آماده برای آیسان
باران از آسمان می بارید. همه سبزه ها آویزان است، سنگین از قطره ها، باد نیست. سگ ها با تنبلی زیر سایبان تراس دراز می کشند، مراقب هر چیز جالبی برای دیدن باشند، در صورت لزوم به خیسی اهمیتی نمی دهند و به سمت مناظر پیاده روی می کنند.
چند ایگوانا روی تنه درختان جوان وجود دارد که دور از هم هستند اما همچنان همدیگر را تماشا می کنند. قورباغه ای که بیش از حد اعتماد به نفس دارد بدون توجه به توجه سگ ها سرپیچی می کند. پرنده ای که ظاهراً از خودش و محیط اطرافش راضی است، آوازی را شروع می کند. Inquisitor نیز با وجود باران راضی است.
پس از یک سفر پانزده روزه به خانه در آیسان بازگشت. به طور غیرمنتظره ای طولانی است، زیرا قصد اولیه این بود که با رفتن به بانکوک به مدت یک هفته، "خستگی آیسان" خود را حل کند. هشت روز دیگر اضافه شد.
ق. بانکوک. چقدر The Inquisitor این شهر را دوست دارد. یک ماستودون بتنی با آن بوی معمولی: گرمسیری، عجیب و غریب، پر از پوسیدگی بدون مزاحمت. اما همچنین معطر به دلیل غرفه های بی شمار غذا در خیابان و رستوران های بی شمار با غذاهای جهانی که در اروپا ناشناخته است و به آن بُعدی مضاعف می بخشد، گیاهان شناخته شده و ناشناخته بینی شما را نوازش می کنند و ذائقه شما را قلقلک می دهند. گرمایی که بین آسمان خراش ها باقی می ماند. آسمان تهدیدآمیز با طوفان های رعد و برق که باعث می شود آسفالت بی پایان بعد از آن بخار شود. یک کاسه سوپ تحت فشار زیرا در چنین دوش آب از دهانه فاضلاب خارج می شود.
و با این حال این ماستودون شهری سرسبز است، ده سانتی متر مربع زمین و گیاهی با گل است. بیست سانتی متر زمین و یک بوته است. نیم متر مربع و یک درخت وجود دارد. صرف نظر از اینکه ریشه، برگ یا هر چیز دیگری باعث ایجاد مشکل می شود. سایه!
ترافیک شلوغ پر هرج و مرج که The Inquisitor مانند بهترین ها از طریق آن حرکت می کند، اگرچه رانندگی ناامیدانه به دلیل نداشتن GPS از دست رفته است. علاوه بر این، به نظر می رسد که ترافیک دائماً متوقف است، اما همه در نهایت به مقصد می رسند.
هنگامی که ماشین در پارکینگ هتل پارک شد، The Inquisitor باید با بسیاری از رانندگان تاکسی که در هر زمان به شما نزدیک میشوند تا شما را به یک طلافروشی، جواهرفروشی یا مرکز خرید ببرند، برخورد کند. و درست مثل هر کس دیگری، Inquisitor هم هر از چند گاهی دلشاد می شود، فقط به دلیل قیمت پایین غیرمنتظره بلافاصله لباس جدیدی می خرد.
تاکسیها با توکتوکها جایگزین میشوند، اگر کمی مذاکره کنید، با چهل بات میتوانید خیلی راه بروید. یا از طریق قایق های روی کانال ها، از این نوع حمل و نقل لذت ببرید و هرگز نمی دانید که آیا مقصد مناسبی را انتخاب کرده اید یا خیر. به همین دلیل، The Inquisitor هنوز جرات استفاده از اتوبوس ها را ندارد.
هرگز یک بازدید را از دست ندهید: محله چینی ها. از جاده یاووارات شروع می شود. یک گذرگاه شلوغ، انبوه تاکسیهای زرد-سبز و آبی-صورتی، تعدادی وسپا که در هیچ کجای دنیا پیدا نمیشوند، تعداد بیشماری اتوبوسهای بدبو و ژولیده. انبوهی از مردم که مدام توسط مردانی با پیراهنهای سفید بدون آستین که گاریهای دستی را در کوچههای کناری باریک هل میدهند، مزاحم میشوند. طیف گسترده ای از کالاها و محصولات، و همچنین فضایی مرموز، زیرا اپراتورها عمدتاً چینی-تایلندی هستند، جامعه ای بسته تر از بومیان واقعی.
