از تایلند لذت ببرید
آیا شما این را تشخیص می دهید؟ شما در جایی در شهر یا روستایی قدم می زنید که ممکن است تصادفی از آن دیدن کنید یا نه، و چیزی را در مغازه یا بازاری می بینید که مدت هاست آن را می خواهید. شما آن را می خرید و مدتی بعد همان چیزی را برای فروش در نزدیکی خانه خود می بینید، شاید حتی با قیمت کمتر.
We سفر کردن امروزه در سراسر جهان، به عنوان مثال برای یک تعطیلات نار تایلند، و تمام جاذبه های گردشگری که توسط آژانس مسافرتی به ما توصیه شده و بروشورها را ببینید. کاخ بزرگ در بانکوک، واکینگ استریت در پاتایا، ساحل هوآهین، ما همه چیز را در مورد آن می دانیم به همان اندازه که در مورد فرهنگ تایلندی، بودیسم و جنبه های مختلف صنعت سکس می دانیم. می توانیم در روز تولد در مورد آن صحبت کنیم، درست است؟ اما اگر از همان فرد بپرسید که آیا تا به حال به منطقه تفریحی Geestmerambacht رفته است - من در آلکمار زندگی می کردم - جایی که می توانید از پیاده روی، ماهیگیری، شنا کردن یا نوشیدن آبجو در تراس لذت ببرید، پاسخ این است: "خب، اوه، نه. !»
چیزی که میخواهم بگویم این است که نگاه و افکار ما اغلب به دوردستها متمرکز میشود، در حالی که چیزهای زیبا، جالب و گاهی دلگرمکننده را در محیط خود نمیبینیم. خوب، ما آن را می بینیم، اما ناخودآگاه و فقط به آن فکر نمی کنیم.
من اکنون به عنوان یک بازنشسته در تایلند زندگی می کنم و هر روز از آن لذت می برم. بله، من به خوبی می دانم که در این کشور، در هلند و در بسیاری از کشورهای دیگر انواع مشکلات وجود دارد که باید حل شوند. آیا باید تمام روز را صرف انجام این کار و شرکت در بحث های گاه داغ مثلاً در این وبلاگ کنم؟ بله، ممکن است بگویید، باید هدفی در زندگی خود داشته باشید و کمک کنید تا دنیا به مکانی بهتر تبدیل شود. اوه بله؟ خوب، من قبلاً به آن هدف دست یافته ام و همچنین به اندازه کافی برای بهبود دنیا انجام داده ام، اگرچه دومی موفقیت آمیز نبود. بگذارید فقط از زندگی روزمره لذت ببرم، همه چیز را در اطرافم در محله می بینم، حتی وقتی در شهر قدم می زنم. می بینم یا می شنوم، لبخند می زنم و بعد فکر می کنم، باید این را به کسی بگویم. اما بله، شما نمی توانید احساسی را که با دیدن آن داشتید، منتقل کنید. شاید شنونده دوستانه سری تکان دهد، اما به این فکر می کند که با آن چه کنم، و رویداد در هیچ چیز گم نمی شود.
من کمی اینجا در پاتایا قدم می زنم و انواع چیزها، رویدادها و صحنه هایی را می بینم که به سختی ارزش بازگویی را دارند. و با این حال آنها به من احساس گرمی در درون می دهند، احساس لذت و رضایت از چیزهای معمولی زندگی.
به خیابانی که در آن زندگی می کنم بروید. توسط دو سگ "محافظت" می شود که هر کدام قلمرو خود را مشخص کرده اند. ورود سگ عجیب و غریب ممنوع است و افراد عجیب و غریب، عرضه کنندگان یا فروشندگان خیابانی نیز به شدت پارس می شوند. سگ ها هیچ کاری نمی کنند، تقلب نمی کنند، اما سر و صدای زیادی تولید می کنند. من ابتدا با آن دو مشکل داشتم، اما هر دو را بهتر کردم و اکنون احترام کامل دارم. وقتی از خانه بیرون می آیم مودبانه به کناری می روند یا زیر ماشین ناپدید می شوند و شب ها که با موتور سواری برمی گردم هر دو خواب هستند و حداکثر سرشان را برای مدت کوتاهی بالا می گیرند. فکر می کنم صدای موتور من را تشخیص می دهند: مردم خوب! من فکر می کنم که فوق العاده است.
