترجیح می دهم تصمیم بگیرم چه کسی را می خواهید حمایت مالی کنید تا اینکه سعی کنم یک سیستم ناپایدار را کنترل کنم. چنین تصمیماتی می تواند دردناک باشد، اما خوشبختانه درک متقابل وجود داشت و او توانست در خانه بماند. او اکنون تقریباً 8 سال است که یک شریک زندگی مناسب دارد و از این نظر یک چیز کمتر برای من نگران است.

بازگشت به تایلند

در نهایت خودم را در موقعیتی یافتم که بتوانم مستقل درآمدزایی کنم و با یک کیف ورزشی و لپ تاپم راهی پاتایا شدم. بعد از چند ماه، با افراد مناسب از بانکوک برای خودم تماس گرفتم و به من پیشنهاد شد که به عنوان دستیار مدیر کار کنم و بعد از آن همه چیز همانطور که تصور می کردم پیش رفت. ظاهراً بالاخره باید در تایلند اتفاق می افتاد.

در چارچوب یک ادغام حتی بهتر، من به طور طبیعی مجبور شدم خودم را، همانطور که شخصیت من است، در زندگی خشن بانکوک غرق کنم. تصادفی یا نه، اما من دوستان باشگاهی تایلندی را با پیشینه اجتماعی پایین‌تری پیدا کردم و از اینکه اجازه داشتم در بدترین بارهای کارائوکه بنشینم، چیزهای زیادی یاد گرفتم. خواب های کوتاه روزانه و حمله به کبد و کلیه هایم قطعا ارزشش را داشت. البته آینده مشخص خواهد کرد، اما به نظر من کیفیت زندگی مهمتر از کمیت است.

تفریح ​​سرگرم کننده است، اما گاهی در یک سن خاص بهتر است کمی سرعتم را کم کنم تا تا حدودی عملکرد عادی داشته باشم و من با همسر، فرزند ناتنی و سگم در آب های آرام تری قرار گرفته ام.

همه چیز بستری از گل رز نبوده و هست، اما داشتن اعتماد کامل به خود و افراد اطرافتان و مهمتر از همه، انعطاف پذیر بودن مانند بامبو می تواند زندگی را در تایلند بسیار سرگرم کننده کند، حتی اگر در معرض خطرات زندگی باشید. شما فقط یک دوره MBO دارید.

17 پاسخ به "شما انواع چیزها را در تایلند تجربه می کنید (46)"

  1. ژاک می گوید

    عجب داستانی. این زندگی من نخواهد بود، اما این علاوه بر موضوع است. بسیاری مانند جانی هستند که ارزش ها و استانداردهای متفاوتی نسبت به من دارند. اینطور گفت. چیزی که واقعاً مرا آزار می دهد این واقعیت است که اگر می دانید گروهی از افراد مورد استثمار قرار می گیرند، به سمت دیگری نگاه می کنید و به دلایلی غیر از دیدگاه انسانی با یکی از آن خانم ها رابطه جنسی ندارید و مشغول می شوید. صدقه بساز اگر بعداً اطلاعات خود را به مقامات گزارش می داد، به اعتبار او نیز بود. عدم انجام این کار فقط منجر به حدس و گمان می شود. این گروه از قربانیان شایسته رها شدن از چنگ جنایتکارانی هستند که هیچ علاقه ای به سعادت خود ندارند. قاچاق انسان و استثمار مدرن مجازات دارد، همچنین در تایلند می توانم به شما بگویم. اگر مقامات محلی مورد اعتماد نیستند، همیشه می توانید با آژانس اینترپل تماس بگیرید، که می تواند به عنوان هماهنگ کننده در این نوع موارد کارهای خوبی انجام دهد. هیچ کاری انجام ندادن و دور نگاه کردن بسیار مذموم است، اما سوء استفاده از قربانیان به نفع خود بیمار است. من می دانم که این فقط یک چیز تایلند نیست، بلکه در سراسر جهان و همچنین در هلند اتفاق می افتد. الکل هیچ بهانه ای نیست فرصتی از دست رفته برای کمک مثبت به جامعه ای بهتر. خیلی خوش گذشت یا هر چیز دیگری، این نظر من است.

