زندگی یک آیسان (قسمت 8)

توسط The Inquisitor
Geplaatst در آیسان, زندگی در تایلند
برچسب ها:
مارس 19 2017

Inquisitor اکنون فرصتی منحصر به فرد برای دنبال کردن میانگین زندگی یک خانواده کوچک آیسان دارد. برادر نازنین. یک زندگی معمولی عیسی، فراز و نشیب، احتمالا با این سوال اصلی: چگونه می توان در این منطقه محروم زندگی کرد؟ زمان برای یک دنباله، The Inquisitor شما را به گذشته می برد، در عصر مدرن، در جایی که خود را یک کشور مدرن می نامد.

زندگی یک آیسان (8)

 
با وجود علاقه مجدد پیاک به کار، کسب درآمد کافی همچنان دشوار است. ناگهان فروش پرسود زغال چوب متوقف شد، ضربه ای به صورت حساب. خریداران دیگر حاضر نمی شوند، هیچ کس نمی داند چرا، بقیه روستا و مناطق اطراف اکنون انبار بزرگی دارند که مجبور هستند آن را خشک نگه دارند، که دشوار است، برخی فضای ذخیره سازی برای آن ندارند. پیاک و تای در حال حاضر هنوز روی انبار The Inquisitor و یار کار می کنند، اما به تدریج به پایان می رسد. ساختن دیوارها و تصرف آنها آخرین کار است، سپس آخرین قسط از مبلغ توافق شده را می گیرند. چهار هزار بات، اما قبض آنها در مغازه تقریباً به دو هزار بات رسیده است و عزیز می داند که تفتیش عقاید در این مورد صحبت می کند - این بی رحمی نیست، بلکه جلوگیری از مشکلات بزرگتر است، پیاک در مورد آن چیزها کاملاً بی تفاوت است اما همچنین او بسیار حیله گر است، او روی مهربانی آن عزیز حساب می کند، اما تفتیش عقاید مغازه ای برای او نساخت و او متوجه می شود.

Liefje-lief قبلاً پیشنهاد کرده بود که آنها نیز اجازه دارند انبار را تمام کنند، اما Inquisitor این را نمی خواهد. او دوست دارد خودش این کار را انجام دهد، موضوعی که صرف وقت می کند، به عنوان یک سرگرمی. نصب درب و پنجره،نصب سقف،نقاشی،مبلمان. بنابراین پیاک و تای باید به دنبال درآمدهای حیاتی دیگری باشند.علاوه بر این، قصد این نیست که The Inquisitor به ارائه کار برای آنها ادامه دهد، به اندازه کافی خوب است.

کشت بیشتر سبزیجات دیگر امکان پذیر نیست، اکنون باید زمین برای کشت برنج در دسترس باشد، باید منتظر بارندگی باشیم. همچنین فعالیت کمی وجود دارد که پیاک بتواند به عنوان کارگر روزمزد کار کند. تنها ساخت و ساز جدید در روستا در سال جاری به یک پیمانکار حرفه ای واگذار شده است، هیچ شانسی برای جا افتادن در آن وجود ندارد. پوآ دینگ خانواده خودش را دارد که روی خانه دخترش کار می کنند. زنبور، بانوی مبتکر روستا، اکنون با فردی خارج از روستا نامزد کرده است. بستگان نامزد او اکنون در تمام پروژه هایی که او در دست اجرا دارد کار می کنند، مانند کشت خربزه در مقیاس بزرگ، پاکسازی جنگل، کشت لاستیک در مقیاس کوچک و غیره.

فکر نکنید که هیچ کدام از تازه ازدواج کرده ها نگران این موضوع هستند. فرصت‌های غیرمنتظره اغلب به وجود می‌آیند و روی آن حساب می‌کنند. و احتمال دیگری نیز وجود دارد. خانواده Taai از پرورش جوجه - در مقیاس کوچک - درآمد بسیار خوبی کسب می کنند که سپس آنها را برای فروش آماده می کنند. آنها این کار را هر روز در بازار کوچک شبانه شهر انجام می دهند، اما رقابت زیادی وجود داشته است. به همین دلیل است که خانواده او، در این مورد، مادرش، نمی‌خواهند تای به طور مستقل یک غرفه جدید باز کند.

اما دلبر و تفتیش عقاید در گذشته بارها با یکدیگر گفتگو کرده بودند: اگر چیزهای دیگری برای فروش در مغازه عرضه می شد، می توانست بسیار سودآور باشد. استند قهوه، یکی غرفه، سبزیجات تازه، …. مغازه از ترافیک افراد بیشتر، مشتریان بالقوه لذت می برد. فقط، چه کسی می تواند و می خواهد این کار را انجام دهد؟ دلبر در حال حاضر دستش را با مغازه پر کرده است، او نمی تواند قهوه درست کند یا سوپ آماده کند در حالی که باید در مغازه به مشتریان خدمات ارائه دهد. تفتیش عقاید، که گهگاه دستی را بلند می کند، معلوم است که نمی تواند این کار را انجام دهد، ما هیچ مشکلی نمی خواهیم. و تا الان کسی را پیدا نکردیم.

