وقتی استرویس به آیوتایا رسید، روابط دیپلماتیک بین سیام و جمهوری هلند عادی بود، اما همیشه اینطور نبود. از لحظه ای که کورنلیوس اسپککس در سال 1604 یک انبار VOC را در آیوتایا تأسیس کرد، روابط بین دو طرف وابسته به یکدیگر به طور قابل توجهی تغییر کرده بود. فراز و نشیب.

در حالی که بیشتر گزارش‌های هلندی از آن زمان کاملاً مشتاقانه در مورد سیام بودند، منابع سیامی معاصر به نظر می‌رسید که محفوظات لازم را در مورد اقدامات هلندی در سرزمین لبخندها تنظیم کنند. آنها VOC'ers را افرادی خشن و خشن می دانستند که می توانند متکبر و بی احترامی کنند. در دسامبر 1636، تعدادی از زیردستان پست تجاری VOC در آیوتایا به دستور پادشاه نزدیک بود توسط فیل ها زیر پا گذاشته شوند. پس از یک سفر با قایق تفریحی در چائو فرایا، آنها در حالت مستی به یک منطقه معبد - شاید Wat Worachet - وارد شده و شورش به راه انداخته بودند. گویی این کافی نبود، آنها همچنین به دنبال رویارویی در قلمرو تاجگذاری با چند تن از خدمتکاران شاهزاده Phra Si Suthammaracha، برادر کوچکتر پادشاه بودند. آنها بدون درگیری توسط گارد سلطنتی دستگیر نشدند و در انتظار اعدام به زندان افتادند.

تعدادی محدودیت بلافاصله بر VOC اعمال شد و پست تجاری توسط سربازان سیامی محافظت شد. Jeremias Van Vliet (حدود 1602-1663)، نماینده VOC در آیوتایا، به معنای واقعی کلمه - و در کمال تاسف VOC - مجبور شد برای عادی سازی دوباره زانوهای خود را خم کند. امروزه مورخان توافق دارند که پادشاه پراسات تانگ از این واقعه برای پایان دادن به درگیری طولانی مدت با آنتونیو ون دیمن (1636-1593) که در ژانویه 1645 به سمت فرماندار کل VOC در باتاویا ارتقا یافته بود، استفاده کرده بود. قرار دادن. از این گذشته، ون دیمن جرأت کرده بود که پادشاه سیامی را در نامه ای که برای عموم مردم خوانده شده بود، به لاویان در مورد توافقات محقق نشده بخواند.

در سال 1642، اندکی پس از اینکه ون ولیت آیوتایا را ترک کرد، سلطان سلیمان از ایالت سونگخلا تحت سلطه سیامی اعلام استقلال کرد. ون دیمن با اشاره ای به پایان رسید حسن نیت ارائه چهار کشتی VOC به عنوان پشتیبانی برای اکسپدیشن تنبیهی که توسط پراسات تانگ سازماندهی شده بود، اما هنگامی که فشار وارد شد، معلوم شد که هلندی ها، به خشم پادشاه سیامی، به قول خود عمل نکرده اند... چند ماه قبل از ورود استرویس به سیام، با این حال، چین‌ها دوباره اتو شدند و پراسات تانگ هدیه‌ای مجلل به تابلوی VOC در باتاویا که شامل یک تاج طلایی و کمتر از 12 فیل بود، تقدیم کرد. استرویس نیز مانند ون ولیت در یادداشت‌های روزانه و گزارش‌هایش نگرش نسبتاً مبهم نسبت به پادشاه سیامی داشت. او از یک سو از قدرت و ثروت خود می ترسید، اما از سوی دیگر، به عنوان یک پروتستان خداترس، از فقدان شعور اخلاقی و ظلم شاه به وحشت افتاده بود. این به ویژه زمانی مشهود بود که او با چشمان خود شاهد بود که پراسات تانگ چگونه سرکوبگر بی امان بود.