    • جانی بی جی می گوید

      من فکر نمی کنم شما کاملا آن را دریافت کنید.
      آیا در 25 سالگی آنچه را که اکنون می دانید می دانستید؟
      برای من مهمتر این است که بتوانم به کسی کمک کنم زندگی بهتری داشته باشد. من می گویم داستان را دوباره بخوانید.
      شما در محل کار درد و رنج را تجربه کرده اید و این کمی با تجربه رنج به عنوان یک شریک زندگی متفاوت است. بنابراین تفکر پلیس نهادی واقعا وجود دارد.

      • لئو تی. می گوید

        جانی، تو می نویسی که برای تو مهمتر است که بتوانی به کسی کمک کنی تا زندگی بهتری داشته باشد. من متعجبم که مهمتر از هر چیزی (افزایش درجه اهمیت). اما جدای از این، برایم جالب است که بسیاری از همکاران و آشنایان من با یک شریک تایلندی، چه در هلند زندگی مشترک داشته باشند و چه نباشند، نیز مانند شما معتقدند و تاکید می کنند که با ورود به آن، زندگی بهتری به طرف مقابل داده اند. به رابطه صرف نظر از اینکه منظور از "زندگی بهتر" چیست، به نظر می رسد از خودگذشتگی ابراز شده است که به نظر من قابل اجرا نیست. به نظر من به همین دلیل دوست دخترت "لک" را به هلند آوردی. انگیزه باید در ابتدا این بوده که خودمان با لذت بردن از حضور یکدیگر یا به هر شکل دیگری از آن بهره ببریم. من در حال حاضر 20 سال است که با شریک (جوانتر) خود از تایلند در هلند زندگی می کنم. همانطور که در هر رابطه ای، موضوع دادن و گرفتن با ما نیز هست. برخی از اعضای خانواده و دوستان گاهی اوقات احساس می کنند که باید اظهار نظر کنند، چه با نیت خوب یا نه، که شریک زندگی من باید از من "قدردان" باشد. من نمی توانم این را تحمل کنم و وقتی پاسخ می دهم برعکس است، زیرا شریک زندگی من همه چیز و همه چیز را در تایلند برای من گذاشته و در واقع بهترین سال های زندگی را به من داده است، معمولاً نگاه های متعجبی به من می رسد. از سوی دیگر، از نگاهی که شما به بازدیدتان از مزرعه در چانتابوری دارید، متعجب شدم. فقط می توانم تصور کنم که به خودت اجازه دادی که آنجا رانده شوی، به خصوص بعد از مصرف الکل لازم و بدون اینکه بدانی در آنجا چه چیزی پیدا می کنی. اما بعد از این همه سال، فکر می‌کنم با گفتن اینکه فکر می‌کنی و می‌دانی که وارد نشدی و یک دور هم ندادی، می‌توانستی با زورتر از الان فاصله بگیری. شما همچنین می نویسید که احتمالاً در آنجا کاملاً عصبانی شده اید زیرا برخلاف اصل شما بود که دختری که انتخاب کرده اید نمی خواهد بعد از پرداخت 75 بات به شما خدمت کند. فکر می‌کنم می‌توانستید «احتمالاً» را کنار بگذارید، زیرا اگر دوستان تایلندی شما در آن زمان تصمیم می‌گرفتند از این فرصت پشت کنند، زمان بسیار بدی را سپری می‌کردید. خوب است که الان می گویید وارد آب های آرام تری شده اید. من نمی توانم به تحصیلات شما در MBO اشاره کنم، اما این مهم نیست. در ضمن، فکر نکن بخوام برات سخنرانی کنم. من در حال حاضر دستم پر است، به اصطلاح، سعی می کنم تمرکز خود را حفظ کنم. بهترین آرزوها.

