زندگی یک آیسان (قسمت 13)

توسط The Inquisitor
Geplaatst در آیسان, زندگی در تایلند
برچسب ها: ,
17 آوریل 2017

Inquisitor اکنون فرصتی منحصر به فرد برای دنبال کردن میانگین زندگی یک خانواده کوچک آیسان دارد. برادر نازنین. یک زندگی معمولی عیسی، فراز و نشیب، احتمالا با این سوال اصلی: چگونه می توان در این منطقه محروم زندگی کرد؟ زمان برای یک دنباله، The Inquisitor شما را به گذشته می برد، در عصر مدرن، در جایی که خود را یک کشور مدرن می نامد.

زندگی یک آیسان (13)

تفتیش عقاید شروع به توجه می کند. در هفته های اخیر بیشتر و بیشتر شنیده اید: "بعد از برنج". همه چیزهایی که اینجا برنامه ریزی می کنند به تعویق می افتد. تا بعد از کاشت برنج. و فرنگ آن را عجیب می یابد. اول از همه: فقط اواسط آوریل است، حداقل بیش از یک ماه قبل از شروع آنها، با وجود بارش باران در حال حاضر، هنوز آب بسیار کمی در مزارع وجود دارد. این چهارمین فصل برنج The Inquisitor است و او این را از روی تجربه می داند. در سه سال گذشته، کار تنها در پایان ماه مه آغاز شده است. فقط در مزارعی که قابل آبیاری هستند، مردم برای رشد شاخه های جوان کار می کنند.

Inquisitor دلیل آن را حدس زده است، اما هیچ چیز جدیدی شروع نشده است. این امر در مورد Taai و برنامه های فروش مرغ آماده نیز صدق می کند. آنها به این درآمد نیاز فوری دارند زیرا دیگر پول نقد ندارند. نقطه صفر صفر. آخرین چیزی که مقداری پول به همراه داشت، فروش غده های خشک شده بود . بقیه، مانند مزرعه لوبیا، طولانی مدت هستند زیرا آنها فقط ظاهر می شوند. گاو آبستن نیز طولانی مدت است، گوساله فقط چند ماه دیگر می آید و پس از آن حتی مطمئن نیست که سالم است یا نه، علاوه بر این، اگر حیوان نر فروخته نشود - پس پول نقد نیست. کار روزانه در این منطقه در حال حاضر امکان پذیر نیست، هیچ ساخت و ساز و یا هیچ چیزی در هیچ کجا در جریان نیست.

تمام امید آنها معطوف به برنجی است که خواهند کاشت. آنها کاملاً متفاوت از تفتیش عقاید غربی فکر می کنند. استدلال او مبنی بر اینکه آنها برای سرمایه گذاری برای ساخت و ساز به پول نیاز دارند (شاخه های جوان، کود، ماشین آلات، نیروی کار)، این پول فقط در اواخر نوامبر خواهد رسید - هیچ تفاوتی ندارد. پیام این است که برنج حدود سی هزار بات برای آنها درآمد خواهد داشت. یک ثروت در چشم آنها. اما یک قمار سخت، بسته به عوامل زیادی مانند آب و هوا، قیمت های بازار، ...

و همه اینها The Inquisitor را کمی عصبی می کند. در ضمن چی؟ چون سنت های اینجا را می شناسد، عزیزم را می شناسد، پیاک را می شناسد. دومی از نظر مالی به خواهر بزرگتر خود تکیه می کند، که به دلیل طبیعت خوب و فرهنگ خانوادگی غالب نمی تواند این کار را رد کند. در حال حاضر کمی ادامه دارد، پیاک و تای یک صورت حساب سنگین در مغازه دارند. آنها به سادگی هر آنچه را که نیاز دارند می خرند (و طبق استانداردهای روستایی آیسان ما طیف گسترده ای داریم، نه فقط نوشیدنی و غذا) بدون صرفه جویی، بدون تردید.

