ماریا برگ (72) یک آرزو را برآورده کرد: او در اکتبر 2012 به تایلند نقل مکان کرد و هیچ پشیمانی ندارد. خانواده‌اش او را یک سالمند ADHD می‌خوانند و او موافقت می‌کند. ماریا به عنوان نگهدار حیوانات، پرستار دانشجو، راننده آمبولانس حیوانات، بارمن خانم، سرپرست فعالیت در مراقبت روزانه و به عنوان سرایدار C در مراقبت از خانه خصوصی کار می کرد. او هم چندان پایدار نبود، زیرا در آن زندگی می کرد آمستردام، ماستریخت، بلژیک، دن بوش، درنته و گرونینگن.

خانه سالمندان

یک تایلندی پیشرو "ایده خوبی" داشت. در هلندی که قبلاً بوده است، خانه های سالمندان را یکی پس از دیگری می دید. این باید در Kamphaeng Saen اتفاق می افتاد. او زمین بزرگی خرید و ساختمان زیبایی در آنجا ساخته بود که می توانست افراد مسن زیادی را در خود جای دهد.

در منطقه با کمی خنده صحبت شد. این ایده که والدین یا پدربزرگ و مادربزرگ خود را در آنجا قرار دهید... موضوعی غیر قابل بحث. پدر و مادر یا پدربزرگ و مادربزرگ شما که سال ها از شما مراقبت کرده بودند، اکنون نوبت شماست که از آنها مراقبت کنید. اگر این اتفاق نیفتد برای خانواده مایه شرمساری خواهد بود. اگر کسی اصلاً خانواده نداشت، کاملاً طبیعی بود که همسایگان وظیفه خانواده گمشده را بر عهده بگیرند.

این ساختمان چند سالی است که آنجا بوده است. همچنین به طور فزاینده ای شلوغ می شود، بله، نه در ساختمان که خالی است. اما تعداد سگ های ولگرد بیشتر و بیشتر می شود. بیرون از خورشید، هیچ مردمی، دیگر چه می‌خواهید بخواهید.

شپش در تکرار

یک یکشنبه خوب در خانه پسرم، لذت بردن از باغ و انواع پرندگان. یکی حتی رام تر از دیگری است. یک غاز جوان در حال قدم زدن است که حتی دوست دارد روی آغوش شما نگه داشته شود و نوازش کردن نیز مورد قدردانی قرار می گیرد.

بعد از ناهار خوشمزه، من را بسیار شیرین به دفتر پسرم فرستادند. اینجا یک تخت است، من می روم کمی بخوابم.

بقیه روز، به باغ برگردید. هنگام شام پسرم به من می گوید که در مدرسه یک آفت شپش دیگری وجود دارد. بنابراین نوه های من نیز دوباره آنها را دارند. همینطور که نشسته‌ام و گوش می‌دهم، آرام آرام متوجه می‌شوم که با سرم روی بالشی دراز کشیده‌ام که همه بچه‌ها مرتباً در آن دراز می‌کشند.

همانجا می نشینم و با وحشت گوش می دهم و می لرزم از این که فکر کنم ممکن است الان آنها را هم داشته باشم. وقتی عروسم مرا به خانه می برد به درخواست من از مغازه شامپوی ضد شپش می خرد. تو خونه سریع دوش میگیرم و با شامپوی ضد شپش موهامو مرتب میکنم. وقتی موهام خشک شد فکر کنم بعد از یک هفته دوباره از شرش خلاص میشم.

گوشی گران قیمت

خرید تلفن جدید برای من به عنوان فردی بالای 70 سال کار آسانی نیست. این گوشی دارای دو سیم کارت هلندی و تایلندی می باشد. خیلی خوب است، اما کمی طول می کشد تا همه چیز را بفهمم. اما، کار می کند: من می توانم تماس بگیرم، پیام بفرستم و از اینترنت استفاده کنم، به آن افتخار می کنم.