با نشاط بخرید زیرا کثیفی ارزان است و دامنه آن در فروشگاه خودمان به میزان قابل توجهی افزایش می یابد. تفتیش عقاید با کیسه های زیادی که در آغوش دارد عرق می ریزد، او به فکر خرید یک گاری دستی است. نوشیدن مقداری کولا از کیسه پلاستیکی همراه با یخ برای مدتی با طراوت است، اما بعد از سه ساعت کافی است. چمدان تاکسی خیلی کوچک است، پس آن را با یک تکه نخ ببندید.
بسیار زیباتر از مراکز خرید مدرن در چین تاون!
علاوه بر تفریحات شبانه جذاب، بانکوک بیشتر از پاتپونگ، soi Cowboi یا NaNa Plaza است. اینجا جواهراتی از بارها، کلوپها و دیسکوها وجود دارد که از دید غربیها پنهان ماندهاند، اما خانم آنها را میداند. با این حال، ما مصرف الکل را به یک شب بیرون از خانه محدود می کنیم، هر دو به یک تراس زیبا، یک کوکتل نیاز داریم و بعد از آن خیلی دیر به هتل نرویم. صلح پیام است.
و بنابراین به خصوص از آنچه بانکوک بهترین ارائه می دهد لذت ببرید: اسپا. ماساژ پا در میان، ماساژ صورت در صورت تمایل، اسکراب بدن. یک ماساژ تایلندی کمی بیش از حد سفت. سونا با ماساژ معطر بعد از آن. حمام گیاهی پدیکور و مانیکور. بله، Inquisitor می تواند از آن لذت ببرد. درست مثل عشقی که تنها زمانی عجیب به نظر می رسد که The Inquisitor با وجود حضور چندین زن و مرد، برهنه در سونا ظاهر می شود. او در تمام عمر بلژیکی خود این کار را انجام داد، اما در اینجا باید سارافون به کمر خود ببندید ...
اما پس از یک هفته مه دود به اعماق گلوی Inquisitor نفوذ کرده است، نشانه ای از اینکه بس است. اما ما هر دو هنوز حوصله برگشتن به خانه را نداریم، خانم همچنین احساس می کند که به تعطیلات نیاز دارد - ما در طول روز زیاد می خوابیدیم، یک هفته بیشتر به وقت اروپا زندگی می کردیم.
پس کمی هوای دریا ضرری ندارد. مشاوره کوتاه، مثل همیشه به پاتایا می رسیم. Hua Hin یا Cha Aam برای ما خیلی کوچک و محدود هستند، جزایر آفتابی مانند Ko Chang، Koh Kut و ... خیلی دور هستند. علاوه بر این، خواهر دوست دختر در پاتایا زندگی می کند و The Inquisitor هنوز دوستان زیادی در آنجا دارد.
ما هشت روز در این شهر لذت گرا می مانیم. شهر زشت نیز، با هرج و مرج ترافیکی برابر با بانکوک بدون روح جهان وطنی پایتخت. اما اوه بسیار جذاب به دلیل طیف وسیعی از سرگرمی ها، رستوران ها و مکان های مخفی در فاصله رانندگی که The Inquisitor می شناسد.
با این حال، تفتیش عقاید و همسرش پیشنهاد سرگرمی را نمی پذیرند، یک شب بیرون رفتن گاه به گاه در واکینگ استریت یک سنت است، بقیه مربوط به دیدار با خانواده و ملاقات با دوستان است. گاهی اوقات کمی تفریح ساحلی در نزدیکی Baan Saree، استراحت در ساحل شنی زیر درختان نخل. میز پایین پوشیده از خرچنگ، صدف، ماهی مرکب و دیگر غذاهای دریایی.
عصرها با شام های طولانی خوب پر می شود، انتخاب گسترده است. با این حال، تفتیش عقاید همیشه به دنبال غذاهای غربی است: یک روز غذای دلچسب آلمانی، روزی لذت آشپزی فرانسوی، روزی استیکخانهای با شهرت.
