15 سال تایلند: یک داستان، اما نه یک افسانه

نوشته هانس بوش
Geplaatst در زندگی در تایلند
برچسب ها: ,
دسامبر 13 2020

هانس بوش

وقتی در 15 دسامبر 2005 در فرودگاه قدیمی دون موانگ بانکوک فرود آمدم، نمی دانستم چه چیزی در انتظارم است. 15 سال گرمسیری پس از آن گذشت. با تعجب به اطراف نگاه می کنم.

اولین برخورد من با تایلند در سال 2000، در یک سفر مطبوعاتی خطوط هوایی چین در مسیر سیدنی، استرالیا بود. بانکوک اولین توقف با یک شب اقامت در اتریوم آماری بود و با تعدادی از همکاران به پاتپونگ رفتیم. در آن سفر من فکر می کردم که تایلند پس از بازنشستگی من مکان خوبی برای زندگی در آینده (دور) خواهد بود.

آن لحظه پنج سال بعد فرا رسید. با یک "دست دادن" خوب در جیبم، چیز کمی مرا به هلند بست. من و کارفرمای من آن را در روزنامه نگاری دیده بودم. در این بین من تایلندی دوست داشتنی دوم را در بانکوک ملاقات کرده بودم، خانه و ماشین را فروختم و بقیه را در Marktplaats و با زباله های حجیم گذاشتم. آنچه را که مانده بودم در یک چمدان جا داد.

تایلندی در یک کاندو کوچک در شهر اودومسوک در بانکوک زندگی می‌کرد و شروع خوبی به نظر نمی‌رسید. بنابراین ما یک خانه شهری در سوخومویت 101/1 اجاره کردیم. با پولی که در جیبش بود (در آن زمان یورو ارزش بات بیشتری داشت)، خانه مبله شد و زندگی تایلندی آغاز شد. با آزمون و خطا، با نگاهی به گذشته، این مقدار مشخص است. کم کم رنگ صورتی از عینکم محو شد…

خانه تراس دار (14.000 بات در ماه) دارای اشکالاتی بود. به عنوان مثال، همسایه چینی صبح هنگام صبحانه من بیرون غرغر می کرد، اتاق نشیمن از کف تا سقف کاشی کاری شده بود (من آن را «سلاخ خانه» نامیدم) و وقتی باران شدیدی می بارید، آب زیر در جلو می رفت. دو خانه بعد در یک پارک زیبا در حومه بانکوک زندگی کردیم که از یکی از همکاران سابق بانکوک پست اجاره شده بود. هر سال دو بار به هلند سفر می کردم و عینک های رز رنگ ناراحتی زیادی را پوشانده بودند.

سمت چپ: لیزی

و سپس تخمدان کسی که زمانی دوستش داشتم شروع به لرزیدن کرد. فکر نمی‌کردم عادلانه باشد که سال‌ها با یک زن جوان زندگی کنم و میل بچه‌دار شدن را نادیده بگیرم. در سال 2010 لیزی به دنیا آمد، ابری از نوزاد. پس از چند ماه، مادرش توانست در یک کازینو (غیرقانونی) در Minburi شغلی پیدا کند که می توانست با پرداخت ماهیانه 300.000 بات به پلیس باز بماند. من دقیق تر نگاه کردم و رئیس به من گفت که کارکنان اجازه قمار ندارند. او فراموش کرد که ذکر کند که این قبل از ساعت کاری اعمال می شود و نه بعد از آن. جی حالا به آشنایانش پول قرض می داد، اما با پولی که به دست می آورد قمار می کرد. پایان آهنگ این بود که من پول زیادی را از دست دادم، بلکه کازینو را هم از دست دادم. این بود که ماشین به نام من بود وگرنه گمش می کردم.

مافیا (پلیس و نظامیان ارشد، وام دهندگان پول) دنبال ما بودند. مجبور بود از یک شب به شب دیگر فرار کند، لیزی در تختش در صندلی عقب. پس از پنج سال پرمشغله در بانکوک، من قبلاً برنامه نقل مکان به هوا هین را تصور کرده بودم. آنجا یک خانه مستقل اجاره کردیم. اثاثیه و کالاهای خانگی فعلاً در بانکوک باقی مانده است.

