برای واقعی بودن خیلی خوبه…. نه!

نوشته پل اسخیپول
Geplaatst در ستون
برچسب ها: ,
7 اوت 2015

در پاسخ به مقالات وبلاگ "مهاجرت ازدواج"، پل اسخیپول با داستان خود به ما می گوید که چگونه با همسرش آشنا شد و چگونه پس از سال ها ازدواج در هلند به وجود آمد. با این کار او می‌خواهد صدایی متفاوت و مثبت نسبت به داستان‌هایی که معمولاً از طریق این وبلاگ درباره برخوردهای کمتر موفق گفته می‌شود، به گوش برسد.


ژانویه 2001 است، همانطور که اغلب اتفاق می افتد، آگهی هایی در ساحل Jomtien توزیع شد، ورق کاغذ A5 به زبان انگلیسی کج نشان می داد که یک مهمانی "سفید" در آن شب برگزار می شود. معلوم شد که اکنون دیگر هتل / رستورانی در امتداد جاده اتصال بین جومتین و پاتایا وجود ندارد. کنجکاو و همچنین برای غذا خوردن در جای دیگری، آن شب به رستوران مورد نظر رفتم.

یک گروه موسیقی در لبه استخر مشغول نواختن بود و در کمال تعجب من بوفه ای وجود نداشت، اما کارت آلا سرو شد. مکان شلوغ و سرگرم کننده ای بود، به زودی چشم من به یکی از پیشخدمت های آن طرف استخر افتاد، آنقدرها هم سخت نبود زیرا او متمایز بود زیرا او یک مرد غیرعادی قد بلند برای استانداردهای تایلندی بود. یه سر تازه شیطون با موهای کوتاه، خلاصه از اونی که من دوست دارم. اما بله، برای چشمان من دست نیافتنی با "همسایگی" آن طرف استخر. مهمانی به هیچ وجه آن چیزی نبود که من تصور می‌کردم یک مهمانی باشد، بنابراین بعد از خوردن غذای عالی، می‌خواستم برای ادامه جستجوی خود در شهر پاتایا پولی بپردازم. با این حال، پس از آن غیر قابل تصور رخ داد.

پیشخدمتی که صورتحساب را برایم آورده بود نیز با یک سوال آمد. "دوست من دوست دارم با شما صحبت کنم، می توانید؟همانطور که او این را از من پرسید، به سمت پیشخدمت بلندقد اشاره کرد که به نوبه خود به سمت ما علاقه مند به نظر می رسید. اوه، اینجا چه خبر است؟ گفتم بله و صورتحسابم را پرداخت کردم، پیشخدمت چند دستش را با حرکات اشاره کرد و همانطور که به سمت در خروجی می رفتم پیشخدمت بلند قامت آن طرف استخر به همان سمت رفت. گپ کوتاهی داشتیم و بعد از ساعت کاری او در ساعت 02:00 بامداد، در باری که دیگر وجود ندارد، ملاقات کردیم.

بدون توقع زیاد از طرف من، او در واقع دقیقاً در زمان توافق شده وارد بار شد، تازه دوش گرفته و عوض شده بود. صبح زود بود که تصمیم گرفتیم با هم به هتل من برویم. متاسفانه فقط چند روز از تعطیلاتم مانده بود که همیشه بعد از ساعت کاری او با هم می گذراندیم.

نه، پرداخت «بارفین» برای گذراندن زمان بیشتر با هم، به اندازه کافی عجیب، در منوی این رستوران نبود.

ما موفق شدیم از طریق پست در تماس باشیم و در تعطیلات بعدی من او توانست یک هفته مرخصی بگیرد، که در سال 2002 در آن زمان بسیار ساکت‌تر کوه سامویی بودیم. به هر حال برای یک داستان طولانی و غیره و غیره ما هر سال همدیگر را می دیدیم و او به مدت 3 ماه چهار بار به هلند آمد. سپس روند ادغام را شروع کرد و از سال 2008 با من در هلند زندگی می کند و در سال 2010 ازدواج کردیم. او اکنون سال هاست که شغل خوبی در صنعت گل آلسلمیر دارد.

خانه قدیمی

چرا این داستان؟ من مرتباً داستان مردانی را می شنوم که سر به سر عاشقانه از تایلند باز می گردند، اغلب آنها در عرض یک سال برمی گردند و سپس با عواقب گسترده توافق می کنند. اغلب با طلاق ناامید کننده و پرهزینه در نتیجه پس از مدت کوتاهی.
به‌هیچ‌وجه ادعا نمی‌کنیم که در سفر طولانی‌مان حق را در انحصار خود داریم، اما با آشنایی من با خانواده او در آیسان و او با خانواده من در هلند، تصویری از احتمالات و غیرممکن‌ها کم کم در حال رشد است.