و حتی بازدید از دو مؤسسه هلندی - The Inquisitor از شاه ماهی، کوفته و سوسیس کاری لذت می برد. سپس روز بعد عاقلانه یک رستوران تایلندی را انتخاب می کنید، با تنقلات مختلف که به راحتی هضم می شوند اما بسیار خوشمزه هستند.
سفر بازگشت آشفته است، تفتیش عقاید از نگاه کردن به تقویم غافل شده است. وسط یک آخر هفته طولانی است، دوشنبه و سه شنبه تعطیلات رسمی هستند. برای چهار روز؟! سپس یک ساکن عادی آیسان سوار ماشینش می شود تا به طرف خانواده برود. سهشنبه حتی یک تعطیلات مکرر بودایی است، شروع یک دوره ریاضت سه ماهه، بنابراین همه برای بازدید از معابد بیرون میروند. از پاتایا تا فراتر از کورات می رود، بعد بدبختی است. همچنین رژه، به سادگی در محور اصلی بانکوک به مرز لائوس، Vientane. و Inquisitor در اوایل شب تسلیم می شود، یک شب اضافی در Udon Thani امکان پذیر است.
و حالا به خانه برگشت، آیسان. به طرز شگفت انگیزی آرام و با سرعت آهسته زندگی. ذهن شاداب، بدن آرام. با دیدن دو سگ، دوباره دو گربه - که بدون استثنا ابراز رضایت می کنند زیرا ما برگشتیم. همچنین دیدن دوباره همه مردم، که بسیاری از آنها خودبهخود از ماشین ما که در اواخر صبح از روستا عبور کرده بود، آمدند. دلشان برای ما تنگ شده بود. آنها فکر می کردند ما بر نمی گردیم.
برنامه ما برای بازگشایی مغازه فردای آن روز به هم می ریزد، بنابراین با جریان دائمی افراد کنجکاو روی تراس مغازه می نشینیم و به بقیه روستا علامت می دهیم که پایین بیایند.
به نظر می رسد که ما چندین سال دور بودیم: دلبر به شایعات با زنان می رسد، مرد تفتیش عقاید احضار می شود تا در مورد افراط و تفریط خود بگوید. سوالات واقعی آیسان نیز که پس از دو هفته زندگی ذهنی غربی کاملاً صمیمی به نظر می رسد: چقدر هزینه داشت؟ تعداد زیادی زن زیبا؟ تنهایی بیرون رفتی؟ آیا شما زن دیگری داشته اید؟ همه اینها با پوزخندی همراه بود که نشان از کارهایی دارد که تفتیش عقاید اصلا انجام نداده است.
اما بدون مشکل است، ما برای چند ماه ایسان آماده هستیم.
زیرا چمنی که به تدریج در هزار و ششصد متر مربع گسترده شده است تا زانو است. حوض دارای آب کدر است، فیلترها باید تمیز شوند و آب تعویض شوند. پمپ آب نشتی دارد که به همراه شیر آشپزخانه بیرونی نیاز به تعمیر دارد.
لین لین، عوضی ما، باردار است و خیلی غیرآیسان، باید به دامپزشکی خانم برود. او همچنین می خواهد یک مهمانی ترتیب دهد زیرا به زودی تولد Inquisitor نزدیک است.
آنها یک «پارتی فرنگ» را پیشنهاد می کنند، ما مقداری غذای رایگان می دهیم، به این امید که مهمانان بعد از آن نوشیدنی خودشان را بخرند. درست مثل پاتایا.
تفتیش عقاید بهتر می داند. او فقط یک کارتن چانگ و شش بطری لائو کائو ارائه خواهد کرد.
و مقداری آب خنک کننده برای خانم ها.
در غیر این صورت مرده خواهد بود.
– پیام بازنشر شده –
باز هم داستان خوبی بود، اما من کمی نگران تفتیش عقایدمان هستم.
فقط پیام های بازنشر شده، دیگر هیچ ماجراجویی جدیدی وجود ندارد.
یک داستان زیبا