تفتیش عقاید اهل فریب خوردن نیست و او قبلاً تجربه زیادی از آیسان به دست آورده است. او می داند که نباید به دنبال رویارویی باشد، که چیزی جز مشکلات و جو ترش به همراه نخواهد داشت. اما او قصد ندارد مخارج زندگی خانواده دیگری را بپردازد. بنابراین او دوباره به یافتن مسیرهای انحرافی خوب فکر می کند.

ابتدا صورت حساب خانواده پیاک در مغازه وجود دارد. خیلی زیاد است، این امکان پذیر نیست، حداکثر بدهی پانصد بات توافقی بود که ما فروشگاه را راه اندازی کردیم و این برای همه صدق می کند. بنابراین هر بار که پیاک یا تای برای برداشتن چیزی از قفسه‌ها می‌آید، مفتش‌پرس وانمود می‌کند که از بینی‌اش خون می‌آید، کالا را در یک کیسه پلاستیکی می‌گذارد اما خودبه‌خود آن را تحویل نمی‌دهد. مبلغی را که برای خرید تعیین شده است به وضوح بیان می کند. در ابتدا پاسخ به سرعت آمد: آن را روی صورتحساب بگذارید. دفعه بعد، The Inquisitor گزارش داد که در حال حاضر بسیار بالاتر از پانصد بات است، همه در دهکده، از جمله Piak و Taai، قانون را می دانند. عزیزترین من باید بیاید تا توضیح دهد که چرا پیاک یا تای مجاز به انجام این کار هستند. اما The Inquisitor بازی را هر روز تکرار می کند. این امر برای کسانی که درگیر هستند، از دست دادن چهره است، زیرا De Inquisitor این کار را زمانی که مشتریان بیشتری در مغازه وجود دارد، به طور ایده آل انجام می دهد. در آیسان قاعده این است: همه در برابر قانون برابرند. بنابراین مشتریان دیگر شروع به غر زدن می‌کنند و می‌خواهند «فقط» به بالای پانصد بروند، چیزی که عزیز من از آن وحشت زیادی دارد.

حرکت بعدی اعمال فشار بیشتر بدون مواجهه مستقیم با آنها بود. Inquisitor روزانه به طور متوسط ​​حدود دویست بات از مغازه خرید می کند. شیر، تخم مرغ، کلوچه، قهوه، بستنی، آب و نوشابه، گاهی اوقات یک آبجو... . چرا باید آن چیزها را از جای دیگری بخرد؟ این نیز به یک حساب وارد می شود و Inquisitor معمولاً بعد از سه روز پرداخت می کند. حالا او این کار را نمی کند. حسابش در حال افزایش است. دلبر، که البته برای خریدهای جدید به دارایی های نقدی نیاز دارد، می خواهد چیزی بگوید اما استراتژی را درک می کند. چرا The Inquisitor باید پول بپردازد و برادرش نه؟ قبض تفتیش عقاید اکنون به اندازه پول پیاک است - بیش از دو هزار بات. او گزارش می دهد که همزمان با پیاک پرداخت خواهد کرد.

سپس The Inquisitor یک نقشه قدیمی را بدون هیچ قصد واقعی برای اجرای آن احیا می کند. او دوباره علاقه شدیدی به موتور سیکلت، موتورسیکلت سنگین نشان می دهد. هزار سی سی بیشتر قیمت حدود هشتصد هزار بات و بالاتر. شروع به محاسبه، از نظر عزیزان. کمی در مورد آن صحبت کنید، ذکر کنید که او مایل است امسال مقداری پول نقد خرج کند و این سال تنگ خواهد بود (مفتش عقاید ماهانه «دستمزد» را به عنوان رانت خوار به خود می پردازد تا مردم فکر نکنند که او فقط می تواند برای برداشت پول به بانک برود. ). عزیز من اکنون می داند که مازاد کمی برای خرج کردن وجود دارد، که تفتیش عقاید بیشتر به شیطان ها توجه خواهد کرد. زیرا سنت کتاب خانه داری را احیا کرده است. روزانه از آنچه خرج می شود یادداشت کنید و در مورد چه چیزی گزارش دهید.
عزیزم اکنون متوجه می شود که اگر بخواهد از پیاک و خانواده اش حمایت کند، باید با پول خود این کار را انجام دهد. چیزی که او از آن متنفر است، هر چیزی را که به دست می آورد در یک حساب بانکی مشترک پس انداز می کند و همیشه تلاش زیادی برای برداشتن چیزی می خواهد وقتی می خواهد چیزی خرج کند...

