جان ویتنبرگ تعدادی بازتاب شخصی در مورد سفر خود در تایلند ارائه می دهد که قبلاً در مجموعه داستان کوتاه "تعظیم همیشه نمی تواند آرام باشد" (2007) منتشر شده بود. آنچه برای جان به عنوان فرار از درد و اندوه آغاز شد، به جستجوی معنا تبدیل شده است. بودیسم راهی قابل عبور شد. داستان های او به طور مرتب در تایلند بلاگ ظاهر می شود.

سفر سوم: بازگشت با انتقام

بدون اصرار پاپ برای بوسیدن زمین، پس از یک پرواز آرام به سختی دوازده ساعت، دوباره پا به خاک تایلند گذاشتم. تقریباً به اندازه سفر با ماشین به سوئیس. تقریباً دو روز قبل از آن، فرودگاه جدید با گوش دادن به نام بسیار قابل دسترس SUVARNBHUMI (سرزمین شکوفایی) افتتاح شد. ایده ای از پادشاه

مجموعه ای غول پیکر با ابعاد بسیار زیاد، اما به سختی یک توالت پیدا می شود. پس از عبور از مهاجرت، تنها راهروهای کلاستروفوبیک باقی می‌مانند که باید از طریق آنها مبارزه کنید. جابجایی سالن رقص راه حل خواهد بود. اما هیچ چیز نمی تواند روحیه ام را به هم بزند. من به تایلند برگشتم، بعد از شش ماه هول کردن و عرق ریختن در هلند.

ده‌ها مرد به شما یک لیموزین پیشنهاد می‌کنند که قیمت آن پنج برابر یک تاکسی معمولی است. و این فقط یک بار برای من اتفاق افتاد. با یک تاکسی معمولی به آپارتمان من، یک دوش و دو ساعت خواب. من واقعاً باید زنگ ساعت را تنظیم کنم، زیرا مطمئناً بابابزرگ جان می خواهد هشت ساعت روزانه خود را کامل کند.

دو راه برای مبارزه با جت لگ عبارتند از: یا فوراً به زمان جدید بروید و وانمود کنید که از بینی‌تان خون می‌آید، یا چند چرت کوتاه یک یا دو ساعته در هنگام خواب انجام دهید. من دومی را انتخاب می کنم، نه حداقل به این دلیل که عاشق چرت زدن در این بین هستم.

و سپس به بیرون بروید، بین غرفه ها قدم بزنید، یک غذای خوشمزه بخورید، عطرها را استشمام کنید و دوباره در یک حمام گرم احساس کنید. صاحب فروشگاه اینترنتی سگ هنوز گال و سیر شده اش را گرامی می دارد، خدمتکاران زیبای اتاقک هنوز برای دیدن دوباره من طلاکاری شده اند، پسران موتور سوار هنوز منتظر کارشان هستند و آنقدر با هم خوش می گذرانند که بی سر و صدا امیدوارند که هیچ مشتری نتواند بیا . دختران سوپرمارکت دوباره با همخوانی "Sawadee Ka" با لبخندهای ذوب از من استقبال می کنند. آیا من شش ماه رفته ام؟

یک کودتا

مطلقاً چیزی وجود ندارد که متوجه یک کودتا شوید. خیلی دوست داشتم آن را تجربه کنم، حتی بهتر بود اگر من به عنوان یک راهب صبح از کنار تانک ها به یک تور گدایی می رفتم تا به سربازان این فرصت را بدهم تا ماهیت صلح طلب خود را نشان دهند. هیچ کس در اینجا نگران یا حتی تعجب نمی کند که چند ژنرال زمام امور را به دست گرفته اند.

پادشاه دو روز قبل از تصرف قدرت اجازه ملاقات داده و ژنرال ها را سوگند می دهد که خون جاری نخواهد شد. یک روبان زرد (رنگ شاه) را به لوله تانک ها بچسبانید و همه می دانند که شاه پشت آن است، بنابراین خوب و فکر شده است.

خدای من، چگونه تریکس تمام روز را با این همه قدرت بر تاج و تخت خود می گذراند! رژیم کاملاً فاسد تاکسین هر بار مأموریت خود را داده بود زیرا مردم روستایی در حماقت خود خرده های ریخته شده را برای انتخاب رأی خود تعیین کننده می دانند. من طرفدار بزرگ عقل سلیم هستم، اما در تایلند بهتر است که پاتریسیته کنترل را در دست بگیرد و پوپولیست را کنار بگذارد.