بعد از چند هفته زیر پای جی خیلی گرم شد. او و لیزی برای مادرش در Udon Thani رفتند تا اینکه او در آنجا نیز احساس امنیت نکرد. من هیچ آدرسی نداشتم، بنابراین نمی دانستم دخترم کجا اقامت دارد. دادرسی در دادگاه نوجوانان در بانکوک منجر به حبس مشترک شد، کمتر از آن چیزی که من انتظارش را داشتم. در همین حال جی. از لائوس و کامبوج تا هنگ کنگ را آغاز کرده بود. در آنجا با کاپیتان دانمارکی یک شرکت هواپیمایی ژاپنی برخورد کرد. در این مدت تماس تا حدودی برقرار شده بود و من توانستم لیزی را در قبال پرداخت 200.000 بات پس بگیرم.

Lizzy

لیزی نه سال است که با من و دوست دخترم در هواهین زندگی می کند. او به سرعت در حال رشد است و در مدرسه بین المللی خوب عمل می کند. او یک دختر باهوش است که امیدوارم برای آینده خود به خوبی آماده باشد. پیوند با خانواده هلندی او بسیار قوی است. در سال 2010 در یک سال پدر و پدربزرگ شدم که در وطن ابروها را درآورد.

کاپیتان دانمارکی بیش از یک سال پیش چاقو را به خوک زده بود. بعد از پرداخت هزینه خانه، ماشین و بزرگ کردن سینه، فکر کرد کافی است. مادر لیزی یک سال است که به طور غیرقانونی در کره به سر می برد تا برای آینده خود پول دربیاورد. او به طور منظم با لیزی از طریق Whatapp ارتباط دارد و می گوید که چهار سال دیگر در کره خواهد ماند. همینه که هست.

15 سال گذشته پرواز کرده است. امیدوارم 15 سال آینده کمی کندتر پیش برود. پس از اولین سالهای وحشی در تایلند، امیدواریم یک دوره آرام طولانی فرا برسد. آیا از رفتن به تایلند در سال 2005 پشیمان هستم؟ خیلی گهگاهی دلم برای خانواده و دوستانی که مجبور بودم ترک کنم تنگ شده است. تایلند یک پرواز به جلو بود و هنوز هم کشور خوبی برای زندگی به عنوان مهمان بود. اینجا بهشت ​​زمینی نیست، اما من هنوز نفهمیدم کجاست…

21 پاسخ به "15 سال تایلند: یک داستان، اما نه یک افسانه"

  1. کوین اویل می گوید

    داستان زیبا و در برخی نکات قابل تشخیص است.
    تا آنجا که به "بهشت زمینی" مربوط می شود، می ترسم که همیشه ثابت شود که یک توهم است.
    اما در حال حاضر، تایلند دومین خانه من باقی خواهد ماند، حتی اگر هنوز در هلند سرد و سرد گیر کرده ام…

  2. ادی راجرز می گوید

    داستان خوب هانس، صادقانه تجربه شما را شرح داد و من مطمئن هستم که این یک مورد مجزا نیست.

  3. Jm می گوید

    داستان خوب با آزمون و خطا. متأسفانه، اگر بسیاری از زنان تایلندی اینقدر حریص نبودند، می توانست بهتر باشد.

  4. و Jozef می گوید

    هانس عزیز
    ممنون که بخشی از زندگی خود را با ما به اشتراک گذاشتید.
    داستان شما مثل خیلی هاست بین خانم فرنگ و تایلندی.
    خیلی خوبه که اینهمه زحمت و پول برای مراقبت از دخترت گذاشتی، احترام !!
    من همچنین بیش از 30 سال است که یک بازدیدکننده منظم از این کشور زیبا هستم که 15 سال گذشته 4 تا 5 ماه در آنجا بوده است.
    و بله، تا آنجا که به "بهشت زمینی" مربوط می شود، هیچ چیز آنطور که هست معلوم نمی شود و البته چیزهای متفاوتی از یک گردشگر معمولی که 3 هفته در سال می رود، روی نان خود دریافت می کنید.
    پس سعی کنید آن را بهشت ​​خودتان بسازید.
    همچنین برای شما آرزو می کنم با افرادی که در اطراف خود دوستشان دارید، لذت زیادی ببرید.
    با احترام، یوسف