همه چیز خیلی مرتب به نظر نمی رسد، اما از نظر The Inquisitor این تنها راه برای اطمینان از اینکه او مجبور نیست برای امرار معاش دیگران هزینه کند است. قول این بود که او فقط از همسر و دخترش مراقبت کند، نه خانواده یا شخص دیگری. شما به سادگی می‌توانید با آن مقابله کنید، اما این به سختی تفاوتی ایجاد می‌کند و هماهنگی کاملاً مختل می‌شود.
چون فکر نکنید کینه وجود دارد. نه، زندگی روزمره با شادی ادامه دارد. دیروز با یک رعد و برق شدید همراه با سطل باران مواجه شدیم. آنجا نشستیم، ساعت دو بعد از ظهر. هر دو روی جعبه چوبی که قبلاً قسمتی از مغازه در ورودی گذاشته بودیم زیرا باد باران را به صورت افقی می وزید. در زمان کوتاهی همه چیز زیر آب می رود، رعد و برق و کف زدن رعد نشان می دهد و می شنویم که درست بالای سر ما آویزان است. نیم ساعت بعد برق قطع میشه خوب، وقتی باران شدید شروع به باریدن می کند، همیشه این اتفاق می افتد، تبدیل به یک امر عادی شده است.

صحنه های خوبی برای دیدن در خیابان و مزارع: افرادی که سوار بر موتور سیکلت از بازار می آیند، خیس می شوند و در عین حال وقتی می بینند که ما متوجه شده ایم می خندند. پیاک برای گرفتن گاوهایش خیلی دیر شده است، حیوانات به دلیل رعد و برق عصبی هستند و به این طرف و آن طرف می دوند، پیاک پشت سر آنها راه می رود بی فایده است. تراس مغازه پر از سگ هایی می شود که برای پناه گرفتن آمده اند، رعد و برق باعث می شود که همدیگر را تنها بگذارند. تای کاملا غرق شده از بازار شهر برمی گردد، اما با آن سرگرم می شود. بعد از یک ساعت تصمیم گرفتیم مغازه را ببندیم، به هر حال کسی نمی آید.

فاصله سی متری بین مغازه و خانه خیلی زیاد است، حالا خودمان خیس می شویم. می خندیم و متوجه می شویم که پنجره ها را باز گذاشته ایم، گودال هایی در خانه است، اما نگران نباشید، بعداً خشک می شوند. وقتی در تراس بالایی که اکنون بسته شده (اما پر از گودال است) کمی استراحت کنیم، طوفان متوقف می شود. دمای هوا تا بیست و پنج درجه خنک شده است که واقعاً از چهل سرد است و لباس های خیس ما را سرد می کند. خوب، یک دوش آب گرم خوب! بد شانسی، هنوز برق نیست، پمپ آب و دیگ آب گرم کار نمی کنند.

الان ساعت پنج بعد از ظهر است، تفتیش عقاید می خواهد غذا بپزد. نمی تواند. فریزر مجاز به باز شدن نیست، کی می داند تا کی برق نخواهد بود. توالت رفتن سخت است، سیفون نمی شود. گرسنه به خواب رفتن بعد از چند شیرینی، بدون دوش گرفتن. بدون نور، با چراغ قوه کار کنید. بدون پنکه و تهویه مطبوع، اتاق خواب بسیار گرم است.

