خاطرات مریم (قسمت سوم)

نوشته مری برگ
Geplaatst در دفتر خاطرات, زندگی در تایلند, مری برگ
برچسب ها:
28 ژوئیه 2014

مخزن آب

یک مخزن آب پلاستیکی آبی بزرگ توسط پسرم در باغ من قرار داده شده است. با موتور، به طوری که من فشار آب عالی دارم. شناور در مخزن چندین بار بسته باقی مانده است و در نتیجه منبع آب وجود ندارد و در نتیجه مخزن آب خالی است. چه طور ممکنه؟ هیچ کس تانک را لمس نمی کند، این یک راز باقی می ماند.

مخزن نیز گاهی به طور ناگهانی سرریز می شود، زیرا شناور به طور غیرقابل توضیحی شل می شود و آب را قطع نمی کند، اما آب از لبه مخزن می آید. اینجا هم کسی به تانک دست نزد. در طول آخرین سیل به نظر می رسید که شناور شکسته شده است. عجیب است، چگونه این دوباره ممکن است؟

حیف که کسی نمی تواند مرا ببیند، واقعا خنده دار است. من آنجا، نیمی در مخزن آبم، به عنوان پیرزنی بالای هفتاد سال، به دنبال شناور هستم. من برای یکی از هم نسلانم قد بلندی دارم (175 سانتی متر)، اما آنقدر قد ندارم که بتوانم داخل مخزن آب را ببینم.

من روی پله چهارم یک راه پله تاشو ایستاده ام و مطمئنم که شناور در آنجا شناور است، البته فقط در طرف دیگر مخزن. من از چوب بامبو شناور را به سمت خود می کشم و آن را از آب خارج می کنم. من فکر می کنم همه اینها ناشی از روح موجود در تانک است. بله خواهد شد.

در حمام

هیچ چیز شگفت انگیزتر از دوش گرفتن نیست. کمی طول کشید تا فقط به آب سرد عادت کنید، اما شما را سرحال می کند. ابتدا همه چیز را خیس کنید، صابون بزنید و همچنین موهایم را شامپو کنید. حالا همه چیز را بشویید و پس از آن دیگر برق وجود نداشت، بنابراین آب نیز وجود نداشت.

شما واقعاً زیاد به آن فکر نمی کنید، اما بدون برق دیگر هیچ چیز کار نمی کند و برق اینجا مرتباً قطع می شود. سیفون توالت، شیر آب، ماشین لباسشویی، دوش، دیگر هیچ چیز کار نمی کند، حتی یخچال هم کار نمی کند. خوشبختانه برای چنین مواقعی یک بشکه بزرگ آب در حمام وجود دارد تا بتوانید خود را با آن شستشو دهید.

برق اینجا برای حدود 150 خانه طراحی شده است، اما ساخت و ساز هنوز ادامه دارد. اکنون حداقل XNUMX خانه در اینجا وجود دارد، اما جریان تغییر نکرده است. مالک زمین باید از آن مراقبت کند، اما این هزینه دارد، بنابراین این اتفاق نمی افتد.

آنتی بیوتیک

اگر علائم آنفولانزا داشته باشم، فقط صبر می کنم تا برطرف شود. بلافاصله یک کیسه قرص برایم آوردند. الان به پنی سیلین حساسیت دارم ولی مثلا در هلند به من تتراسایکلین داده اند.

قرص ها از داروخانه تهیه شد. فقط یک دسته قرص در یک کیسه، بدون دستورالعمل، هیچ نشانی از مقدار موجود در هر قرص، اصلاً هیچ چیز. گفت: با هر وعده غذایی 1 عدد مصرف کنید. الان زیاد اعتماد ندارم برای همین یه نگاهی به اینترنت انداختم. فرمود: با غذا نخورید. کیسه قرص رو انداختم تو سطل زباله. بعد از چند روز دوباره بهتر شدم.

مرغ

در باغ پسرم پرندگان زیادی از جمله انواع مرغ وجود دارد. از آنجایی که همه چیز با هم پیش می رود، شما دو رگه هایی خواهید داشت که بسیار زیبا به نظر می رسند و همچنین چند جوجه قهوه ای معمولی.

