زمان می گذرد
امسال بارها در طول اقامتم در هوآهین مجبور شدم به آهنگ پیتر کولویین با نام «پیر میشوی بابا» فکر کنم.
این درست است، اما من واقعاً تحت فشار نیستم. به هر حال، افزایش سن مزایای زیادی نیز دارد. کمی دیرتر به رختخواب می روید و کمی بیشتر استراحت می کنید. شما چیزهای کمتری برای نگرانی دارید و حدود ساعت چهار ساعت خوش است. حقوق بازنشستگی و همچنین AOW هر ماه به درستی در حساب بانکی شما ظاهر می شود، خلاصه زندگی آنقدرها هم بد نیست.
گاهی اوقات شما ناگهان مشغول برنامه ریزی برای تعطیلات بعدی هستید و با کمی شک به نرخ یورو نگاه می کنید. مشغول تعیین تاریخ سفر و انتخاب یک پرواز با قیمت مناسب. برای یافتن هتل های مناسب، سایت های رزرو را مشاهده کنید. به هر حال، این باید از طول یا عرض باشد، زیرا در حال حاضر برای یک لیوان آبجو در تایلند هزینه بیشتری پرداخت می کنید. زمانی که شما بیش از پنجاه بات برای یک یورو دریافت میکنید، مدتهاست که پشت سر گذاشتهایم. با نگاهی به گذشته، زندگی یک بازنشسته نیز جنبه های شادی کمتری دارد.
یکبار بود …
بله، زمانی در زندگی من بود که هنوز در تایلند مودبانه به عنوان آقای یا خون خطاب می شدم. به زودی همه چیز کمی دوستانه تر شد و من شروع به صدا زدن دختران و مردان جوان منطقه خود به نام کوچکشان کردم. از نظر آنها، Khun به عمو یا به سبک تایلندی به Loeng Joseph تبدیل شد. هنوز هم اختلاف سنی است، اما صادقانه بگویم در آن سال ها چنین احساسی نداشتم. همه اینها بیست سال پیش است و من کمتر از آن زمان احساس شادی نمی کنم، یا حداقل اینطور فکر می کنم. اما پس از آن... وقتی به عکس های آن زمان نگاه می کنم متوجه تفاوت های قابل توجهی می شوم. موهایم نازک شده و سایزم برعکس شده است. من راه حلی برای آن مو پیدا کرده ام. اجازه دادم کمی بیشتر شود. فقط کمی معمولی تر و وقتی در غرفه ام به کار می آید، کمی شکمم را می کشم. نه برای مدت طولانی زیرا در این صورت تنفس من به خطر می افتد.
مشتری دائمی
در طول ماهی که در هاهین در یک خانه ییلاقی اجاره ای زیبا گذراندیم، به من شغل یک پسر سفارش داده شد. راستش من خرید را دوست دارم، حداقل در مورد خرید غذا. سپس میتوانم ندانسته اثرم را روی چیزی که در شب به من ارائه میشود بگذارم. به عنوان یک سرآشپز سرگرمی، لذت واقعی است که بتوانید هر از چند گاهی خودتان آشپزی کنید. آنها قبلاً این مرد عجیب را کمی در بازار بزرگ سرپوشیده هواهین می شناسند. ابتدا نگاهی به اطراف بیندازید تا ببینید چه نوع سبزیجات، ماهی و گوشتی پیشنهاد می شود تا بتوانید کمی منو را شکل دهید.
من قبلاً مشتری ثابت یکی از سبزی فروشی ها و یک خانم ماهی خاص شده ام و همان چیزی که شما می گویید مشتری دائمی خانم گل هستم. همه وقتی من را می بینند همیشه به من لبخند می زنند و با من خطاب می کنند - تقریباً جرات نمی کنم آن را فاش کنم - پدر. من می دانم که در تجربه آنها به معنای یک عنوان محترم و محترم است، اما هنوز ...
مسلماً من دو پسر بالغ فوق العاده و سه نوه عزیز و همچنین دو عروس بسیار شیرین دارم. اما وقتی تاجران بازار که در ذهن من بیش از پنجاه سال دارند، مرا بابا خطاب میکنند، همیشه به شعر ترانه پیتر کولویین فکر میکنم: «بابا داری پیر میشوی، فقط قبول کن. شما می خواهید هر کاری که می توانید انجام دهید اما نمی دانید چگونه. زیرا شما هنوز سریع هستید، اما زودتر خسته می شوید. داری بزرگ میشی بابا، داری بزرگ میشی بابا.»
آره بچه
اینطوری می شود.
فقط افرادی که آن را تجربه کرده اند می دانند.
از آن لذت ببرید.
هیچ راه فراری نیست.
من از هر روز لذت می برم،
و همسرم که خیلی کوچکتر است مرا می شناسد و کمک می کند.
شیرین است، اینطور نیست؟
شود
یوسف عزیز
شما با همه باباهای اینجا در این وبلاگ و همه جاهای دیگر حتی در تایلند وجه اشتراک دارید... همه پدرها در حال پیر شدن هستند.
پیتر کوئلوین خاطرنشان می کند که تقریباً همه باباها بزرگتر نمی شوند، حداقل بین گوش ها، و زندگی می کنند تا خوب باشد، ..... انگار بچه ها قبلاً این کار را انجام نمی دهند. به ما!! !!!!!!!!