با این روند آرام تا حد زیادی از انتظارات غیرواقعی جلوگیری می شود. انتظارات مالی او و گزینه های من (اکنون ما) برای حمایت از خانواده نیز به خوبی مورد بحث قرار گرفته است.

تایلند قوانین اجتماعی ندارد که ما در هلند می شناسیم، جایی که خانواده هنوز شبکه ایمنی است. به خصوص در ایسان که کشاورزان برنج واقعاً فرصت پس انداز بازنشستگی را ندارند، کودکان مستمری آنها در آنجا هستند. بنابراین ما به خانواده کمک هزینه ثابت ماهانه می دهیم و هرگز با گاومیش های بیمار، تراکتورهای شکسته، عزیزانی که با وحشتناک ترین بیماری ها فوری بستری شده اند مواجه نمی شویم. دوست من این را "حقوق" آنها می نامد، درست مانند دستمزد واقعی، این مبلغ ثابتی است که در صورت بروز بلایا افزایش نمی یابد.

خانه نوساز

معلوم می شود مادرشوهرم حسابدار خوبی است، او پات را مدیریت می کند و در صورت "از" ذخیره می گذارد. علاوه بر این، خانه نیز هر ساله بازسازی می شود. ابتدا تیرهای چوبی که روی آن قرار دارد با تیرهای بتنی جایگزین شد که بلافاصله خانه را بالا برد. سال بعد سقف جدیدی بر روی خانه گذاشته شد.

یک سال بعد، کف شنی طبقه همکف نیز با یک کف بتنی منظم و مسطح جایگزین شد و ساختمان توسعه یافت. یک سال بعد، دیوارهای چوبی نیمه پوسیده قدیمی 1e کف با نوعی تخته های مصنوعی مقاوم در برابر آب و هوا (Trespa؟) با قاب های بدون پنجره جایگزین شده است. برق نیز برطرف شده است، به هم ریختگی خطرناک سیم های کششی حلقه شل با نصب محکم و حرفه ای در خانه جایگزین شده است.

به طور خلاصه، هر سال با تعجب و احترام به پیشرفت هایی که در خانه انجام شده است نگاه می کنم.

داستان های کافی در وبلاگ با تجربیات کمتر دلپذیر وجود دارد، بنابراین می خواستم صدای متفاوتی ارائه دهم. به طور خلاصه، همیشه با یک شریک تایلندی یا خانواده آنها عذاب و غم نیست.

10 نظر در مورد “خیلی خوب برای واقعی بودن…. نه!"

  1. یووندای می گوید

    پل و مرد تایلندی اش (نمی توانم نامی پیدا کنم)
    داستانی که برای من خیلی خوب است! با تشکر از آن!

    من به این فکر می کنم که یک OBADE را از طریق این وبلاگ برای بسیاری از افراد شاد، مردان و زنانی که یک رابطه طولانی مدت دارند، بیاورم.
    با دادن فرصتی به آنها که اجازه دهند دیگران بخوانند سکه جنبه مثبتی دارد! از آنجا که روابط معمولاً توسط مردان و زنان در نور اشتباه دیده می شود. من الان بهتر می دانم و تنها من نیستم!
    من فقط "می ترسم" که انواع دونده های فاحشه و ببرهای بار در روابط فریب خورده و گاهی دزدیده شده سعی کنند با دعوا و جیغ زدن به هدف خود دست یابند و اغلب فقط برای مدت کوتاهی برای نوشیدن مشروبات الکلی، مواد مخدر و رابطه جنسی به تایلند می آیند. . اوه خوب "آنها هنوز عکس ها را دارند".
    بنابراین؛
    آیا شما یک مرد هلندی هستید و آیا مردان تایلندی را دوست دارید و آیا رابطه طولانی مدت دارید، پاسخ دهید!
    آیا شما یک زن هلندی هستید و آیا زنان تایلندی را دوست دارید و آیا رابطه طولانی مدت دارید، پاسخ دهید!
    آیا شما یک مرد هلندی هستید و آیا زنان تایلندی را دوست دارید و آیا رابطه طولانی مدت دارید، پاسخ دهید!
    آیا شما یک زن هلندی هستید و آیا مردان تایلندی را دوست دارید و آیا در یک رابطه طولانی مدت هستید، پاسخ دهید!

    من فقط می ترسم که انواع "دوندگان فاحشه" که اغلب از هلند پرواز می کنند، اما همچنین در روابط، فریب خورده و گاهی اوقات از ببرهای میخانه و بار سرقت می کنند که اغلب فقط برای نوشیدن، مواد مخدر و سکس زیاد به تایلند می آیند. ، واکنش منفی نشان خواهد داد، اما اوه خوب، این افراد خوشبختانه هنوز هم تصاویر را برایشان دارند.x1

    این است که ببینم آیا می‌توان کاری با سردبیران ترتیب داد تا از شر واکنش‌هایی که در نظر داشتم خلاص شوم، از برخی واکنش‌های آتی از سوی موارد ذکر شده در X1!

