شما همه چیز را در تایلند تجربه می کنید (230)
در مجموعه داستان هایی که در مورد چیزی خاص، خنده دار، کنجکاو، تکان دهنده، عجیب یا معمولی پست می کنیم که خوانندگان امروز در تایلند تجربه کرده اند: Thai Kassa-Kolder
کشتن تمبر فروش
این هفته آن را روی کمربند صندوق یک سوپرمارکت هلندی گذاشتم: پنج جفت جوراب شلواری زنانه و یک قوطی اسپری خامه فرم گرفته. صندوقدار کمی مسنتر به آن نگاه میکند و در حین اسکن این مجموعه کوچک، «نگاه» را به من میدهد. چه کسی بین "منحرف" و "با این کار چه کند؟" سؤال او در مورد اینکه آیا من تمبرهای فروش میخواهم آنقدر سرد بود که خطر قطعی ایجاد یخ روی بینی او وجود داشت.
وقتی بیرون رفتم فکر کردم اگر خریدهای بعدی من از کرم موبر و یک هویج سنگین تشکیل می شد، او چگونه به من نگاه می کرد. در آن صورت، احتمالاً یک مدیر فروشگاه نگران در خروجی منتظر می ماند. با مهربانی، اما فوراً اطلاعات شخصی و انگیزه قطعی برای چنین خریدهای اعتراض آمیزی را درخواست می کنیم.
نترس صندوقدار عزیز نایلون ها برای مادرم در نظر گرفته شده بود که در راه رفتن مشکل دارد. چه کسی امیدوار است امسال 93 ساله شود. و او عاشق یک حبه خامه زده شده روی لیوان تخم مرغش است.
شما بگویید همه اینها چه ربطی به تایلند دارد؟ خب همه چی این اتفاق باعث شد که بفهمم باید فورا به تایلند سفر کنم. چون کاری برای انجام دادن دارم.
با یک خانم صندوقدار کاملا متفاوت.
آب لنز
روستای بومی همسرم اوی تایلندی روستایی زیبا و در عین حال قرون وسطایی است. این خانه تنها صد نفر را در خود جای داده است، چند غرفه غذای ساده با صاحبان بیمار، و معبد پر زرق و برق اجتناب ناپذیر.
بنابراین برای خریدهای جدی تر، باید به شهری دورتر سفر کرد. با ماشین، موتور سیکلت یا بارج، بسته به اندازه کیسه پول.
یک بار، در یکی از این سفرهای خرید، وارد بزرگترین فروشگاه آنجا شدم. ترکیبی از عمده فروش و سوپرمارکت کوچک. درست پشت صندوق، ویال های محلول لنز تماسی را دیدم. و حتی برند من. از آنجایی که تقریباً موجودی آن تمام شده است، بنابراین سریع و با خوشحالی کالاهای مورد نظر را به خانم جوان تایلندی پشت پیشخوان نشان دادم.
ناراحت
و در بهترین مدرسه انگلیسی من از او یک بطری مایع خواستم. بانوی جوان با مدل بسیار زیبا، (تقابلی بین پوکاهونتاس و شاهزاده خانم مصری که روزانه با شیر الاغ حمام می کند)، معلوم شد که از حضور من بی خبر است. با ادامه سرسختانه به سمت دیگر نگاه کردن، جایی که ظاهراً چیزی بسیار جالبتر از یک گوز سفید خارجی که آب لنز میخواست، در جریان بود.
بنابراین دوباره تلاش کردم و انگشت اشاره هلندیام را به سمت بطریهایی که در قفسه بهقدری اشاره میکردند، دراز کردم. و دوباره، این بار کمی بلندتر، یک کپی خواست. پس از آن او چهره ی روشن را بیشتر به طرفین برگرداند و به من اجازه داد فقط یک نگاه به موهای سیاه و درخشانش بیندازم. من متوجه نشدم.
آیا شاهزاده تایلندی او به تازگی روی گاومیش سفید بین بسته های برنج چسبناک فرود آمده بود؟ آیا قانونی در آن روز اجرا شده بود که هر گونه مکالمه با خارجی ها را ممنوع کند؟ آیا او بینی زیبای تایلندی خود را به دلیل عدم رعایت بهداشت فرنگ برگرداند؟ اما نه، فقط آن روز صبح سالانه خود را با صابون نور خورشید در وان غوطه ور کردم، به طوری که این هم نمی تواند باشد.
اما هیچ پاسخی از زیبایی.
من به سادگی وجود نداشتم. حداقل احساسش این بود.
اوضاع کمی ناجور شد. انگار یکی لیوان شراب قرمزش را روی لباس سفید مهماندار در یک پذیرایی انداخته باشد. و اون یکی من بودم
سرانجام با آمدن یکی از همکاران این بانوی جوان که گردنش را می پیچد، بن بست شکسته شد. کسی که یک بطری از مواد شیمیایی بسیار ارزنده را از قفسه برداشت، باتجه های من را پذیرفت و با مهربانی برایم آرزوی "سواتدی خا" را در حین رفتن کرد.
او انجام می دهد.
پازل
من را بیرون از ساختمان رها می کنند که احساس می کنم جذام دارم. آیا بدون اینکه بدانم به خانم جهان توهین کرده بودم؟ افعال انگلیسی به هم خوردند و او را تا اعماق روح تایلندی لمس کردند؟ پیشنهادهای ناشایست به زبان خارجی؟ چه می تواند باشد؟
وقتی بعداً به او گفتم خانم اوی خندید و دلیلش را فهمید. دختر مطمئناً فهمیده بود که من چه می خواهم، اما احتمالاً یک کلمه انگلیسی صحبت نمی کرد. و از خجالت محض اینکه مجبور بود با من صحبت کند، با احتمال از دست دادن چهره زیبایش، سرش را برگردانده بود. و وانمود کردم که وجود ندارم نادیده گرفتن پرتو من بهترین راه حل برای مشکل زبان او در آن زمان بود. و کار کرده بود.
بازگشت به زیبایی
می بینید، به همین دلیل است که من باید به تایلند برگردم.
به اون فروشگاه به پرنسس خجالتی صندوقدار زیبای من.
سپس پنج جفت جوراب شلواری و یک قوطی خامه فرم گرفته روی پیشخوان او بگذارید. چون اگر زیبایی نمی خواهد حرف بزند، حداقل می تواند «نگاه» را به من بدهد. در همه زبانها همینطور است.
ارسال شده توسط Lieven Kattestaart
داستانی زیبا و زیبا نوشته شده است.
همچنین در مغازه های محلی بسیار قابل تشخیص است.
پاسخ بسیار مفید از صندوقدار.
بدون خطر سوء تفاهم و انتظار برای کمک.
طنز قفسه بالا. به سلامتی
چقدر خوب نوشته شده است، من را به یاد کارمیگلد و گادفرید بومانز می اندازد، آنها هم خیلی خوب نوشتند
عالی..!
آره. طوری نوشته شده است که می خواهید بدانید چگونه پایان می یابد. قابل تشخیص است که اگر در خارج از کشور تحت درمان عجیبی قرار می گیرید، به خود شک می کنید.