مرغ آماده! سخت است ! بله یک راه حل فقط تاایی و پیاک حتی بودجه خرید وسایل ضروری را هم ندارند. شما به یک غرفه با سقف در مقابل خورشید نیاز دارید. آتش گاز و گاز. سینی شیرینی پزی. میز کاردستی. چاقو و سایر وسایل آشپزی. مواد بسته بندی. و البته - جوجه ها. پس با هم سر میز می نشینیم، و ببین، تاایی از قبل این ایده را در سر داشت. او خیلی خجالتی بود که آن را تصور کند، و همچنین فکر می کرد که باید ابتدا پس انداز کند تا تمام سرمایه گذاری ها را پوشش دهد. صرفه جویی ؟ چگونه؟ از چی ؟ در چهار ماهی که تای عضوی از خانواده است، با افتخار توانسته اند دویست بات را کنار بگذارند...

ما خیلی سریع از آن خارج می شویم، سرمایه گذاری تقسیم می شود: liefje-lief و The Inquisitor پول را پیش می برند، Taai می پردازد، ده درصد از سود روزانه. پیاک باید غرفه را خودش بسازد، فولادی که برزنت رنگارنگ زیبایی روی آن قرار دارد. او همچنین می تواند میز کار را به هم جوش دهد. در مجموع این یک تامین مالی به مبلغ… شش هزار بات است. استفاده از آب و محل اقامت در فروشگاه ما رایگان است زیرا می دانیم که مشتریان آن نیز از ما خرید خواهند کرد - نوشیدنی و دیگران. Taai مشتاق این است که رئیس خودتان شود، رویای بسیاری از خانم های آیسان که دوست دارند مستقل باشند. و عزت نفس تاایی حفظ می شود، او فکر می کند درست است که این یک نوع وام است، اما بدون بهره، بدون اقساط، که همه چیز را بسیار آسان می کند. تنها، انتشار زمین های خانوادگی (بیشتر در وبلاگ بعدی) آچاری را در کار می اندازد. آیا پیاک می تواند به تنهایی از پس مزارع برنج بربیاید؟ Taai نباید زیاد وارد شود و بنابراین غرفه مرغ خود را ببندد - البته برای فروش مضر است. بنابراین ما مشترکاً تصمیم گرفتیم کمی صبر کنیم و احتمالاً بعداً غرفه را شروع کنیم.

خوشحال بعد از این گفتگو، پیاک و تای به گرفتن ماهی می روند. این بار نه در یک استخر، بلکه در یک رودخانه کوچک، نیم ساعت پیاده روی جایی در یک جنگل. تفتیش عقاید به درخواست معشوقش می آید که او هم می آید چون دختر به راحتی می تواند دوره آرام مغازه را به تنهایی مدیریت کند و به هر حال دیوانه ماهی گیری نیست، او خیلی ترجیح می دهد به لپ تاپ خود آویزان باشد. در انتظار یک مشتری نادر بین ساعت سیزده تا شانزده بعد از ظهر.

 
پیاک این کار را بسیار هوشمندانه انجام می دهد: او رودخانه کم عمق را که دو دایک خاکی پنجاه متر از هم فاصله دارند سد می کند. سپس این قسمت را خالی پمپاژ می کند تا فقط پنج تا ده سانتی متر آب باقی بماند. و بعد وارد می شوید، درست مانند The Inquisitor. درست مثل آنها، پابرهنه. درست مثل اینکه با دست خالی ماهی می گیرند. درست مثل آنها بدن و اندام پر از گل بعد از ده دقیقه. این البته خنده دار است، Inquisitor بسیار کند است، بیش از حد دست و پا چلفتی است، و خوشحال است که می تواند یک ماهی پنج سانتی متری صید کند. اما همه چیز به تدریج در حال بهبود است و گاهی اوقات او می تواند نمونه های بزرگتر را با افتخار نشان دهد.