    نام مقاله من خواهد بود، "اوه، آنها هنوز عکس ها را دارند، اما ما هنوز از عشق خود خوشحالیم!
    امیدوارم این هفته بنویسم، من کاملاً درگیر حرکتمان هستم!
    با احترام YUUNDAI

    • دیوید دایموند می گوید

      منتظر مقاله شما Yuundai باشید!

      و از شما متشکرم پاول، برای بازنمایی صادقانه شما از اینکه چگونه همه چیز می تواند در یک رابطه تایلندی-فرنگ خوب پیش برود!
      مثل شما 15 سال با یک پسر تایلندی اهل آیسان رابطه داشتم. مهاجرت به بلژیک، و غیره. در غیر این صورت به طور گسترده دوره مشابه. البته خانه ما نیز صلیب خود را داشت و بودا! "داشت" را بنویسید:
      سپتامبر آینده 2 سال می شود که شوهرم 39 ساله شد (سرطان).
      و سرنوشت می تواند بی رحم باشد و از ابتدای امسال با همان بیماری مبارزه کند.
      از این رو مبالغ من در وبلاگ را نیز با نام مستعار به عنوان امضا محدود می کند…

      از پل و یووندای بپرسید و به نوشتن و ارسال پست ادامه دهید!

      دیوید دایموند

      • پل اسخیپول می گوید

        دیوید، ممنون صمیمانه تسلیت می گویم و به شما در مبارزه با این بیماری بی رحمانه قوت فراوان دارم. مطمئناً، من هر از گاهی به همکاری ادامه خواهم داد. آرزو می کنم که هنوز بتوانید به تایلند سفر کنید.
        با احترام، پل

    • میشل می گوید

      دیروز دقیقا 17 سال با پوی ازدواج کردم. اما سالگرد ما در واقع 19 می است، زیرا ما از 19 می 1992، روزی که پوی به هلند آمد، با هم بودیم. 23 سال در دسته بسیار طولانی قرار می گیرد، درست است؟ با توجه به سن ما (من 49 ساله، پوی 52 ساله) امیدواریم همین زمان را در پیش داشته باشیم. و خوشبختانه هنوز عکس ها را داریم...

  2. پل اسخیپول می گوید

    یووندا، از پاسخ تأیید شما بسیار سپاسگزارم. اما برای در نظر گرفتن همه چیز، در اصل هیچ مشکلی با این واقعیت وجود ندارد که مسافرانی هستند که برای نوشیدن و/یا سکس به تایلند و برخی دیگر از کشورهای آسیایی سفر می کنند. پول وارد اقتصاد می کند، نیازهای آنها را برآورده می کند و فرصت هایی را برای کسانی که به هر دلیلی مایل به کسب درآمد در این صنعت هستند، فراهم می کند.
    آنها را فقط می توان به خاطر توافق با ساده لوحی سرزنش کرد. در بخش مذکور وعده های زیادی داده می شود و کم ارائه می شود، فرنگ و تایلندی اغلب در اینجا فریب می خورند که صحبت از صداقت احساسات می شود.
    دقیقاً به همین دلیل است که برای شناخت واقعی یکدیگر وقت بگذارید، نه تنها با طرف مقابل، بلکه قبل از هر چیز با خودتان صادق باشید. چه می خواهید، چه انتظاری دارید، البته این بارها و بارها. اگر پروانه ای هستید که دوست دارید مرتباً یک گل دیگر بخورید، وارد یک رابطه دائمی نشوید، این شانس که برای سال های آینده رضایت بخش باقی بماند، آرمان شهر است.
    با احترام، پل اسخیپول

  3. تئو می گوید

    هیچ ازدواج همجنس گرا در هلند ثبت نشده است.
    ازدواج مدنی معمولی برای 2 نفر از همجنس باز است.
    بدون تغییر، حقوق و تعهدات یکسان.
    چند سالی است که با شوهر تایلندی ام ازدواج کرده ام.

    • rojamu می گوید

      یک شراکت ثبت شده خارج از ازدواج وجود دارد. هم برای مستقیم و هم برای همجنسگرا.

