غروب روی آبراه
Ussiri Thammachot در سال 1947 در هواهین متولد شد. او ارتباطات جمعی را در دانشگاه چوکالانگکورن خواند و شروع به نوشتن کرد. در سال 1981 او سومین نویسنده تایلندی بود که جایزه SEA Write را با مجموعه داستان کوتاه "Khunthong، تو در سپیده دم برمی گردی" که این داستان نیز از آن سرچشمه می گیرد، برنده شد. داستان درباره یک معضل شیطانی و جهانی است: راه درست اخلاقی را انتخاب کنید یا به خود و خانواده اش لطف کنید؟
تایلند را کشف کنید (12): قبایل تپه، قبایل تپه
قبایل تپه تایلند اقلیتهای قومی هستند که عمدتاً در کوههای شمال این کشور زندگی میکنند. این گروه ها فرهنگ، زبان و سنت های منحصر به فرد خود را دارند که با فرهنگ غالب تایلندی متفاوت است. چندین گروه از قبایل تپه در تایلند وجود دارد که از جمله آنها می توان به همونگ، کارن، لیسو و لاهو اشاره کرد.
گدایان (داستان کوتاه)
آنچان (آنچالی ویواتاناچای)، نویسنده داستان کوتاه گدایان زیر، در سال 1952 در تونبوری به دنیا آمد. او از کودکی می نوشت، به ویژه داستان کوتاه و شعر. او به ویژه به دلیل مضامین خاص و استفاده بدیع از کلمات مورد تحسین قرار می گیرد.
کشف تایلند (11): آنیمیسم (باور به ارواح)
آنیمیسم نوعی دین باستانی است که طبیعت را زنده و با احساس می داند. این یک باور است که هر موجود زنده ای یک روح دارد. این بدان معناست که حتی چیزهایی مانند درختان، رودخانه ها و کوه ها نیز بر اساس سنت آنیمیست ها روح دارند. این روح ها به عنوان ارواح نگهبان در نظر گرفته می شوند که به اجرای هماهنگ زندگی کمک می کنند.
آثار کلاسیک در تایلند: "هتل کالیفرنیا" توسط ایگلز
تایلند برای دوستداران موسیقی زنده چیزهای زیادی برای ارائه دارد. به هر کجا که بروید و حتی در گوشه و کنار کشور، گروههای تایلندی یا گاهی فیلیپینی را خواهید یافت که با اطمینان موسیقی مینوازند. تلفظ زبان انگلیسی گاهی برای تایلندی دشوار است، اما شور و شوق نوازندگان کمتر از آن نیست.
قضات و وکلا نیز باید غذا بخورند... (از: داستان های تحریک کننده از شمال تایلند؛ شماره 59 و آخر)
این داستان در مورد گربه هاست. دو گربه و آنها با هم دوست بودند. آنها همیشه با هم به دنبال غذا می گشتند. در واقع آنها همه کارها را با هم انجام دادند. و یک روز به خانه ای رسیدند که گوشت گاومیش در راهرو برای خشک شدن آویزان بود.
داستان دیگری در مورد یک راهب. و این راهب ادعا کرد که می تواند جادو کند و از یک تازه کار خواست که با او بیاید. 'چرا؟' او درخواست کرد. "من به شما یک ترفند جادویی نشان خواهم داد. من خودم را نامرئی می کنم! من در آن خیلی خوب هستم، می دانید. الان خیلی دقیق نگاه کن اگر دیگر نمیتوانی مرا ببینی، بگو.
ببینید، این در مورد نیت است. این مهم است... (از: داستان های تحریک کننده از شمال تایلند؛ شماره 57)
این داستان مربوط به زمانی است که بودا زندگی می کرد. آن موقع یک زن بود، خوب، او واقعاً آن را دوست داشت. او در تمام طول روز در اطراف ساختمان های بیرونی معبد آویزان بود. یک روز خوب راهبی آنجا خوابیده بود و نعوظ پیدا کرد.
"در ساحل شب مای فیم"
«در ساحل شبانه مای فیم» داستان جدیدی از آلفونس ویجنتز است، که در آن او از طریق درخت انگور شنید که ژان، مردی از گنک، در تایلند خواهد بود. او و آلفونس از دور با هم دوست بودند. هفت سال بود که او را ندیده بود.
عدم قطعیت وجود تایلندی…
درست مانند ما، تایلندی ها نیز با مسائل زندگی و انتخاب های مهمی که باید انجام دهند، دست و پنجه نرم می کنند. در چنین شرایطی، بینی سفید معمولاً آن را با خانواده یا یکی از دوستان نزدیک خود در میان می گذارد. تایلندی با فالگیرها، نقشه خوان ها یا راهب پیر مشورت کنید.
مردی به مادرشوهرش علاقه داشت و همسرش که تازه بچه دار شده بود متوجه این موضوع شد. حالا بین زن و مادرشوهرش خوابید. وسط تشک دراز کشید.
نگاه کن که پدرت چگونه برنج می کوبد... (از: داستان های تحریک کننده از شمال تایلند؛ شماره 55)
این در مورد زنی است که شوهرش را وادار می کند تا همه چیز را برای او انجام دهد. مرد اهل روستای فائه بود و تنبل بود. تمام وقتش را با نوزادی که همیشه تکان می داد تا بخوابد می گذراند. سپس شوهرش پرسید: "شما برنج را له می کنید، باشه؟"
مردی هیچ کار فوری برای انجام دادن نداشت بنابراین در خانه ماند. گفت: «روز مرخصی می گیرم.» و سارافون همسرش را گرفت و رفت تا آن را درست کند. داشت سارافون همسرش را می دوخت و از جلو به عقب و جلو و عقب می دوخت که دوستش برای ملاقات آمد.
پدربزرگ من بزرگتر و قوی تر است و…! (از: داستان های تحریک کننده از شمال تایلند؛ شماره 53)
دو پیرمرد هر کدام یک نوه داشتند و آنها دو جوان شیطون بودند. این داستان در زمستان اتفاق می افتد و هر چهار نفر در اطراف آتش گرم می شدند. بچهها به گردن پدربزرگهایشان آویزان بودند و یکی از آنها گفت: قد بلندتر است، پدربزرگ شما یا من؟
درخت پلو
Alphonse Wijnants یک شاهکار زیبای جدید برای خوانندگان تایلند بلاگ دارد. بنشینید و از روایت قانع کننده و بصری آلفونس در مورد "درخت بازی" لذت ببرید. یک باید مطلق!
چرا جغد همیشه اینقدر غمگین به نظر می رسد (از: داستان های تحریک کننده از شمال تایلند؛ شماره 52)
این داستان در مورد درخت "شعله جنگل" (*) است. این درخت متعلق به حاکم بود و حبوبات زیادی داشت. یک روز میمونی آمد و درخت را تکان داد. همه غلاف ها افتادند. پلپ!
واعظ فریزی و بودا
فقط کمتر از نود و پنج درصد از جمعیت تایلند تا حد زیادی بودایی هستند. بودیسم دین/فلسفه ای است که در سال های اخیر بیشترین محبوبیت را در هلند به دست آورده است. دو مشاهدات که مرا وادار میکند تا امروز لحظهای در مورد شخصیت جذاب وزیر آناباپتیست، یوست هیدس هالبرتسما، که در سال 1843 اولین متن هلندی در مورد بودیسم را در بیش از یک جنبه منتشر کرد، فکر کنم.