پس از مدتی، سطل‌ها کاملاً پر از ماهی هستند، در هر شکل و اندازه. به دنبال آن است، اما سخت ترین آنها برای دستیابی به آنها، زیرا آنها در گل و لای می چرخند. و در کرانه ها، بین برگ ها و شاخه های به جا مانده، نوعی گربه ماهی کوچک وجود دارد. چه کسی طعمه بعدی The Inquisitor خواهد شد. او فکر می کند. یک ماهی دائمی و سریع. و با خارهای بد پشت آبشش، اما بر خلاف دیگران، تفتیش عقاید این را نمی داند. در تلاش بعدی، Inquisitor نوعی شوک الکتریکی در انگشت اشاره دریافت می کند که بلافاصله باعث ایجاد درد بسیار شدید می شود. واقعا خیلی دردناکه خون زیادی با وجود زخم بسیار کوچک قابل مشاهده است. عزیزم فوراً می‌داند که چه اتفاقی می‌افتد، آن گونه ماهی به همین دلیل شناخته شده است. (خطرناک). و اقدام فوری انجام دهید. زخم باید بلافاصله تمیز و ضد عفونی شود، در غیر این صورت یک یا دو روز طول می کشد. لطفا همین درد؟ زیرا برای چنین ماهی کوچکی بسیار دردناک و احمقانه است. بله، اگر ماهی واقعا شما را گرفته باشد، درد به آرنج و شانه شما می رسد. سریع ضدعفونی کنیم؟ چگونه؟ اینجا، همه چیز پر از گل، آب قهوه ای تیره، نیم ساعت پیاده روی تا خانه؟

خواننده عزیز، از تخیل خود استفاده کنید. زخم در محل، پشت بوته ضد عفونی شد. در واقع خنده دار اما نتیجه خوب بود، زیرا درد در چند ساعت اول واقعاً قوی بود، اما در اواخر عصر تا حدودی فروکش کرد. سه خرس چانگ ممکن است تا حدی مسئول بوده باشند، اما تفتیش عقاید خوب خوابید. و از عزیزم بخاطر ضدعفونی شدید سپاسگزارم.

ادامه دارد

4 پاسخ به “زندگی یک آیسان (قسمت 8)”

  1. پل می گوید

    من در دوران جوانی ام در سورینام ماهی زیادی از این طریق صید می کردم. ما زمین های زیادی با استخرهای ماهی مرتبط داشتیم. در فصل خشکی که آب کم شده بود، قسمتی را هم سد کردیم و آب را در سطل نجات دادیم. بیش از چند سطل گرفتیم. بالاخره مالکیت خصوصی بود. ما اغلب یک مار آبی کوچک یا گاهی اوقات یک کایمن حدود یک و نیم متری می گرفتیم. ما همیشه خیلی خوش می گذشتیم و بشکه های (فلزی) پر از ماهی. مقداری را در لگن ریختیم، مقداری را مستقیماً داخل تابه ریختیم و مقداری را توزیع کردیم. زمان شگفت انگیز و داستان های مربوط به آیسان همچنان این زمان ها را به زندگی بازمی گرداند، زیرا من خیلی چیزها را می شناسم (تقریبا همه چیز از جمله کاشت برنج، زیرا زمین های بزرگی را به افرادی که بر روی آن ها برنج کاشتند اجاره داده بودیم و من اغلب در آن کمک می کردم زیرا از آن لذت می بردم) حدود 50 سال و بیشتر پیش رخ داده است.

  2. نجار می گوید

    با وجود پایانی که قبلاً شناخته شده بود، این هنوز یک داستان زیباست!!! و البته ما به سختی می توانیم منتظر ادامه آن باشیم...

  3. NicoB می گوید

    صید ماهی خوب، یک هشدار کوچک در مورد گربه ماهی مناسب بود، هر تایلندی می داند که می تواند بد باشد.
    فکر می‌کنم پس از 3 تغییر، بیش از اندازه کافی از آن ضدعفونی‌کننده موجود بود.
    سربازان هلندی در اندونزی نیز در صورتی که در یک شب بی احتیاطی کرده بودند و چیز دیگری برای ضدعفونی نداشتند از این ماده ضدعفونی کننده استفاده می کردند.
    داستان خوب
    NicoB

  4. تینو کویس می گوید

    چرا این داستان ها در مورد زندگی مردم تایلند بسیار جالب تر و تاثیرگذارتر از داستان های مربوط به تجربیات خارجی ها است؟
    شاید به این دلیل که من همیشه چیز جدیدی را در اینجا می خوانم، در حالی که داستان های دیگر درباره فرنگ ها اغلب بسیار شبیه به هم هستند.


پیام بگذارید

Thailandblog.nl از کوکی ها استفاده می کند

وب سایت ما به لطف کوکی ها بهترین کار را دارد. از این طریق می توانیم تنظیمات شما را به خاطر بسپاریم، به شما پیشنهاد شخصی بدهیم و شما به ما در بهبود کیفیت وب سایت کمک کنید. ادامه مطلب

بله، من یک وب سایت خوب می خواهم