  5. هنی می گوید

    حیف شد هانس که زندگی در تایلند برای شما خوب پیش نرفته است. برای من خوش شانس است که زندگی در اینجا با دوست دختر تایلندی و بچه هایم هنوز یک رویا است.
    من بیش از 10 سال است که با رضایت کامل اینجا در تایلند زندگی می کنم. در ابتدا تغییراتی از سوی من در طرز تفکر هلندی ام انجام شد، اما بعد زندگی همان طور که تصور می کردم پیش رفت.
    من آن را با هیچ چیز در دنیا با زندگی در هلند عوض نمی کنم.

    • هانس بوش می گوید

      خوب، من در اینجا خیلی کمتر از آن عمل نکرده ام. شما باید آن را همانطور که می آید بگیرید و همیشه به آینده نگاه کنید.

  6. جانی بی جی می گوید

    هانس عزیز
    کاملا موافقم که تایلند بهشت ​​نیست، بلکه کشوری با جمعیتی است که در هر زمانی از روز می تواند زندگی شما را مختل کند. هیچ چیز آنطور که به نظر می رسد نیست و یک تصادف رانندگی با عواقب چشمگیر و گران به راحتی می تواند اتفاق بیفتد.
    شاید عدم اطمینان همراه با مراقبت از فرزند و همسر، محرکی برای ماندن در این کشور زشت و ادامه دیدن چیزهای مثبت باشد.
    یه روتردامر کوچولو متوجه منظورم شد 🙂

  7. رود می گوید

    نقل قول: بهشت ​​روی زمین نیست، اما من هنوز نفهمیدم کجاست…

    بهشت زمینی در درون شما نهفته است، درست مانند جهنم روی زمین.

  8. گیسو را فر زدن می گوید

    هانس عزیز

    عجب داستانی
    خوب می تونی در زندگی با چیزی برخورد کنی..

    شاید مایه تسلی من باشد که من 22 سال در یک کازینو در هلند کار کردم و باور کنید این یک مشکل "تایلندی" نیست که قمار و هر چیزی که با آن همراه است وقتی چیزهای زیادی باختید، بارها دیده ام که این اتفاق می افتد و همیشه همینطور خواهد بود. همینطور بمان
    فقط حیف است که باید آن را هر کجا که هستید تجربه کنید، مخصوصاً وقتی بچه ها با آن روبرو می شوند، که باید از نحوه چرخش یا چرخش آن رنج ببرند.

    خوشحالم که می شنوم که برای شما حل شده است و می توانید با دخترتان به آینده نگاه کنید.
    موفق باشید.

  9. همتا می گوید

    متأسفانه مردم عزیز، اما من همچنان معتقدم تایلند "بهشت زمینی" است. من 20 سال است که به اینجا می آیم. پس از یک "سفر جهانی" 9 روزه (از و خانه) من فروخته شدم و چند هفته بیشتر ماندم که نتیجه آن این بود: نیم سال در تایلند و نیم سال در اروپا.
    10 سال پیش با عشقم آشنا شدم و 5 سال خانه ای شیرین ساختم.
    من با دلایلی او را از "تخمدان های متزلزل" بیرون آوردم: نوه های من می توانستند از بچه ها نگهداری کنند. در نگاهی به گذشته، او فکر می‌کند که دلیل خوبی بود، و اکنون ما از اوقات فراغت خود لذت می‌بریم: گلف، دوچرخه‌سواری و رفتن به سفرهای تعطیلات.
    من هنوز در اوایل ژانویه با کمال میل و اشتیاق به آنجا می روم.
    فقط امسال، اقامت شش ماهه فقط 3 ماه طول خواهد کشید.

