فرنگ بی رحم

نوشته فرانس آمستردام
Geplaatst در زندگی در تایلند
برچسب ها: ,
2 اکتبر 2021

گربه، در این داستان اسمش را همین است، بانویی که دعوت کردم تا چند روزی به پاتایا بیاید، از پسر 13 ساله و دخترش 2 سال و 8 ماهه مراقبت می کند. خانه پسرم دیگر خیلی خوب به حرف های مادر گوش نمی دهد و اغلب با دوستانش بیرون است. دختر اکنون به مدرسه می رود که خوشبختانه در همان نزدیکی است.

من ویدیویی دیدم که دختری با خوشحالی با یک کیف چرخدار که تقریباً به اندازه او بود راه می رفت. بسیار لمس کننده. دیگر هیچ ارتباطی با پدر اسکاندیناویایی وجود ندارد و او از نظر مالی نیز در حال شکست است.

گربه سعی می کند با یک مغازه (بخوانید: چهار میله و یک ورق راه راه) در لباس های دست دوم مقداری پول به دست آورد. و غذاهایی را که خودش درست می کند می فروشد. او تند به نظر می رسد که اسپاگتی بسیار مورد استقبال قرار می گیرد. کمی مشکل ساز این واقعیت است که کل خانواده فقط به یک اجاق گاز دسترسی دارند، بنابراین اغلب باید مصالحه کنید.

البته این فعالیت ها تأثیر چندانی ندارند و بنابراین یک اقدام متعادل کننده دائمی در لبه بحران است. اگر دختر عزیز شما مریض است فقط می توانیم امیدوار باشیم که خودش خوب شود. زندگی نسبتاً مجللی که گربه می توانست به عنوان یک بار دختر در پاتایا داشته باشد، مطمئناً دیگر امکان پذیر نیست و موجودی حساب های بانکی برای مدت طولانی در صفر بوده است.

مشکل در کارت بانکی

آخرین باری که او در پاتایا بود و از کارت نقدی خود استفاده کرد، اواخر سال گذشته بود. شاید این نیز توضیح دهد که چرا من پیام خوشامدگویی را در بعدازظهر چهارشنبه دریافت کردم که او در فرودگاه اوبون راتچاتانی است و بلافاصله بعد از آن این جمله نگران کننده بود که با کارت نقدی خود مشکل دارد و نمی تواند باتی را که به او واریز کرده بودم برداشت کند. حساب. پولی برای خرید بلیط نیست آیا می توانم برای بار دوم پول واریز کنم، این بار در بانک دیگری، اطلاعات لازم از قبل وجود داشت.

اگر آنقدر ساده لوح باشید که به خودتان اجازه دهید به این روش ساده کودکانه به سمت نیمکت (کشتار) هدایت شوید، همه به درستی فکر می کنند که شما دیوانه شده اید. از طرفی نمی خواستم او به من خیانت کند.

ترس از آسیب رساندن به اعتباری که برای خودم به عنوان یک متخصص پاتایا ایجاد کرده بودم و وقتی که به خانه در هلند برگشتم مورد تمسخر دوستانم قرار بگیرم در نهایت برنده شد، بنابراین تصمیم گرفتم موضع سختی در مورد خودم اتخاذ کنم.

خیلی دلم میخواد ببینمت

من دوباره پیام دادم:
نه، شما ابتدا مشکل کارت نقدی خود را حل می کنید و بعد می توانید بیایید. یا هدیه ای برای خود و خانواده بخرید. این به شما بستگی دارد.
اما گربه را نباید بدیهی دانست.
- "چطور قراره برگردم خونه، الان از خونه دورم. خیلی دلم می خواهد تو را ببینم.
بی میلی ماندم:
می توانید با کارت بانکی و کارت شناسایی خود در شعبه بانک پول برداشت کنید. موفق باشید.'
او هنوز تسلیم نشد:
– من فقط یک کارت نقدی همراه دارم، حساب پس انداز من در اتاق دوستم در پاتایا است.

من دیگر به شما اعتماد ندارم

من کمی از آن خسته شدم:
فقط به یک شعبه بانک بروید و راه حل بخواهید. آنها در اینجا در تایلند بسیار مفید هستند.
بعد 20 دقیقه چیزی نشنیدم. اصلاً اگر او به پاتایا بیاید تعجب نمی کنم و فکر می کردم عاقلانه تر است که به او بفهمانم که دیگر مجبور نیستم. پس نوشتم:
لطفا به خانه بروید. من دیگر به شما اعتماد ندارم. من نمی خواهم تو را ببینم. متاسفم. بهترین آرزوها.'
بلافاصله پاسخ دیگری دنبال شد:
- "الان در بانک هستم، آنها اکنون به من کمک می کنند و من واقعاً می خواهم شما را ببینم."
من دیگر پاسخ ندادم و پیام‌های زیر در فواصل زمانی مختلف دنبال شد:
- "امیدوارم به زودی شما را ببینم."
- "الان یک بلیط دارم."
- 'در پاتایا ساعت 20.30:XNUMX شب.'
- "خواهش می کنم، برادر، من می خواهم شما را ببینم."
- "من به شما دروغ نمی گویم."
- "من واقعاً با کارت نقدی خود مشکل دارم، بانک به من کمک کرد."

عکس دختر پرتاب شده به جنگ

عکسی از دختر نیز به میدان رفت و سپس:
- "من اتاقی برای خوابیدن در پاتایا ندارم."
وقت آن است که دوباره از شما بشنوم:
"پس بهتره دوری کنی."
یک شکلک با اشک های فراوان روی صفحه نمایش من ظاهر شد.
- "من به شما دروغ نمی گویم، لطفا!"
بعد یک تماس تلفنی که جواب ندادم و ساعت 16.15/20.58 بعدازظهر ساکت شد. بسیار آرام. تا ساعت XNUMX:XNUMX نگذشته بود که نشانه دیگری از زندگی وجود داشت.
- اکنون در پاتایا. به دنبال اتاقی برای خوابیدن هستم.