بله، تلفن، جایی پیدا نمی شود. تمام خانه را از هم جدا کرد، در عجیب ترین مکان ها جستجو کرد، نتوانست آن را پیدا کند. سپس شما واقعاً شروع به شک به سلامت عقل خود می کنید، آیا هنوز این اتفاق افتاده است؟ آیا من شروع به ابتلا به زوال عقل کرده ام؟ معمولاً خودتان متوجه آن نمی شوید. به بیرون نگاه می کنم و آه می کشم.

ناگهان سگ کویباس را می‌بینم که چیزی در دهانش دارد، سرش را به جلو و عقب تکان می‌دهد و بله، این گوشی جدید خوب من بود. با صحبت بسیار شیرین با او به من نشان داد که چه چیزهای زیبایی دارد. خوب دیگه قشنگ نبود، کاورش پاره شده بود و گوشی از چند جا جلوش شکسته بود. بنابراین هیچ زندگی در آن باقی نمانده بود.

گوشی رو باز کردم خوشبختانه سیم کارت ها سالم بود. گوشی آنقدرها گران نبود، اما چون الان باید یک گوشی جدید بخرم، همه اینها به یک شوخی گران قیمت تبدیل می شود.

هیولا

کمی بعد از دانشگاه، باتلاق هایی در پشت مزارع وجود دارد. یک حیوان بزرگ اینجا زندگی می کند، به آن می گویند مارمولک، فکر کنم مارمولک مانیتور است.

چندین مزرعه حصاری در اطراف زمین خود قرار داده اند که قسمتی در بالای آن به سمت بیرون خمیده است. نه برای سارقان، بلکه برای «مارمولک‌های» بزرگ که عاشق دام‌های کوچک هستند. من داستان های مربوط به آن را می دانستم، فقط قبلاً هرگز آن را ندیده بودم.

با ماشین پسرم به سمت خانه اش حرکت کردیم. ناگهان چیزی بزرگ از جاده عبور کرد. خوشبختانه ما به او ضربه نزدیم، این نه برای "مارمولک" و نه برای ما جالب بود. او حداقل سه متر قد داشت که کمی شوکه کننده بود.

متأسفانه وقتی چند ساعت بعد مرا به خانه می برند، در کنار جاده مرده است. ما بیرون می رویم، من می خواهم او را از نزدیک ببینم. حالا من کسی هستم که همیشه یک سانتی متر را حمل می کنم، اندازه می گیریم، 290 سانتی متر است. تقریبا درسته سوال باقی می ماند: هیچ کس نمی داند این یک مارمولک است یا یک مارمولک مانیتور.

مدرسه

مدرسه در یک جاده روستایی، درست خارج از مرکز Kamphaeng Saen واقع شده است. محوطه زیبا و باغ بزرگ. منطقه ای با وسایل بازی و جعبه شنی. قسمت غذاخوری سرپوشیده است، اما در غیر این صورت باز است. اگر به داخل باغ بروید، اردک ها و جوجه هایی وجود دارد که بچه های مدرسه از آنها مراقبت می کنند.

امسال آخرین روز مدرسه است. یک میز بزرگ با یک درخت کریسمس زیبا و هدایا در زیر وجود دارد. حتی موسیقی کریسمس وجود دارد. بعد از ناهار بابا نوئل در واقع می رسد. همه آن ده ها چشم قهوه ای درشت با چشم انتظاری به او نگاه می کنند. هر کودک یک بسته از بابا نوئل دریافت می کند. بسته ها عصبی باز می شوند. همه خوشحال هستند، تعطیلات می تواند شروع شود، مدرسه تا 2 ژانویه تعطیل است. یک تجربه خاص، کودکان تایلندی در جشن کریسمس.

تعطیلات مبارک و سال 2014 سالم برای همه کسانی که دفتر خاطرات من را می خوانند.
ماریا

قسمت 12 از خاطرات ماریا در 26 نوامبر ظاهر شد.