بنابراین یکی از جوجه های قهوه ای چندان رایج نیست. من فکر می کنم او یک گربه است. او با گربه‌ها روی صندلی می‌خوابد، هر روز روی یک صندلی تخم می‌گذارد و وقتی گربه‌ها غذا می‌خورند، او هم دوان دوان می‌آید و با گربه‌ها غذا می‌خورد که به نظرشان این بسیار عادی است. آنها به او صدمه نمی زنند.

'شانس. فرصت'

یک روز در بانکوک با عروسم همیشه سرگرم کننده است. اخیراً به یک پمپ بنزین در خارج از بانکوک می‌رویم، ماشین را در آنجا پارک می‌کنیم و با تاکسی به جایی که باید باشیم می‌رویم. شما فقط در پمپ بنزین کنار بزرگراه می ایستید و تاکسی ها از آنجا عبور می کنند و وقتی دستتان را بالا می برید متوقف می شوند.

این بار عروسم با راننده صحبت طولانی داشت. اتفاقاً از روستایی در کنار روستای محل زندگی ما آمده است. شماره تلفنش را گرفتیم و اگر لازم بود به فرودگاه برویم، خوشحال می‌شود ما را ببرد. پیدا کردن تاکسی در منطقه ما دشوار است، این به سختی می تواند تصادفی باشد.

مادر گربه

مادر گربه چهارده روز است که گم شده است. بچه گربه ها که الان بیش از چهار ماه سن دارند، هنوز در باغ هستند و برای خوردن هم می آیند. ساعت پنج و نیم صبح جلوی در می نشینند و متوجه می شوند که سرویس خیلی طول می کشد.

اکنون می توانم یکی از آنها را نوازش کنم، اما دو تای دیگر آن را دوست ندارند. غذا دادن خوب است، اما لمس کردن، خوب است. ساعت 17 بعدازظهر یکی دیگر خواهند داشت.

حالا تامکت به طور مرتب می آید تا آنها را بررسی کند و آنها را بشویید. واقعاً خیلی شیرین است، اما من مدام فکر می کنم گربه مادر کجا رفته است. من آن را درک نمی کنم.

مری برگ

خاطرات ماریا (قسمت 19) در 4 ژوئیه 2014 منتشر شد.


ارتباط ارسال شده

"تایلند عجیب، عجیب و مرموز": این نام کتابی است که STG Thailandblog Charity امسال تولید می کند. 44 وبلاگ نویس داستانی در مورد سرزمین گلیملاخ مخصوصاً برای این کتاب نوشتند. عواید آن به خانه ای برای یتیمان و کودکان خانواده های مشکل دار در لوم ساک (پتچابون) اختصاص می یابد. این کتاب در شهریور ماه منتشر خواهد شد.


9 پاسخ به “خاطرات ماریا (قسمت 20)”

  1. لوئیز می گوید

    سلام ماریا،

    هاها یک قطعه فوق العاده دیگر از قلم شما.
    و مرغی که در میان گربه ها می خوابد و همچنین تخم می گذارد، باورنکردنی.
    وقتی می نشینی و به آن فکر می کنی، برای کلمات دیوانه کننده است.

    من همچنین تصویری را روی شبکیه چشمم دارم که نصف و نیمه از آن مخزن آویزان شده اید.
    بنابراین من کمی خندیدم.

    و قرص ها را از داروخانه تهیه کنید.
    بنابراین آنها آن را در یک کیسه پلاستیکی قرار می دهند و می توانند بنویسند که برای چه چیزی است و چه مقدار میلی گرم / چه زمانی مصرف شود.
    سپس می توانید خودتان به اینترنت نگاه کنید.

    امکان رفتن بدون برق وجود دارد.
    اینجا هم می سازند (جومتین).
    همچنین تجربه کردم که شوهرم مجبور شد یک سطل از استخر بگیرد، زیرا من یک توپ صابون بزرگ بودم.
    خوشبختانه بدون مو
    و تنها پس از آن متوجه می شوید که برق برای چه چیزی باید استفاده شود.