صبح روز بعد هنوز برق نیست. سپس قهوه را از طریق مشعل گاز میل کنید. اینترنت کار نمیکنه سپس بلافاصله مغازه را باز کنید. جایی که تای و پیاک با ناراحتی بدون برق The Inquisitor سر خود را می خندند. برای زن و شوهر دلگرم کننده است، اصلاً اذیت نمی شوند.

تفتیش عقاید می تواند با آنها دوش بگیرد. کلبه ای تقریبا آجری بدون روکش سیمانی، کفی از خاک قرمز پر شده. یک توالت چمباتمه زده درست در وسط که The Inquisitor مدام به آن سر می زند. درست پشت آن یک بشکه بزرگ از آب سرد یخی است. یک تخته چوبی خشن از خرپا سقف آویزان است و می لرزد. صابون، شامپو، مسواک و خمیر دندان آنها، یک تکه آینه شکسته و یک شانه مو که توسط یک دسته مارمولک محافظت می شود، وجود دارد. نور از یک دهانه در سقف فولادی می آید، پانل ها مازاد هستند و فقط کمی کوتاه هستند. Inquisitor توسط یک قورباغه بزرگ به رنگ سبز تیره با گوی های قهوه ای در پشت خود تحت نظر است، اما این موجود برای انجام هر کاری تنبل تر از آن است. خاک قرمز پاهای The Inquisitor را حتی از قبل از دوش گرفتن کثیف تر می کند.

وقتی قدرت بعد از بیست ساعت بدون آن برمی گردد، بسیار خوشحال می شود. سبزیجات یخ زده، بیتربالن، کروکت های گوشتی و سایر غذاهای لذیذ او هنوز یخ زده هستند. عزیزم کمتر خوش شانسه بستنی فریزر مغازه آب شده است. او ادعا می کند که تنها پس از اینکه The Inquisitor به مسئولیت خود در قبال مشتریان اشاره کرد، او مایل است از شر همه چیز خلاص شود؛ او ادعا می کند که انجماد مجدد می تواند بعد از آن مشکلات پزشکی ایجاد کند. تاایی که تازه وارد شده است، مشکلات کمتری با آن دارد، او همه چیز را به خانه می آورد تا در قسمت فریزر یخچالشان نگهداری کنند. امیدوارم PiPi از آن بیمار نشود ...

ادامه دارد

9 پاسخ به “زندگی یک آیسان (قسمت 13)”

  1. NicoB می گوید

    زیبا نوشته شده، برگرفته از زندگی؛ گاهی اوقات نیاز به بداهه سازی و مسیریابی در زندگی دارد، اما یک ناخدا خوب در هر باد بادبانی می کند.
    من کنجکاو هستم که آیا تا نوامبر طول کشید تا بازپرس صورتحساب خود را پرداخت کند، اما به هر حال ادامه دارد.
    NicoB

  2. فرانک می گوید

    عکس زیبا!

  3. نجار می گوید

    چه تفاوت بزرگی بین ساوانگ دن دین "ما" و حومه وانون نیوات وجود دارد... اینجا فقط یک قطع برق کوتاه داشت. البته یک داستان زیبای دیگر و ما نمی توانیم منتظر ادامه آن باشیم!!!

  4. ژان می گوید

    فوق العاده است، پا را محکم نگه دارید. من خودم نمی توانم این کار را انجام دهم و متأسفانه دوست دخترم این را می داند و همچنین کل خانواده.

  5. شرکت می گوید

    برای تکرار: همیشه خواندن این داستان ها بسیار لذت بخش است.