    • گرینگو می گوید

      بله، ژاک، دنیای بدی است، اما خوشبختانه هنوز هم افرادی مانند شما هستند که سعی می کنند "به یک جامعه بهتر کمک کنند" (حرف شما). فقط چند واقعیت دیگر:

      جانی در جوانی وارد یک مزرعه جنسی می شود. او می‌گوید: «اگر آنچه را که اکنون می‌دانم، می‌دانستم، هرگز این اتفاق نمی‌افتاد.

      شما می گویید باید به مقامات گزارش می داد. کدام مقامات؟ پلیس؟ آن را از من بگیرید، پلیس واقعاً از آن چادر آگاه بود. این دقیقاً همان گروهی است که «هیچ کاری نمی‌کند و به دور نگاه می‌کند»، زیرا خودشان از آن درآمد کسب می‌کنند.

      بعداً او یک زن تایلندی را که در جوانی رنج زیادی را متحمل شد و در نهایت به قاچاق انسان دست یافت، به هلند می برد. بنابراین او حداقل یک نفر را از بدبختی گذشته نجات می دهد. قشنگه یا نه؟

      ژاک، من تو را با واکنش‌های زیادی به عنوان یک شوالیه اخلاقی می‌شناسم، اما آنچه اکنون می‌نویسی، صرفاً حرف‌های تئوریک است و عدالت جانی را رعایت نمی‌کند. اتفاقا جانی خودش هم از واکنش شما بی خواب نمی شود، می گوید: "زندگی کردم و از هیچ چیز پشیمان نیستم."

      کمک های مشخص شما برای ایجاد یک جامعه بهتر تایلند چیست؟

      • جانی بی جی می گوید

        گاهی اوقات صادق بودن بسیار دشوار است.
        هرگز کار اشتباهی انجام ندادن یک مدینه فاضله است، اما بله، برخی به آن اعتقاد دارند.
        از نقاط ضعف خود درس بگیرید و رشد خواهید کرد. JBG 01