  4. rojamu می گوید

    پل، بیش از 10 سال پیش با پسری از ایسارن آشنا شدم. او 2 رستوران کوچک داشت که من مرتباً در آنها غذا می خوردم. بیشتر و بیشتر شروع به صحبت کردیم و بیشتر با هم آشنا شدیم. سپس سعی کرد یک رابطه را شروع کند. صادقانه بگویم، این از طریق آزمون و خطا اتفاق افتاد. عمدتاً به این دلیل که آنها یکدیگر را درک نمی کنند (من نمی توانم به تایلندی و گویش تسلط داشته باشم و او انگلیسی محدود صحبت می کند). ما به سبک زندگی یکدیگر احترام می گذاشتیم و به همین دلیل همه چیز خوب پیش رفت. ما در سال 2007 در هلند ازدواج کردیم. اگرچه او نمی خواست به هلند برود، اما من همچنان به او فشار می آوردم که به اینجا بیاید زیرا 5 سال پیش تشخیص داده شد که او به زوال عقل مبتلا شده است (او اکنون 36 سال دارد و همانطور که می دانیم در حال حاضر بچه های حدود 15 ساله وجود دارد. پیر که این کار را می کنند). داشتن ) . احساس کردم که باید در این زمینه مسئولیت بپذیرم و - به معنای واقعی کلمه - از آن فرار نکنم. آغاز بسیار دشوار بود زیرا مسیحیان متعصب در هوگوین او را حبس کردند و چندین بار با او بدرفتاری کردند (شما سنگسار خواهید شد؛ لاویان). با میانجیگری اکنون خانه دیگری در جای دیگری داریم. و حالا همه چیز دوباره خوب پیش می‌رود (قبل از آمدن او به هلند هم همینطور بود، اما من نمی‌توانستم همیشه در آنجا با او بمانم). ما در حال حاضر زمانی که مناسب ما باشد به این طرف و آن طرف می رویم و او بسیار خوشحال است (همچنین در هلند). با همسایه ها خیلی خوب کنار می آید و خودش 16 کیلوگرم رشد کرده است. به نظر حقیر من کمی بیش از حد، اما او اهمیتی نمی دهد. پس هیچکدام بله قطعاً همه جا عذاب و تیرگی نیست. او یا خانواده اش علاوه بر اینکه برای نجات مادرش که به اتاق دیالیز استریل نیاز داشت، پول زیادی خرج کرد، هرگز از من پول نخواستند. این نیز با آنچه که من زیاد خوانده ام متفاوت است. متأسفانه مادرش - پس از گذشت بیش از یک سال - فوت کرد و او و خواهرش اکنون خانه را در آنجا دارند. به حدی که .

  5. جرارد پاتس می گوید

    8 آگوست ما 9 سال است که ازدواج کرده ایم البته در هلند و مخصوصاً 1/2 سال اخیر با احترام و محبت به همسر عزیزم آن هم اهل آیسان نگاه کردم و با توجه به سنم دچار اختلال تعادل شدم و سقوط وحشتناک در پایان ماه مارس، پشت من، شکستن کمرم.
    متأسفانه هنوز به ویلچر وابسته هستم، اما به دلیل مراقبت محبت آمیز، نمی توانم خودم لباس بپوشم و لباس بپوشم و دوش بگیرم، شوهرم قدم های کوچکی برمی دارد.
    برای اینکه بتواند 24 ساعت شبانه روز با من باشد، سالن زیبایی انکس ماساژ پر رونق خود را تعطیل کرده است، امیدوارم به حدی بهبود یافته باشم که بتوانم دوباره همه چیز را مستقل انجام دهم و شوهرم نیز بتواند مستقل به کار خود بازگردد.
    این برای هر دوی ما خوب بود که چندین زوج مرد هستند که به دنبال آن می روند و عشق خود را به یکدیگر در عمل نشان می دهند.
    اگر دوباره همه چیز خوب بود از طریق وبلاگ به شما اطلاع خواهد داد.
    جرارد

  6. راب وی. می گوید

    از شما برای به اشتراک گذاشتن داستان زیبای خود متشکرم پل! اصلاً تعجب آور نیستم که اگر دو نفر با قلب و ذهن وارد یک رابطه شوند، معمولاً به خوبی ایجاد می شود و این که رابطه با خانواده شوهر هم فقط خوب و خوشایند است. و خیلی خوب است که همه می توانند در اینجا در هلند ازدواج کنند. من و همسرم امیدواریم تایلند نیز این کار را انجام دهد. در پایان برای همه خوانندگان عشق و شادی بسیار آرزو می کنم.


پیام بگذارید

Thailandblog.nl از کوکی ها استفاده می کند

وب سایت ما به لطف کوکی ها بهترین کار را دارد. از این طریق می توانیم تنظیمات شما را به خاطر بسپاریم، به شما پیشنهاد شخصی بدهیم و شما به ما در بهبود کیفیت وب سایت کمک کنید. ادامه مطلب

بله، من یک وب سایت خوب می خواهم