  10. صلح می گوید

    من از سال 1978 به تایلند آمده ام و به همه توصیه های مشابهی دارم. مجرد بمانید…..از معاشرت زنانه لذت ببرید….احتمالاً یک دوست دختر معمولی پیدا کنید اما آزاد باشید و از تعهدات دوری کنید و زیاد وابسته نشوید. در بستن توافقات ثابت از روز اول و همچنین پایان دادن به یک رابطه در صورت مشکل، تردید نکنید.
    در 9 مورد از 10 مورد، خانم مورد نظر بسیار کمتر از آنچه ما فکر می کنیم می بیند. یک تایلندی دکمه ای را می چرخاند و فردای آن روز به سختی می توانید متوجه شوید که او از یک رابطه طولانی مدت خارج شده است. احساسات و به خصوص اطرافیان عشق در اینجا با ما بسیار متفاوت است. هرگز از روی ترحم با کسی نمانید، زیرا این ترحم فقط یک طرف است و مشاور بسیار بدی است.
    تمام بدبختی هایی که در تایلند شنیدم همیشه همان داستان بود... نتیجه روابط "بیش از حد" ثابت و عواقب مالی آن.
    البته افرادی هم هستند که رابطه بسیار شاد و رضایت بخشی دارند که مطمئناً وجود دارد و بسیار زیاد است.
    من خودم ازدواج خوبی دارم، اما اگر قرار بود دوباره شروع شود، خیلی آزادتر خواهم بود. من را از احساسات و ناراحتی های زیادی نجات می داد در حالی که مطمئناً بدترین ضربه را نداشتم.

    تایلند کشوری است که واقعاً نباید به آن وابسته شوید. برخلاف ما، شما در اینجا هرگز واقعاً تنها نیستید…..پیدا کردن یک شریک دیگر 100 برابر سریعتر و آسانتر از ما است….روابط بدون نیاز به عمیق بودن می توانند عالی باشند.

    • راب وی. می گوید

      آیا می خواهید یک سوئیچ را به این شکل بچرخانید؟ من در مورد آن متفاوت فکر می کنم، خانم ها اهل سیاره دیگری نیستند. ممکن است قلب آنها نیز شکسته شود. من در اطرافم چیزهای زیادی با دلشکستگی، اشتیاق برای یک شریک خوب و غیره می شناسم. اما چه کسی می داند، ترافیک در محافل غیرنماینده جامعه... پس بیایید نگاهی به ادبیات، موسیقی، فیلم تایلندی و مواردی از این دست بیندازیم. موضوع عشق، اشتیاق، غم و امثال آن به طور کامل در آنجا مطرح شده است. آیا خانم ها اینقدر منحصر به فرد نیستند؟

      چیزی که به جرات می‌توانم بگویم این است که به دلیل شرایط اجتماعی-اقتصادی، زودتر / بیشتر اوقات انتخابی برای شریکی خواهید دید که به شما کمک می‌کند سقفی بالای سر خود داشته باشید و در قفسه بلند شوید. زیرا حتی مهمتر از قلب در آتش، شکم پر است. تا جایی که می توانید در یک رابطه تسلیم شوید، محدودیت های خود را بشناسید، و در این صورت نیازی به احساس محدودیت یا تقلب نخواهید داشت.

      کمال وجود ندارد، جاه طلبی ها و خواسته ها را به چیزی تبدیل کنید که زندگی را برای خود و اطرافیانتان شادتر کند. هانس، پس از آن لذت ببرید، به خصوص بدون عینک های صورتی یا خاکستری. 🙂

      • صلح می گوید

        میل به یک شریک خوب و دلشکستگی دقیقاً یکسان نیستند. اگر صابون های تقلبی دوست دارید، به خصوص باید صابون های تایلندی را تماشا کنید.

        روابطی که در آنجا به نمایش گذاشته می شود، به ندرت اهدافی مشابه روابطی دارند که 90 درصد فرنگ ها در تایلند وارد می شوند.
        در آن سریال‌های تلویزیونی به ندرت می‌بینید که یک کارگر ساختمانی با دختری از یک خانواده ثروتمند تایلندی ارتباط برقرار کند... فکر نمی‌کنم چنین رابطه‌ای را در تایلند پیدا کنید، جایی که پول حرف اول را می‌زند و عشق می‌تواند دنبالش باشد.