      • ژاک می گوید

        با تشکر از شما گرینگو و داستان چندین طبقه دارد که درست است و این واقعیت که جانی به زن دیگر کمک می کند تا به روش خودش از حالت ناخوشایند خود خارج شود قطعاً قابل ستایش است، با فرض اینکه این انگیزه او بوده است. من نمی فهمم چرا او را اینطور در هلند پشت سر گذاشته است. من شک دارم که در چنین فضایی قرار بگیرم. من هم در سن 25 سالگی چیزهای زیادی را پشت سر گذاشته بودم، اما این اتفاق برای من نمی افتاد. افرادی هستند که در سن 60 سالگی هنوز همان اشتباهات را مرتکب می شوند و چیزی از آنها یاد نمی گیرند. جانی از هیچ چیز پشیمان نیست و این هیچ سودی برای او ندارد. شما فقط باید از این نوع چادرها دوری کنید و اگر برای آن ضعیف هستید، به راحتی می توانید به دردسر بیفتید. مردم پسند نیست و اگر در 25 سالگی ندانید خیلی ساده لوح هستید. پس الان چند سالی است که بچه کوچکی نیستی. شما می توانید زندگی را به طرق مختلف زندگی کنید. شما می توانید شروع به جستجوی دردسر کنید، با مواد مخدر و خشونت درگیر شوید. من آدمی نیستم که همه چیز را با عبای عشق بپوشانم، پس خواسته و ناخواسته نظرم را بده. من همچنین برای افرادی که چنین نگرشی به زندگی دارند درک نمی کنم. مطمئناً شوالیه اخلاقی می تواند نام میانی من باشد. چیزی برای خجالت نیست، بیشتر یک عنوان افتخاری است. بنابراین از اینکه دوباره این موضوع را مطرح کردید متشکرم. همسرم نیز در گذشته مورد آزار مادر و شوهر سابقش قرار گرفته بود. من همچنین می توانم کتابی در مورد آن بنویسم. من به تو رحم خواهم کرد. من بیش از 20 سال است که از روی عشق و علاقه با او هستم، چون او می خواست دوباره به تایلند برود، من اکنون اینجا هستم.
        یک عمل شریف یا به اصطلاح. هرگز قصد من این نبوده که به طور مداوم در تایلند بمانم، اما این کار را انجام می دهم. کشوری که برای تعطیلات خوب است، اما چیزهای زیادی وجود دارد که غیرقابل قبول است، قبلاً در این وبلاگ و اخبار به اندازه کافی در مورد آن نوشته شده است. اما من انتخاب هایم را به رخ نمی کشم، زندگی گاهی اوقات چرخش های عجیبی به خود می گیرد، این برای همه ما اتفاق می افتد. من از تحقیقات مختلف پلیس می دانم که این نوع موسسات با همکاری آژانس اینترپل و پلیس محلی با موفقیت بسته شده اند، بنابراین این امکان وجود دارد. اما من تا حدودی درک می کنم که چرا جانی این موضوع را به پلیس گزارش نکرد، زیرا اتفاقی قبلاً رخ داده بود و در حالت مستی به عنوان یک خارجی، قطعاً پلیس اینجا از آن استقبال نمی کند. همچنین برای ارتکاب اعمال مجرمانه مانند فحشا (اجباری) از شما قدردانی نمی شود. برای پرداختن به آخرین نظر شما می توانم توپ را به عقب برگردانم، اما چه فایده ای دارد. من برای همسرم و آرامشم به تایلند می آیم و از تبدیل شدن به بخشی از جامعه ای منحط خودداری می کنم. من چهار بار در سال کمک می‌کنم تا آنچه را که از مستمری‌ام نیاز دارم به موسسات خیریه و افراد کم‌بخت در این کشور اهدا کنم. با همسرم و جمعی از بازاریان از سازمان های امدادی در کشور بازدید می کنیم. به این میگن دخالت من در 40 سالی که با پلیس هلند کار می‌کنم، به کیفیت زندگی و ایمنی کمک کرده‌ام و بسیاری دیگر نمی‌توانند این را بگویند. مدتی به افسر پلیس در تایلند فکر کردم، اما عاقلانه آن را رد کردم. من ذهنیت "درست" در تعدادی از نکات را ندارم. اتفاقا من بدون اشتباه نیستم اما از آنها درس گرفته ام. هیچ چیز انسانی برای من غریبه نیست. اما گاهی اوقات جایی برای صدای متفاوت در این وبلاگ وجود دارد و این باعث خوشحالی من می شود و مقاومت بحث بهتری نسبت به پیوستن به آن فراهم می کند.

        • دیدریک می گوید

          ژاک عزیز، اکثر ما، شاید همه ما که به تایلند اهمیت می دهیم، سال های زیادی را صرف کیفیت زندگی و ایمنی در هلند کرده ایم. من بیش از 40 سال در شاخه های مختلف مراقبت کار کرده ام: مددکاری اجتماعی، خدمات بحران سلامت روان، بازپروری اعتیاد، مدیریت مراقبت های بالینی. بسیاری دیگر نمی توانند این را بگویند، اما می توانند بگویند که شایستگی های بزرگ تری دارند. شما متوجه نمی شوید که در برخی از نظرات خود چقدر توهین می کنید. شما الان برای همسرتان و استراحتتان در تایلند هستید، می نویسید. آن را در آن نگه دارید. گفتن اینکه احساس می‌کنید درگیر چیزی هستید که «جامعه تحقیرشده» می‌نامید، خوب به نظر نمی‌رسد. خوب است که از برخی موسسات خیریه حمایت می کنید، اما هیچ توجیهی از آن برای قضاوت دیگران و/یا کشوری که فکر می کردید به آن پناه می برید، نمی گیرید. بی جهت هم نبود این واقعیت که نمی توانید به عقب برگردید ممکن است شما را بدخلق کند، اما کاملاً به شما بستگی دارد.