تبدیل شدن به یکی از ثروتمندترین مردان تایلند از هیچ به عنوان نخست وزیر در چند سال آینده موقعیتی است که من فقط برای خودم آرزو می کنم. اتفاقا مثل تکسین به همه دوستان پست های قشنگ بدم. شما می توانید شرط بندی کنید که همه دوستان من پاداش زیادی دریافت خواهند کرد. و البته مادر من خواهد بود: "مادر میهن".

تکسین اکنون در لندن زخم هایش را می لیسد. یک نخست وزیر جدید منصوب شده است، یک ژنرال با صداقت (با چراغی که در اینجا پیدا می شود): سورید. رئیس سابق ستاد دفاع. بعد از بازنشستگی پیش از موعد به دلیل نارضایتی از نخست وزیر فاسد، مدتی راهب بود و بعد می توانید اینجا دیگ را بشکنید. یک وظیفه مهم این خواهد بود که به جهان نشان دهیم که کودتا برای تسکین نخست وزیر قدیمی واقعاً ضروری بود. اینجا در تایلند همه از قبل آن را می‌دانند، این گونه است که چند روز منتظر نمی‌مانند تا من در تایلند باشم. من دوست داشتم آن را تجربه کنم.

عصر به بازار شبانه. با Rolexes، Louis Vuittons، Hermeses، Cartiers در امتداد غرفه ها قدم بزنید. مارک های گران قیمت در دسترس مردم فقیر به نظر من فقط دموکراسی واقعی است!

دو شاهزاده خانم در اپرا

زمانی که جیمز باند با یک تایلندی زیبا قرار می‌گذارد، یک سوئیت اجاره می‌کند و چوب پنبه‌های شامپاین را در حمامی بزرگ در میان گلبرگ‌های گل رز شناور می‌کند، اما این ادم‌دان بلیت‌های یک اپرای ایتالیایی را ترتیب می‌دهد.

اولین بارش. خواهر شاه هم آنجاست و این کار خیلی زحمت می کشد. خیابان‌ها بسته شده است، ده‌ها ماشین او را همراهی می‌کنند و ساختمان کاملاً مهر و موم شده است، به طوری که او می‌تواند در تمام خلوت بیرون روی فرش قرمز داخل خانه بنشیند. در آن صورت ما هر فرصتی را خواهیم داشت که از او دفاع کنیم، دو آهنگ بشنویم، یکی برای برادرش و دیگری برای او. پس از کمی تعظیم، سرانجام اپرا می تواند شروع شود.

خالی کردن بالکن دوم و سوم کمی گران است، زیرا طبق پروتکل هیچ کس مجاز نیست بالای او بایستد. سازش به روش هلندی با آزاد نگه داشتن ردیف اول بالکن دوم و سوم پیدا شده است. شما نمی خواهید آن را باور کنید، اما حتی پل های عابر پیاده روی جاده، زمانی که پادشاه با ماشین به زیر سر می زند، پاک می شوند.

یک شرور سفیدپوست شانس خود را برای گرفتن صندلی بهتر در ردیف جلو دید. او خوش شانس بود که شاهزاده خانم درست زیر او بود، در غیر این صورت این لسه نجیب دلیل کافی برای پرتاب او از بالکن دوم بود.

پس از پایان اجرا، همه درها قفل می شوند، دو سرود ملی دیگر، کمی تعظیم و سپس مهمانی سلطنتی در تمام تنهایی بیرون می زند. بعد از بیش از پانزده دقیقه، ما خون های سرخ را بیرون می دهند.

دختر زیبای تایلندی من بعد از اولین صداهای ایتالیایی چشمانش را بست و سر ظریفش را روی شانه پهن من گذاشت. در سرتاسر اپرا نفس آرام او را در برابر گونه های نرم کننده ام مانند نسیمی شیرین حس می کردم. 007 را می توان راضی کرد، زیرا حتی یک پوچینی با آواز زیبا نمی تواند با آن رقابت کند!

کاخ بزرگ

در پایان قرن هجدهم، زمانی که پایتخت قدیمی سیام، آیوتایا، طعمه برمه‌ها شد (که به همین دلیل تا به امروز هنوز آلمانی‌ها دیده می‌شوند)، سلسله قدیمی آهکی در همان زمان سقوط کرد. یک ژنرال زرنگ تاج رامای اول را بر سر خود گذاشت و بدین ترتیب ویلیام اورنج تایلند شد. خانواده سلطنتی سوئد به طور مشابه در همان دوره به تاج و تخت چسبیده اند و هر دو پادشاه فعلی دوستان صمیمی هستند. اما من پرت می شوم.