        • تینو کویس می گوید

          هانس باس یک داستان شخصی تعریف می کند، داستانی که من واقعاً به دلیل صداقت آن قدردانی می کنم.

          و شما، فرد، می خواهید چیزهای کلی در مورد زنان تایلندی و چیزهای دیگر بگویید. اینو بهت میگم بسیاری از سریال های سریال در واقع جعلی هستند. اما خیلی بیشتر است.

          در رمان‌ها، فیلم‌ها و موسیقی‌های تایلندی و همچنین در زندگی روزمره همان عشق و مشکلاتی را می‌بینم که در هلند یا هر کشور دیگری وجود دارد. اینکه در تایلند پول حرف اول را می زند و عشق به دنبالش می آید مزخرف است. البته روابطی وجود دارد که پول مهمترین نقش را ایفا می کند، اما عشق، مهربانی، تفاهم و دوستی واقعی نیز مهم ترین عوامل در روابط عاشقانه در تایلند هستند.

          من از شما می خواهم که از بیان کلیات خودداری کنید. به فرد نگاه کنید. به داستان هر یک از ما گوش کنید. دست از قضاوت و تعصب بردارید. لطفا.

    • به ندرت این همه کلیشه و مزخرف در واکنش های فرد خوانده می شود.

  11. جوزف می گوید

    سپس هنوز چیزی برای لذت بردن وجود داشت.
    اما این هم قیمت خودش را داشت.

    اگر ناامیدی را دوست ندارید، بهتر است
    این نوع رابطه را شروع نکنید

  12. مارینوس می گوید

    داستانی صادقانه و بسیار قابل تشخیص. همچنین به طور مرتب می شنوم که برخی از زنان تایلندی، مانند دوست دختر تایلندی (دوم) خودم، از طمع پول بسیاری از زنان تایلندی انتقاد می کنند. این ویژگی البته نه تنها مختص زنان تایلندی است، بلکه در سرزمین لبخندها نیز بسیار وجود دارد!
    قبلا دوست دختر داشتم بعد از 2 هفته پرسید چقدر پول دارم. از ماشین خانه و اطرافم عکس گرفتم. خوشبختانه به موقع آن را گرفتم.

  13. پیتر می گوید

    ممنون از داستان صادقانه و زیبای شما! خواندم: یک توهم فقیرتر، اما یک تجربه و یک دختر ثروتمندتر. شاید بهشت ​​نباشد، اما یک امتیاز بزرگ!

  14. مارک دیل می گوید

    داستان زندگی بسیار صادقانه و زیبا نوشته شده است.

  15. sjaakie می گوید

    هانس، بدون هیاهو، فقط چند واقعیت را که در رابطه شما رخ داده است، بگویید، می توانم تصور کنم که چه دنیایی پشت آن پنهان شده است، شدید.
    شجاعانه این را با ما وبلاگ نویسان به اشتراک بگذارید، اکنون که عینک صورتی شما در زیر نور خورشید تایلند تغییر رنگ داده و به شفافیت تبدیل شده است، این امکان وجود دارد که سال های آینده کمی آرام تر باشد، برای شما آرزو می کنم.
    با عزیزان خود شاد باشید، از جمله یک ابر دختر.
    آرمان شهر وجود دارد، تا این حد قطعی است، اما دوباره شماره تلفن آن راننده تاکسی چیست؟ یا این شما هستید؟
    برای شما آرزوی موفقیت و سعادت در زندگی بعدی تایلندی خود را دارم.
    با احترام به صراحت شما

  16. آندره ون لیژن می گوید

    داستان زیبا و صادقانه، هانس.


پیام بگذارید

Thailandblog.nl از کوکی ها استفاده می کند

وب سایت ما به لطف کوکی ها بهترین کار را دارد. از این طریق می توانیم تنظیمات شما را به خاطر بسپاریم، به شما پیشنهاد شخصی بدهیم و شما به ما در بهبود کیفیت وب سایت کمک کنید. ادامه مطلب

بله، من یک وب سایت خوب می خواهم