          • ژاک می گوید

            من بداخلاق نیستم، اما در حرفه قدیمم با افراد اشتباه زیادی آشنا شده ام که گاهی اوقات باعث ایجاد مشکل می شود، من آخرین نفری هستم که این موضوع را تکذیب می کنم. درگیری من با همنوعم همیشه عالی بوده است و اکنون تا حدودی متفاوت است زیرا دیگر کار نمی کنم و خیلی چیزها را رها کرده ام. بازنشستگی مزایا و معایبی دارد. جدا از اینکه از خیریه ها حمایت می کنم، نقش اجتماعی عمده ای هم در حمایت از خانواده همسرم دارم. من مطمئناً اینجا در تایلند تنها نیستم، می دانم، اما افراد زیادی هستند که هرگز چنین کاری را انجام نمی دهند. تایلند کشوری است که چیزهای زیادی برای ارائه دارد و من مطمئناً می توانم از آن لذت ببرم و این کار را به طور منظم انجام می دهم. اما من همچنین می بینم که در کجا همه چیز خوب پیش نمی رود و زمانی که لحظات پیش می آید آن را به چالش می کشم. متأسفانه من از معدود افراد این وبلاگ هستم که در مورد سوء استفاده هایی که در اینجا در زمینه بارها و هر آنچه که نزدیک به آن است نظر منفی می دهم. سپس به سرعت به شما برچسب ناله‌زن یا فردی می‌زنند که نباید با او معاشرت کنید، زیرا اجتماعی نیستید و به جمع نمی‌پیوندید. من باهاش ​​مشکلی ندارم، اما منطقی نیست. مردم مرا نمی شناسند من هنوز یک استدلال قانع کننده نشنیده ام که باعث شود ببینم چگونه به چیزهای منفی متفاوت نگاه کنم و من واقعاً برای همنوعم باز هستم. ظاهرا مردم دیدن فالوورها و بله مرمرها را به رفتار منفی خیلی ها ترجیح می دهند. من برای این می گذرم، من برای آن خیلی وقت است که در اطراف هستم. شما رزومه مناسبی دارید که من به آن احترام می گذارم و چیزی در مورد مشارکت اجتماعی شما می گوید.
            من در مورد جامعه ای رو به زوال صحبت می کنم، زیرا این تا حد زیادی قابل مشاهده است، جنگ ها و شیوه های منفی تعامل مردم با یکدیگر و تأثیر بسیار منفی بر اعمال ما. همه افراد کم و بیش تحت تأثیر این موضوع قرار می گیرند. به نظر من، افشای این امر ضروری است، زیرا بسیاری از مردم روی زمین به خوبی کار نمی کنند. این واقعیت که بنابراین باید دهانم را ببندم و از اظهار نظر خودداری کنم خیلی دور از ذهن است. من زندگی با همسرم را انتخاب کردم زیرا او را دوست دارم و از بودن با او لذت می برم. این واقعیت که من خیلی از فرزندان و نوه ها و سایر خانواده و دوستانم را در هلند نمی بینم ذاتی این موضوع است و کمتر از آن راضی هستم. آیا این چیز غیر طبیعی است؟ من هم می توانستم وسایلم را جمع کنم و درست مثل جانی به هلند برگردم، اما در آن صورت هم خوشحال نمی شوم. من مرد حرفم هستم و به توافقاتم پایبند هستم، حتی اگر همیشه احساس خوبی نداشته باشم. اینطور گفت.