  6. افزودنی ریه می گوید

    بله، پیدا کردن یک رسانه شاد برای چنین شرایطی همیشه آسان نیست. یک عامل اضافی این است که صلح داخلی باید حفظ شود و "همبستگی" شناخته شده خانوادگی در تایلند این امر را آسان نمی کند.
    من یک بار مقاله ای برای این وبلاگ نوشتم که موفقیت و بقای مغازه های محلی را شرح می داد. دلیل اصلی امکان خرید اعتباری است، چیزی که در بازار خانگی 7/11 امکان پذیر نیست و غیره. در آنجا خرید و پرداخت در صندوق، بدون اعتبار است. اکثر مردم به محض دریافت دستمزد بازپرداخت می کنند، اما اگر دستمزدی وجود نداشته باشد، همانطور که در موردی که شما توضیح دادید، چه؟ به هر حال، شما نمی توانید پوست را از روی سنگ بردارید ... و وقتی صحبت از خانواده می شود ... ؟؟؟ فقط یک ورودی در حسابداری فروشگاه ارائه دهید: "زیان غیرقابل جبران" و مطمئن شوید که این زیان ها از سود بیشتر نمی شود، زمانی که بدانید یک صورتحساب پرداخت نشده 1000 THB در واقع ضرری چند برابر این مبلغ را نشان می دهد، خیلی سریع اتفاق می افتد. از این مبلغ (تلف شدن کالا و خرید مجدد آن)

    قطعی برق پدیده ای است که باید همیشه به آن توجه کنید، به خصوص اگر مغازه ای دارید که کالاهای فاسد شدنی در آن نگهداری می شود. یک ژنراتور چند کیلوولت آمپر راه حل است. چند ماهی است که اینجا هر شنبه به دلیل احداث خط فشار متوسط ​​جدید گران شده است. بدون برق هر شنبه از ساعت 09 صبح تا 18 بعد از ظهر. این روز شنبه به دلیل توافق با چند شرکت. از آنجایی که من به منبع آب خودم با یک پمپ وابسته هستم، یک ژنراتور خریدم که توان کافی برای پمپ، تعدادی فن و دو فریزر را تامین می کند. شاید شما باید در مورد چنین سرمایه گذاری برای مغازه خود فکر کنید؟

    با احترام رودی.
    افزودنی ریه

    • تفتیش عقاید می گوید

      ضرر باید رد شود؟ هرگز اتفاق نخواهد افتاد!

  7. قصابی کامپن می گوید

    تقریباً هر کارآفرین دیر یا زود باید با فاکتورهای غیرقابل وصول مواجه شود. در صورت ورشکستگی، چیز بیشتری نمی توان ادعا کرد. و آن کشاورزان کوچک دائماً در آستانه ورشکستگی زندگی می کنند. همانطور که خودتان در قطعات خود بسیار خاطره انگیز و در واقع سرگرم کننده توصیف می کنید! از مرغ کچل نمی توان چیزی انتخاب کرد. البته، می توانید از آنها بخواهید تا ظرف ها را بشویند یا چمن را تا زمانی که بدهی آنها تسویه شود.
    .

  8. NicoB می گوید

    گاهی اوقات نگهداری این موارد واقعاً دشوار است، درک کنید که بازپرس با تمام خطراتی که به دنبال دارد، هدایت می‌کند.
    نقل قول: "بنابراین سایر مشتریان شروع به غر زدن می کنند، آنها نیز می خواهند "فقط" بالای پانصد بروند، چیزی که عزیز من از آن ترس زیادی دارد. ”
    عزیزم نباید ترسی داشته باشی حدش هم همینه.
    اگر عزیزش نمی تواند استقامت کند، بهتر است مغازه را ببندد. چرا؟ زیرا در غیر این صورت نمی توان از افزایش آهسته محدودیت توسط مشتریان جلوگیری کرد و به خواسته های بیشتر مشتریان وابسته می شود، موضوع بسیار انفجاری، وضوح و سازگاری لازم است.
    موفق باشید، امیدوارم بتوانید آن را کشف کنید.
    NicoB


پیام بگذارید

Thailandblog.nl از کوکی ها استفاده می کند

وب سایت ما به لطف کوکی ها بهترین کار را دارد. از این طریق می توانیم تنظیمات شما را به خاطر بسپاریم، به شما پیشنهاد شخصی بدهیم و شما به ما در بهبود کیفیت وب سایت کمک کنید. ادامه مطلب

بله، من یک وب سایت خوب می خواهم