در حین پیاده روی مرتب از کنار رانندگان تاکسی موتوری رد می شوم که از من می پرسند: تاکسی، خاپ؟ سپس به شکم آیندهام اشاره میکنم و میگویم: مای او، خاپ، ورزش کن، راه برو، راه برو. همیشه انگشت شست بالاست و گاهی اوقات نظری در مورد سیگار در دهانم می شود. با لبخند راه می روم
در چراغ راهنمایی یک زوج جوان تایلندی را می بینم که سوار بر موتورشان منتظر چراغ سبز هستند. او هدایت میکند و او پشت مینشیند و دستهایش را عاشقانه دور کمرش میگیرد. البته برای ایمنی، اما من همچنین فکر می کنم که این نیز برای نشان دادن عشق او به مردی است که در فرمان است. این مطمئناً یک ازدواج شاد خواهد بود!
کمی بعد از کنار یک زمین باز می گذرم و دو سگ را می بینم که با هم جفت می شوند و حدوداً هشت سگ دیگر اطرافشان را تماشا می کنند و پارس می کنند. تشویق یا حسادت چیزی است که در ذهن من می گذرد؟
در گوشه، دو معلول نروژی را با ویلچر برقی نشان میدهم که به سمت Big C میروند و کمی بعد در جاده ساحلی روی شانه یک مرد انگلیسی ضربه میزنم و هشدار میدهم که بهتر است زیپ جیب پشتش را ببندد، زیرا کیف پولش بسیار است. هدف آسان برای یک جیب بر تشکر سهم من است و راضی هستم که راهم را ادامه می دهم.
من می توانم بسیاری از حوادث دیگر را که به سختی ارزش گفتن دارند را نقل کنم. با این حال، "پیام" من این است، به اطراف خود نگاه کنید و از چیزهای معمولی کوچک، اما آه بسیار جالب در محیط نزدیک خود لذت ببرید. در مورد اینکه آیا پیراهن قرمز یا پیراهن زرد در تایلند مناسب است یا اینکه کابینه روته در هلند خوب است یا خیر، نظری نداشته باشید.
داستان عالی گرینگو آیا می توانید سیگارهای خوب در تایلند بخرید؟
متشکرم، دیک!
بله، سیگار برگ را می توان از اینجا در پاتایا خریداری کرد، اما سیگارهای من هنوز از هلند می آیند. در آگوست سال گذشته داستانی در این باره نوشتم: "سیگار سیگار کشیدن در تایلند"
در واقع یک نثر زیبا، برگرفته از دل. و من به تجربه می دانم که می توانید سیگارهای خوب را در پاتایا خریداری کنید…
در حال حاضر در حال لذت بردن از ساحل در فیلیپین، بازگشت به تایلند در پایان این ماه و بهار در هلند در ابتدای آوریل. با نگرش مثبت، مکان خوبی برای حضور در بسیاری از مکان ها است. گرینگو همینطور نگهش دار!
داستان خوب، ما در هوآهین هستیم، و نه در خود شهر، بلکه واقعاً در میان تایلندیها هستیم، و در واقع وقتی با اسکوتر خود در آنجا راه میروم یا رانندگی میکنم، همیشه از تایلندیها، آداب و رسوم و همه کارهای قابل توجهی که انجام میدهند لذت میبرم. شما در هلند نمی بینید.
تا زمانی که اینجا هستم هر روز از آن لذت می برم.