        • ژاک، تو لازم می دانی که شخص دیگری، در این مورد جانی بی جی، قضاوت کنی، بنابراین ما می توانیم همین کار را در مورد شما انجام دهیم. تمام پاسخ های شما تا کنون قابل پیش بینی و پر از کلیشه بوده است. همیشه یک انگشت اشاره اخلاقی در مورد نوشیدنی ها و بار دختران. شما می گویید برای پلیس کار می کردید، اما می توانستید فقط یک کشیش یا مدیر مدرسه باشید. شما اولین کسی نیستید که من به مهمانی دعوت می کنم زیرا به نظر من کمی ترش و عبوس به نظر می رسید. در واقع کسل کننده مرگبار است، یک نقاشی روی دیوار حتی سرگرم کننده تر است. این مجاز است زیرا زندگی شماست، هر کاری می خواهید با آن انجام دهید. اما بهتر است از قضاوت دیگران دست بردارید. و چون کلیشه ها را خیلی دوست دارید، این یکی را در دفترچه یادداشت خود بنویسید: زندگی کنید و بگذارید زندگی کنید!

          • راب وی. می گوید

            پیتر، البته، شما فقط زمانی می توانید واقعاً قضاوت کنید که در زندگی واقعی با کسی ملاقات کنید. در نوشتن مانند این آنلاین، تفاوت های ظریف از بین می رود. جانی صادقانه داستان خود را تعریف می کند، اما در نگاهی به گذشته می توان دریافت که دقیقاً تأسیس خوشایندی نبوده است... (کم گفته). با نگاه مثبت، این می تواند به عنوان یک هشدار برای دیگران باشد، یک مثال عینی می تواند به شخص دیگری کمک کند تا زودتر چنین موقعیتی را تشخیص دهد. البته سناریوی ایده آل این خواهد بود که این بردگان مدرن و قربانیان قاچاق انسان نجات یافته و به آنها کمک شود. مثال هم نشان می دهد که همه به این شکل به پلیس مراجعه نمی کنند. آیا می توان از این موضوع درسی گرفت، آیا می توان گزارش دهی را در دسترس تر کرد؟ شاید ناشناس؟

            روشی که ژاک پیام خود را بسته بندی می کند ممکن است به صورت تکان دادن انگشت ترش برای شخص دیگری باشد. سپس ممکن است از نحوه بسته بندی پیام عصبانی شوید یا ببینید قصد نویسنده چیست (مبارزه با قاچاق انسان و استثمار). نیت ژاک به نظر من حسن نیت است، بنابراین شخصاً با تکان دادن انگشت ناامید نخواهم شد. Tjai jen jen تایلندی می گوید.

            در اینجا انواع و اقسام نوشته‌هایی وجود دارد که گاهی مرا به فکر «آه» یا «مرد مرد» می‌اندازد، اما جرأت نمی‌کنم بگویم نویسندگان واقعاً افرادی خوشایند هستند یا ناخوشایند. در هر صورت، از شما برای تنوع مطالبی که در اینجا در این وبلاگ مشاهده می شود، سپاسگزارم. بنابراین من از کمک های جانی و ژاک استقبال می کنم. این یا دیگر آقایان (یا خانم ها) در زندگی واقعی چگونه هستند؟ هیچ نظری ندارم... شاید بعد از اینکه این همه بدبختی کرونا پشت سرمان است، یک مهمانی تایلندی ترتیب دهیم. آیا نویسندگان، خوانندگان و نظر دهندگان می توانند یکدیگر را بهتر ارزیابی کنند که چه کسانی هستند؟ 🙂