ارتباط ارسال شده

به دنبال یک هدیه خوب برای تولد هستید یا فقط به این دلیل؟ خرید کنید بهترین وبلاگ تایلند. کتابچه ای 118 صفحه ای با داستان های جذاب و ستون های محرک از هجده وبلاگ نویس، مسابقه ای تند، نکات مفید برای گردشگران و عکس. اکنون سفارش دهید.


7 پاسخ به “خاطرات ماریا (قسمت 13)”

  1. ژاک کپرت می گوید

    ماریا، برای شما بهترین ها را در سال 2014 آرزو می کنم. از زندگی در تایلند لذت ببرید و به نوشتن خاطرات روزانه در مورد چیزهایی که می بینید در اطراف خود می بینید ادامه دهید. درود، ژاک.

  2. جری Q8 می گوید

    یکی دیگر از خاطرات واقعی ماریا. همیشه سرگرم کننده است، به خصوص داستان هایی در مورد حیوانات مختلفی که با آنها روبرو می شوید و بسیار زیبا توصیف می کنید. ماریا از من هم ایام مبارک (یک بار دیگر) و می بینمت در پذیرایی سال نو. اولیبولن وجود نخواهد داشت، اما می‌خواهیم آن را به یک بعد از ظهر سرگرم‌کننده تبدیل کنیم.

  3. سسی می گوید

    سلام ماریا، یک قطعه زیبا دیگر. با آرزوی موفقیت و موفقیت برای شما 2557.
    این البته برای همه صدق می کند

  4. راب وی. می گوید

    از خواندن دوباره لذت بردم. ماریا، برای شما و حیواناتتان نیز بهترین آرزوها را دارم و در سال 2557 موفق باشید. 🙂

  5. راب فیتسانولوک می گوید

    ماریا عزیز فکر کنم در مورد مارمولک مانیتور حق با شماست. دو سگ ما داشتند دیوانه می شدند و شنیدیم که با پارس کردن چیزی اشتباه است. معلوم شد که این یک مارمولک مانیتور کوچک (یک متری) است و از آنجایی که ما ماهی پرورش می دهیم آن را کشتیم. او واقعاً ماهی و مرغ را دوست دارد. به او می گویند هیا (با عرض پوزش از املاء) این فحش است و از جمله به معنی دزد است. همانطور که دیدید بسیار زیباست و وقتی در رودخانه شنا می کند شبیه کروکودیل است. مواظب باشید او سگ هایی را هم دوست دارد که گوشی ها را خراب می کنند.

  6. اولگا کاترز می گوید

    ماریای عزیز،

    خواندن آن داستان در مورد گوشی گم شده خنده دار است. یکی از 10 سگ من همین کار را کرد و صفحه نمایش هم شکست. بنابراین بله، یک دستگاه جدید بخرید.
    و این اولین پاسخ من به شماست، اما از خواندن تمام داستان های شما لذت می برم.
    من خیلی چیزهایی را که درباره باغ و حیواناتی که در آنجا می پرند و پرواز می کنند، می شناسم.

    با آرزوی سالی خوب در سال 2015 همراه با همه حیواناتتان.

  7. باب بکارت می گوید

    ماریا ،

    باز هم از شما برای قطعه فوق العاده زیبایتان سپاسگزارم، می توانستید یک ستون نویس شوید. خب، شما هم الان هستید.
    سال 2014 شاد و سلامت داشته باشید و به نوشتن ادامه دهید!
    با احترام، باب


پیام بگذارید

Thailandblog.nl از کوکی ها استفاده می کند

وب سایت ما به لطف کوکی ها بهترین کار را دارد. از این طریق می توانیم تنظیمات شما را به خاطر بسپاریم، به شما پیشنهاد شخصی بدهیم و شما به ما در بهبود کیفیت وب سایت کمک کنید. ادامه مطلب

بله، من یک وب سایت خوب می خواهم