    روز خوب.
    لوئیز

  2. دانیل می گوید

    بدون برق، در تایلند حتی می توان آن را به صورت رایگان انجام داد. من یک اتاق در یک بلوک 60 اجاره می کنم. تسویه حساب در روز آخر هر ماه انجام می شود. برق باید با توجه به تعداد کیلووات مصرفی پرداخت شود. بنابراین کنتورها باید ثبت شوند. حدود چهار سال پیش، چون مسئول تعمیر و نگهداری آنجا نبوده بود، از من پرسیدند که آیا می‌خواهم این کار را انجام دهم، خوب. من دیدم که سیم های برق طبقه همکف به سادگی از زیر بالکن های طبقه بالا عبور می کنند. از اینجا به مترهای مجاور و تا طبقات بالا. دیدم به زمین مجاور هم انشعابات زده شده بود. اینجا یک باشگاه اسنوکر وجود دارد که بسیاری از تایلندی ها و خارجی ها که کاری برای انجام دادن ندارند، از صبح تا پاسی از شب به آنجا می آیند. بنابراین به باشگاه رفتم تا ببینم آن سیم ها کجا رفته اند. یک زوج به سمت آشپزخانه و دیگری به سمت تابلوی کلوپ رفتند. حتی متوجه شدم از اتصال ماهواره ای هم استفاده شده است. همراه با صورتحساب، یادداشتی را به ساکنان تحویل دهید مبنی بر اینکه در آن روز و ساعت برق نخواهد بود. لحظه روشن کردن کلید اصلی و قطع سیم های غیرقانونی بود.
    نتیجه، باشگاه اسنوکر یک روز بدون برق. بنابراین بدون مردم و بدون درآمد. صبح روز بعد هنوز برق نیست. چگونه ممکن است این اتفاق بیفتد؟ سپس فقط یک حرفه ای بیاورید. او قبل از اینکه علت را پیدا کند نیم روز جستجو کرد. در ادامه پس از کلی بحث تصمیم گرفته شد نسبت به نصب کنتور خود و پرداخت خسارت وارده بر اساس مصرف یک ماهه اقدام کنند.
    سپس می‌توانم سیم‌ها را در حین انتظار دوباره وصل کنم.
    برای بیش از چهار سال، مردم به سادگی مجبور بودند شخص دیگری هزینه برق را پرداخت کند.

    • کلاسج123 می گوید

      ما مرتباً در روستا صدای انفجار و قطعی برق داریم که چند ساعت طول می کشد. از نویی می پرسم، آیا می دانی چگونه ممکن است؟ معلوم می شود که مردی در روستا زندگی می کند که مانند همسرش در شرکت برق کار می کند. یه جورایی مالکه اون برق میزنه (میگن) البته غیرقانونی. ظاهراً ترفند را بلد است. گاهی اوقات این کاملاً درست نمی شود، بنابراین بنگ. من هنوز متوجه نشدم که آیا او نیز مشکل را برطرف می کند.

  3. مارکوس می گوید

    در مورد آن شناور. آنها یک پین شکاف به عنوان نقطه محوری دارند. شناور، مکانیسم، از برنز ساخته شده است. سنجاق هم. کاری که اکنون برخی از سخت‌فروشی‌ها انجام می‌دهند این است که پین ​​شکاف را با پین آهنی جایگزین می‌کنند. حالا شما خوردگی گالوانیکی در آب دریافت می کنید و پین حل می شود. پس از یک سال یا بیشتر از سرریز، شناور را شل کنید و برای افراد ساده لوح، یک شناور/شیر جدید نصب کنید. سپس دوباره شروع می شود. یک سنجاق برنزی هم 5 سال پیش نصب کردم که متوجه شدم. الان هنوز خوبه