          • ژاک می گوید

            نظر شما هم کاملاً شناخته شده و قابل پیش بینی است پیتر و چه خوب که دوباره درگیر هستید. البته شما حق کامل دارید. اما شما مرا به اندازه کافی نمی شناسید و من در اعمالم عمل گرا و واقع بین هستم و مطمئناً علاقه ای به زندگی شبانه ندارم، اگر این به معنای رفتن به بارها، مصرف زیاد الکل و خوابیدن در تخت هتل با یک خانم باشد. من همسرم را انتخاب کرده ام و هرگز به او آسیبی نمی زنم مثلاً با شادی کوتاه مدت. می توانم بگویم خیلی خوب کار کرده ام و این کاملا جدا از نقدهایی است که می کنم. گرفتن همه چیز از زندگی یک مدینه فاضله است. سلامتی من برای من ارزش زیادی دارد، بنابراین روی چیزهای دیگر تمرکز می کنم. من دوستان و آشناهایی دارم که گاهی اوقات از رفتن به بارها لذت می برند، اما حتی بیشتر از آن آنها را در آنجا پیدا نمی کنید. من جلوی هیچ کس را نخواهم گرفت، اما به آنها توصیه خواهم کرد که از آن جلوگیری کنند و دلایل خوبی برای آن وجود دارد، همانطور که اغلب گفته ام. مطمئناً این درست نیست که در آن بارها افراد خوبی پیدا کنید. من این را متفاوت تجربه کردم. خوشبختانه هنوز از نظر جسمی و روحی سالم هستم و ورزش های زیادی انجام می دهم. دوستان و آشنایان من را می شناسند و می توانند انتقاد من را بپذیرند و من هر طور که صلاح می دانم به مسائل رسیدگی می کنم. زندگی کنید و بگذارید زندگی کنید، درست مثل شنیدن، دیدن و سکوت، همه چیز خوب و خوب است، اما مطمئنا همیشه بهترین مشاور نیست و همه نمی توانند این تجمل را تحمل کنند. تفاوت دیگر در بینش جهان، به اصطلاح.

            • یک لیست خوب دیگر از کلیشه های ژاک، تبریک می گویم! من با شما این کار را نمی کنم.

              • ژاک می گوید

                از دل می آید و حیف که این را نمی بینی. اما من به نظر شما احترام می گذارم و گاهی اوقات با شما موافقم، اما البته به کسی در این مورد نمی گویم.

  2. یوهان می گوید

    هیچ پشیمانی از اتفاقی که افتاده نیست. آفرین به دختری که از کمک به جانی برای حمام 75 امتناع می ورزد.

    خوب، شما جوان هستید و سپس کارهایی را انجام می دهید که امکان پذیر نیست، اما در سنین بالاتر هنوز باید عاقل باشید، حتی اگر سطح MBO داشته باشید.

    سپس نشان دهید که لک را نجات دادید، قبل از اینکه داستان او را بشنوید قبلاً در یک رابطه بودید.

    ژاک داستان را خوب خوانده است. تشکر از پاسخ او.

  3. تینو کویس می گوید

    خیلی خوب است که یک داستان صادقانه می نویسی، جانی. در واقع، من فکر می کنم بسیار شجاع است. من نمی توانستم این کار را انجام دهم.

  4. کیسپاتایا می گوید

    روشی از زندگی که من مطلقاً جرات امتحان کردن آن را ندارم. من جرأت می کردم در آن تورنمنت تاکرو شرکت کنم، اما اگر بعد از آن با 2 مردی که تازه ملاقات کردید بیرون بروم، برای من خیلی زیاده روی می کرد. و من مطلقاً جرات نمی کنم در زندگی شبانه خشن بانکوک غوطه ور شوم. بله، من در Khonkaen بیرون رفتم، اما با دوست دختر سابقم. کلاه بر روحیه کارآفرینی شماست.

  5. پیتر می گوید

    قدردانی جانی برای به اشتراک گذاشتن داستان شما. شاید آن را دوست نداشته باشم، شاید چیزی را در آن تشخیص دهم، اما مطمئن هستم که قضاوت نمی کنم.
    با این حال، مطمئن هستم که از امروز به بعد واکنش های شما را، گاهی از نوع «بسیار نامحسوس»، با چشمانی متفاوت و مطمئناً با نور بهتری خواهم خواند.
    برای آن متشکرم!


پیام بگذارید

Thailandblog.nl از کوکی ها استفاده می کند

وب سایت ما به لطف کوکی ها بهترین کار را دارد. از این طریق می توانیم تنظیمات شما را به خاطر بسپاریم، به شما پیشنهاد شخصی بدهیم و شما به ما در بهبود کیفیت وب سایت کمک کنید. ادامه مطلب

بله، من یک وب سایت خوب می خواهم