سپس همه چیز خوب شد

ببین، الان می‌توانم از این قدردانی کنم. او بیشتر از بات من را برای سفر به اینجا استفاده کرده بود، با این خطر که من به واکنش منفی ادامه دهم.

سپس او به شدت به چند صد بات باقی مانده نیاز داشت تا 14 ساعت دیگر با اتوبوس به خانه برگردد. بنابراین در را کمی باز کردم: 'شما می توانید به نوار شگفت انگیز 2 بیایید. شاید برایت نوشیدنی بخرم.

کمتر از 5 دقیقه بعد او با بسته بندی کامل وارد شد. ما یک نوشیدنی خوردیم و به اتاق هتل رفتیم، زیرا او باید توضیح دهد. من داستان او را پذیرفتم، چند توافق اساسی در مورد دو روزی که او می‌توانست پیش من بماند، انجام دادیم، تصمیم گرفتیم، اگرچه هنوز زود بود، امروز عصر به بار شگفت‌انگیز 2 برنگردیم و همه چیز خوب شد.

- نقل مکان به یاد فرانس آمستردام (فرانس گودهارت) † آوریل 2018 -

2 پاسخ به “فرنگ بی رحم”

  1. لوک می گوید

    همچنین خودم به 1 کمک کردم و او را در بار 2 فوق العاده کار کردم و هر روز مجانی می آمد پیش من می ماند. در یک سال خوب 550.000 درآمد کسب کرد. خانه پدری بازسازی شد 1.800.000 خرید خانه جدید در روستایش. گاهی اوقات بیش از 30 نوشیدنی در روز و 1500 تا 2000 در روز در بار. با خارجی که روز اول 40.000 بات به او داده است، موافقت کنید. باید 1 هفته آنجا می ماند، اما روز دوم می خواست به BKK برود و او نمی خواست بیاید. باشه وقتی برگشتی میبینمت بلافاصله به کار آمریکایی بازگشت، روز اول او را پرداخت کرد، اما هر روز می آمد تا با او بماند. اونی که 2 داد چیکار میکنی؟؟؟ آجا دیگر نمی تواند بپیوندد زیرا آمریکایی اکنون پول پرداخت کرده است. یکدفعه تازه رسیدم و آمریکایی بعد از 2 دقیقه زنگ زد من نمیخوام برم باید برم یه کاندو ببینم شاید بخواد بخره من: برو اونجا دلشون نمیاد ولی من به هر حال می روم آمریکایی عاشقش شد و به دیدنش رفت چند روز بعد کاندو را به قیمت 1 میلیون خریدم. بعدا به نام او ??? نمی دانم، باید بپرسم و نه. سپس به دلیل نام تایلندی باید هر سال هزینه های ثبت نام را بپردازد. به او بگویید آن را به نام شما منتقل کند و بعد هزینه ای نداشته باشد و امضا کنید که می تواند تا آخر عمر آنجا بماند. و او این کار را کرد. بنابراین در حال حاضر آپارتمان اضافی برای او در پاتایا برای بعد نیز. من هرگز پولی ندادم و به یک دوست خوب کمک کردم، او صادق بود و چیزی از من نمی خواست، گاهی اوقات از من می خواست که پای مرغ را با فلفل دلمه ای به قیمت 40.000 بات از بازار بیاورم و بلافاصله پولم را پس دادم، بنابراین من با خارجی ها به تایلندی ها کمک می کنم. کسانی که می خواهند نمایش پول بفروشند، خوب است. .

  2. نارسائی قلبی می گوید

    بله، این در نوع خود فرانسوی بود. ناخودآگاه به ماجرا لبخند زدم.
    فرانس نه تنها مردی بسیار باهوش و نویسنده ای با استعداد و با استعداد با مهارت های زبانی بود، او صرفاً یک شخصیت بسیار واقع گرایانه در زندگی روزمره بود که می توانست بدون زحمت خود را در معرض دید قرار دهد.
    و با همه کسانی که از مسیر اجتماعی او عبور کردند، همین کار را کرد.
    شخصیتی فوق‌العاده الهام‌بخش که در اولین قدم‌هایم در پیچ و خم پاتایا با درک بسیار، اما در عین حال به اندازه کافی انتقادی من را راهنمایی کرد، که با تمام بی‌تجربه‌ای من، هنوز یک تهدید واقعی برای من در آن زمان بود.
    از تو متشکرم، ای مرد بسیار خاص، که مرا در آن روزهایی که خطر ساده لوحی آن زمان من را با دقت اما در عین حال بسیار زیرکانه پارک کردی، راهنمایی کردی.
    در تقریباً 10 سال بعد، هرگز آنقدر خوش شانس نبودم که همتای شما را که به همان اندازه صادقانه نگران من بود، ملاقات کنم.
    در افکار من یادگاری خاص و گرامی خواهید ماند.
    با تشکر، فرانس
    نارسائی قلبی


پیام بگذارید

Thailandblog.nl از کوکی ها استفاده می کند

وب سایت ما به لطف کوکی ها بهترین کار را دارد. از این طریق می توانیم تنظیمات شما را به خاطر بسپاریم، به شما پیشنهاد شخصی بدهیم و شما به ما در بهبود کیفیت وب سایت کمک کنید. ادامه مطلب

بله، من یک وب سایت خوب می خواهم