در طی یک شب بی قرار در چیانگ مای، یک استوپا (مخزن یادگاری مخروطی سفید یا طلایی) مورد اصابت صاعقه قرار گرفت و مجسمه بودای یشمی هفتاد و پنج سانتی متری نمایان شد. بیش از صد سال بعد، ارتش به عنوان یک غنائم جنگی از لائوس کشیده شد و توسط راما اول با نگاه مصمم یک صاحب حق در پیروزی به پایتخت جدیدش، بانکوک، آورده شد. هر پادشاهی که مالک آن باشد شانس خوبی به دست می آورد (زمانی که حداقل بتوانند از خود دفاع کنند). چنین مجسمه زیبایی باید سقف مناسبی بالای سر داشته باشد و پادشاه جدید شخصاً آن را از یک فیل (سفید) در معبدی زیبا قرار داده است.

تعداد کمی از پادشاهان ساختمان های زیبایی در اطراف آن ساختند و شاید زیباترین مکان از نظر معماری را در تایلند ایجاد کردند: Wat Phra Kaeo (www.palaces.thai.net). هر پادشاه یک استوپای زیبا برای خاکستر سلف خود یا یک ساختمان زیبا ساخت، به این امید که جانشین او نیز همان احترام نوع دوستانه را انجام دهد. و به این ترتیب ورسای بانکوک متولد شد.

من خودم خیلی به ساختمانی علاقه دارم که به عنوان یکی از اعضای دربار، همه جور چیز تا یک کوزه متناسب با رتبه ات را قرض بگیری، اما من برای آن دنیا بسیار ناچیز هستم. همانطور که در مورد یشم گفته می شود، معبد برای بودای زمرد قابل دسترسی است. بدون شک چشمگیرترین مکان اینجا و بزرگترین پناهگاه در تایلند است. این مجسمه روی یک محراب یازده متری ایستاده است و سه بار در سال یک ژاکت متفاوت می گیرد (و نه مانند Manneken Pis تقریبا هر روز). در فصل گرما (آوریل-ژوئن) یک تونیک طلا با الماس، در فصل مرطوب (ژوئیه-اکتبر) طلا با لکه های آبی.

و در فصل سرما (در اینجا گنجشک ها در تمام طول سال از پشت بام می افتند)، یک ژاکت لعاب طلا با شال زعفرانی رنگ اضافی در برابر بادهای تلخ سیبری. پادشاه این ژاکت را با مراسمی عالی عوض کرد، اما اکنون پیر شده است و پسرش اکنون این کار را انجام می دهد.

محراب با تزئینات طلایی و با نگهبانان اساطیری و سایر نمادهای اقتدار عالی تزئین شده است. دیوارهای بیرونی با طلای درخشان و شیشه های رنگی و اطراف صد و دوازده گارودای زیبا (مجسمه مورد علاقه من) تزئین شده است که مار را در دست گرفته اند تا مبادا مار آب را ببلعد.

در اصل این معبد برای باریدن باران بر مؤمنان در مواقع خشکسالی بوده است. پادشاه به مدت یک هفته مرتباً در اینجا حمام می کرد، در حالی که راهبان مدام برای یک قطره باران شعار می دادند. یک هفته کسل کننده برای پادشاه، زیرا او اجازه نداشت با همسران خود حمام کند. البته منطقی است، زیرا همانطور که همه ما می دانیم: زمانی که ما باید روی امور دولتی مانند بارش باران تمرکز کنیم، زنان همیشه یک آچار در کار می اندازند.

پادشاه کنونی از این رسم چشم پوشی کرده و اکنون مواد خاصی را از هواپیما رها می کند تا باران ببارد، که اکنون بسیار زیاد از آن داریم. به هر حال، هنگامی که وارد معبد می شوید، بلافاصله با نگرش مذهبی تایلندی ها مواجه می شوید.

فضایی آرام اما اختصاصی وجود دارد. حداقل صد نفر اینجا روی زمین جایی پیدا می کنند. حتی هلندی‌های پر سر و صدا نیز تحت تأثیر این آرامش قرار می‌گیرند و این چیزی است که می‌گوید! در حالی که سرم کمی خم شده است (به احترام بودا، اما مطمئناً برای افرادی که در اطرافم هستند)، جایی پیدا می کنم و سه بار زانو می زنم، از موج روی پیشانی ام استفاده می کنم و با ساعدم زمین را لمس می کنم.