چیزی که من می خواهم بدانم این است که چرا بسیاری از مردم پاتایا را انتخاب می کنند در حالی که مکان های زیادی وجود دارد که ساکت تر است و تایلند بسیار بیشتر است، این عجیب نیست زیرا فکر می کنم خود پاتایا برای بیرون رفتن و بیرون رفتن نیز عالی است. به همین ترتیب، اما واقعاً دیگر تایلند نیست. می توانید این را به من بگویید.
این فقط یک انتخاب است که شما می کنید. برخی دیگر در شهر بزرگتری مانند بانکوک زندگی می کنند و برخی دیگر روستایی در آیسان را انتخاب می کنند.
من در منطقه آرام پاتایا، در میان تایلندی ها و نزدیک به مرکز شهر زندگی می کنم. در خانه آرام و اطراف آن کمی سرزنده است. من زمانی به آن با جزئیات بیشتری خواهم پرداخت.
در پاتایا نیز موجود است، اما باید کمی تلاش کنید. حومه شهر هنوز واقعاً ساکت است و با 15 دقیقه رانندگی از خیابان واکینگ می توانید خود را در منطقه ای بیابید که تقریباً احساس می کنید در شمال تایلند هستید. آنجاست، اما شما باید کمی تلاش کنید و فقط در مکانها و مسیرهای توریستی معمولی بچرخید. ما الان سومین سال است که به اینجا می آییم و هنوز با مکان های جدیدی روبرو می شویم.
بله، شما می توانید به هر سمتی بروید، سال گذشته جزیره سومد را از پاتایا انجام دادم، روز خوبی بود با یک شب اقامت.
آفرین، گرینگو
چه داستان خوبی، لذت بخش است.
من چند هفته ای است که در هوا-هین زندگی می کنم، 2 یا 3 سگ نیز با پارس کردن به من حمله کردند، من چند بار به آنها غذا دادم و حالا وقتی وارد سوئی می شوم، آنها دنبال اسکوتر من می روند و دم هایشان را تکان می دهند. .
به نظر من فوق العاده است!
گرینگو عزیز، شما می نویسید، "من به اندازه کافی تلاش کرده ام تا دنیا را بهبود بخشم، اما بدون موفقیت"، اما می دانید، یک ضرب المثل قدیمی وجود دارد که می گوید: "دنیا را بهتر کن و از خودت شروع کن" (این حمله به شما نیست. )!!! اما منظورم این است که بگویم شما در حال حاضر دستان خود را پر کرده اید، خودتان دنیا را بهبود می دهید، که در واقع یک کار غیر ممکن است! به هر حال، مقالات عالی که هر بار ارسال می کنید!
به طرز شگفت انگیزی در چشم انداز قرار داده شده است! درود، تن.
گرینگو کاملا درست می گوید. هر کجای دنیا که می روید، از چیزهای کوچک لذت ببرید و راضی باشید. به خصوص اگر بازنشسته باشید و تمام عمر خود را کار کرده باشید. حالا وقت لذت بردن است. اتفاقا یک داستان خوب دیگر، گرینگو.
@F.Baarssen،
شما به خوبی می توانید در حومه پاتایا در میان مردم تایلند زندگی کنید، جایی که ساکت است و من فکر می کنم واقعا تایلند است، و هنوز هم از مزایای "شهر" در آن نزدیکی برخوردار باشید.
اما از نظر شما تایلند واقعی چیست؟
لئو بوش
البته شما کاملاً درست می گویید، اما در واقع منظورم این است که چرا اگر می توانید در جایی آرام تر زندگی کنید که طبیعت آنچنان به هم ریخته نیست، چرا این شلوغی و شلوغی است، متوجه می شوید. دنیای دیگری می آید.اگر من همه آن را بخوانم، بیشتر آنها در بیرون زندگی می کنند با این مزیت که به اصطلاح می توانند سریع به شهر برسند. اینطوری من هم آن را درک می کنم.