  4. بهشت بخیر راجر می گوید

    ماریا، یک متن زیبای دیگر، من همیشه از خواندن آن لذت می برم. من فکر نمی کنم که شناور cranky به درستی قرار گرفته باشد. ممکن است وارونه باشد (در بالای شیر یا کنار)، باید در پایین شیر باشد، در غیر این صورت در مدت زمان کوتاهی می شکند و منبع تغذیه نیز ضعیف کار می کند. از پسرتان بخواهید نگاهی به آن بیندازد وگرنه یک لوله کش بیاید. همچنین یک لوله ثانویه نصب شده بود که لوله ای است که بین منبع آب از خیابان و لوله خارج از پمپ (آن موتور) قرار دارد و دریچه های قطع در بین آنها وجود دارد. اگر برق دوباره قطع شود، می توانید با تعویض به آن لوله، مستقیماً از خیابان آب داشته باشید. من همین کار را با مال خودم انجام داده ام و هر بار که برق قطع می شود یا مثلاً باک خالی می شود، مفید است.
    با درود،
    راجر

  5. جری Q8 می گوید

    یک داستان واقعی ماریا، زیبا! درباره روح در مخزن آب؛ وقتی کوچک بودم، مادربزرگم یک چاه داشت که با درپوش پوشیده شده بود. علاوه بر این، یک سطل روی روی یک زنجیر، که با آن آب را به سطح آورد. ما هرگز اجازه نداشتیم آنجا را نگاه کنیم، زیرا در آن چاه "pietje den aaker" بود و بچه های کوچک را با قلاب خود به داخل چاه می کشید و آنها هرگز بیرون نمی آمدند. شاید آن «Pietje» اکنون مشغول چیزهای دیگری باشد.

    • دیویس می گوید

      روح در مخزن آب، من می شنوم که خانواده تایلندی من نیز در مورد آن صحبت می کنند. مخصوصاً در مورد بچه های کوچک، آنها از لرزیدن صرفاً از تصور روحی که در آنها زندگی می کند سفید می شوند.
      من را مانند تو جری به یاد مادربزرگ (هلندی) من می اندازد، او داستان های وروو هول را تعریف می کرد. یک نوع تم موجود خواهد بود.
      داستان مادر هول نیز داستانی در چاه بود، هیچ کس بیرون نیامد - درست. مگر اینکه به سیاهی زمین و دوده. این ضربه روحی بود!
      اینها در واقع پیوندهای روایی صحیح از نظر آموزشی و آموزشی هستند. کودکان را از مناطق خطرناک دور نگه دارید.
      گاهی اوقات، پس از چند "ad fundum's"، دانشجویان تازه کار دانشگاه جرأت می کنند در یک برکه شیرجه بزنند، یا بدتر از آن، به داخل رودخانه بپرند، البته نه برای شرط بندی یا آبجو. اگر فقط مادربزرگی داشتند که در مورد "Pietje Den Aaker" صحبت می کرد ... زیرا او قبلاً بسیاری را غرق کرده است.

      از همه بیشتر (زبان باستانی) خواندن دفتر خاطرات ماریا همیشه زیباست. این خیلی معمولی و صادقانه است، اما او آن را همانطور که هست توصیف می کند، و به نوعی دیگر نمی تواند. بدون هیاهو. یا حتی بدون گربه، چون اوست... جایی که علف سبزتر است، بروید و نگاه کنید. فقط داده است، مناسب ?? امیدوارم او به زودی برای فرزندانش برگردد، زیرا ماریا نگران آن است.

      ماریا، ممنون و امیدوارم از گربه مادر خبری بگیرم.

  6. داود می گوید

    شاید گربه مادر گم شده رفته جوجه ها را بخورد؟
    مثل آن مرغی که می رود با گربه ها غذا بخورد؟
    ذهن اشتباه در بدن اشتباه یا چگونه چنین چیزی را می گویید؟

    همیشه از خواندن دفتر خاطراتت لذت می برم، ماریا!

    • راب وی. می گوید

      من کاملا با این موافقم. یه تیکه قشنگ دیگه مخصوصا اون جوجه با مشکل هویت. عالی!


پیام بگذارید

Thailandblog.nl از کوکی ها استفاده می کند

وب سایت ما به لطف کوکی ها بهترین کار را دارد. از این طریق می توانیم تنظیمات شما را به خاطر بسپاریم، به شما پیشنهاد شخصی بدهیم و شما به ما در بهبود کیفیت وب سایت کمک کنید. ادامه مطلب

بله، من یک وب سایت خوب می خواهم