بعد یه مدت با خودم ساکت میشم. تشکر عمیق خود را ابراز کنید که خوشبختانه مادرم نیازی به درمان بیشتر ندارد، برای دیگران آرزوی موفقیت و سلامتی دارم و آرزو می کنم که برای خودم به آموزه های بودا باز باشم. سپس راحت می نشینم و کف پاهایم را عقب می گذارم. الان به اطراف نگاه می کنم و لبخند می زنم. این همه به شیوه ای باروک تزئین شده است، حتی کاملاً کودکانه. درست مثل نقاشی کودک جان، کاملاً پر از تزئینات شاد، چون تولد مادربزرگ است.

و سپس به مجسمه زمردی کوچک بودا با تاج نوک تیز آیوتایا نگاه می کنم. من در یک خلسه کمی فلسفی فرو می روم. و من احساس خوبی نسبت به مسیر بودیسم دارم. ناگهان به خانه کتاب مقدس در بلوار شونینگن فکر می کنم. درست جلویش می ایستادم تا بستنی بفروشم (یکشنبه شلوغ ترین روز هفته برای بلوار، تعطیل بودند). روی در پوستری بود که افرادی را در حال قدم زدن در دو مسیر نشان می داد، یکی بد و دیگری خوب. حضور در کلیسا را ​​می‌توان در مسیر درست پیدا کرد، همچنین قدم زدن در پارک با همسر و فرزند، یا نوشیدن آبلیمو در مقابل شومینه در خانه، سخت کار کردن و احترام به استراحت یکشنبه.

در جاده بد، پیمودن مسیر ویرانی بسیار آسان بود: بازدید از تئاتر، معاشقه، رقصیدن و نوشیدن. ناگفته نماند که این جاده در نهایت باید پس از یک عمر لعنتی و مشروب خواری به جهنم سوزان ابدی برای کسی ختم شود. در حالی که در جاده دیگر دروازه های بهشت ​​کاملاً باز بود.

بنابراین دروازه پیتر قبلاً در نوجوانی جلوی من بسته شده بود (متاسفانه نه به دلیل خواب آلودگی)، زیرا یکشنبه ها کار می کردم. بودیسم این انتخاب را انجام نمی دهد. رهنمودهایی برای نشان دادن شفقت، تفکر با نشاط، لذت بردن از زندگی و قدم زدن در راه میانه ارائه می دهد.

دو کودک در معبد کنار من نشسته اند. چشم های جت مشکی زیبا. دست‌هایم را خیلی عابدانه روی هم می‌کردم، درست مثل زمانی که در دوران کودکی در کلیسا بودم. و پدر و مادر مهربانشان پشت سر آنها می نشینند و به من لبخند می زنند، زیرا من احتمالاً با مهربانی به فرزندان آنها نگاه می کنم. دو فرشته نگهبان برای دو آدم کوچک، که آینده ای را در دنیایی پر از رنج می بینند، اما در عین حال سرشار از شادی وقتی می دانید که محصور شفقتی هستید که بر هر سختی غلبه می کند. شفقتی که بدون پیش شرط و بدون انتظار چیزی به همسایه محبت می کند.

شاید این هسته یک وجود شاد باشد.

ادامه دارد….

1 نظر در مورد "تعظیم نمی تواند همیشه آرام باشد: سفر سوم (قسمت 17)"

  1. en bang saray می گوید

    وقتی یکی به غسل ​​تعمید می رود، آیا نمی توانید محبت والدین را ببینید؟ آنها همچنین نیت خوبی دارند، من فکر می کنم چیزی کمتر از هر ایمان دیگری نیست. شاید اگر مردم واقعاً برای شخص دیگری تلاش بیشتری می کنند، شما نیز بتوانید آنچه را که لازم است در کلیسا انجام دهید. اما بله اگر شناخت بیشتری می خواهید در معبد به عنوان فرنگ راحت تر خواهید بود.


پیام بگذارید

Thailandblog.nl از کوکی ها استفاده می کند

وب سایت ما به لطف کوکی ها بهترین کار را دارد. از این طریق می توانیم تنظیمات شما را به خاطر بسپاریم، به شما پیشنهاد شخصی بدهیم و شما به ما در بهبود کیفیت وب سایت کمک کنید. ادامه مطلب

بله، من یک وب سایت خوب می خواهم