در 23 فوریه 1650، یان ون مویدن، نماینده وقت VOC در آیوتایا، برای شرکت در مراسم سوزاندن تنها دختر طبیعی پادشاه احضار شد. یان استرویس، همراه با تعدادی دیگر، به هیئت VOC تعلق داشت و به این ترتیب شاهد عینی این مراسم ویژه بود:در پلین، روبروی دربار، 5 برج چوبی و دکل‌های بسیار بلند ساخته شده بود که میانه‌های آن حدود 30 عدد بود و بقیه برج‌های مربعی دور کمر، حدود 20 متر ارتفاع داشتند. همه اینها به این دلیل است که ساختمان محفظه از طلای چندگانه ای که دیدن آن در لافورک پرآذین و تزئین شده به طرز شگفت انگیزی شگفت انگیز است، کمتر نیست. در وسط بزرگترین تورن یک اوتار بسیار گرانبها با طلا و سنگ های منبت کاری شده در حدود 6 فوت ایستاده بود که جسد شاهزاده خانم مرده را پس از حدود 6 ماه مومیایی کردن در دربار آورده بودند. در این روز با ردای سلطنتی و با زنجیر طلا، حلقه بازو و گردنبند، به اندازه سنگهای قیمتی دیگر از الماس تزیین می شد و در کنار هم قرار می گرفت. او همچنین با یک تاج طلایی بسیار گرانبها بر سر خود در تابوتی از طلای مرغوب، به ضخامت یک اینچ خوب بود: در اینجا او نمی خندد، اما مانند کسی که با دستانش در کنار هم دعا می کند و صورتش به سمت او بلند شده است، روی آن نشسته بود. بهشت کارگردانی شده است.

پس از دو روز در حالت گذاشتن، بقایای جسد سوزانده شد، اما در طی این فرآیند پادشاه توانست تشخیص دهد که جسد فقط تا حدی ذغال شده است. او بلافاصله به این نتیجه - قابل بحث - رسید که دخترش مسموم شده است و سموم موجود در بدن او روند احتراق را کند می کند. استرویس حیرت‌زده کاری را که پراسات تانگ انجام داد، توصیف کرد:او در یک دیوانگی ظالمانه یا همان شب، تمام زنانی را که در زندگی شاهزاده خانم عادت داشتند به او خدمت کنند و هر روز با او بودند، اعم از بزرگ و کوچک، را نگرفت و آنها را در بازداشت قرار داد. اکثر مورخان موافق هستند که به اصطلاح "مسمومیت" شاهزاده خانم ممکن است بهانه ای برای پادشاه کمی پارانوئید باشد تا تعداد زیادی از رقبای احتمالی را در یک لحظه از بین ببرد. یان استرویس چندان صریح نبود، اما به چند چیز مشکوک بود.

این اولین بار بود، اما مطمئناً آخرین بار نبود که رایگان بوتر هلندی ما در رویدادهای تاریخی در صف اول ایستاد:مدتی نگذشت که از ماجرای مذکور صحبت کردم، زیرا صحنه های تماشایی وحشتناکی صادقانه است که هیچ ظالمی در تمام ریسن من دیده نشده است. همانطور که قبلاً گفته شد، پادشاه می خواست دخترش را ببخشند، بدون اینکه به طور قطع مشخص شود که آیا کسی می تواند کسی را با مدرک قانع کند یا خیر. با این حال آنها می خواستند کوانسوی ها را کشف کنند و تحقیقات وحشتناک و ناعادلانه زیر برای این منظور انجام شد. پادشاه، طبق عادت، برخی از اربابان بزرگ هوو را با پیامی احضار کرد: هنگامی که آنها آمدند، سپس آنها را بردند و در زندان حبس کردند. بدین ترتیب تعداد زیادی از مردم بیگناه، اکثر بزرگ‌ترین افراد، و همچنین زنان و مردان، بازداشت شدند. Buyten de Stad Judia، در میدان Veldt، چند گودال از حدود 20 فوت در میدان ساخته شده بود، این گودال ها با زغال چوب پر شده بود و توسط برخی از سربازانی که به آن منصوب شده بودند، آنها را با وایجرهای بلند آتش زدند و منفجر کردند.

سپس تعدادی از متهمان را با بازوهای بسته شده از پشت در وسط یک دایره ضخیم به جلو آوردند. علاوه بر این، ابتدا او را با پاهایش در چند وان آب گرم قرار دادند تا پینه ها نرم شوند، که برخی از خادمان با چاقو آن را می تراشیدند. پس از انجام این کار، آنها را نزد برخی از مقامات هیرن و هیدنشه پاپن آوردند و از آنها خواسته شد تا داوطلبانه به گناه خود اعتراف کنند. اما sy sulks امتناع ویردن sy besworen و soo تحویل سربازان. دز سپس این منشن‌های فاجعه‌بار را با پاهای برهنه و خراشیده‌شان مجبور کرد تا از میان این برانت کویلن و روی زغال‌های درخشانی که در آن زمان توسط وایرها از کنار منفجر می‌شد، قدم بزنند. اکنون که از آتش بیرون آمده بود، پاهایش را گرفتند و چون جوشانده یافتند، این بدبختان را مجرم نگه داشتند و دوباره بستند. اما هیچ کس بدون سوختن کف پایش به آنجا راه نرفته است، و به این ترتیب اعلام می‌کند که کسانی که در این آزمایش بی‌معنی و بی‌رحمانه ایستاده‌اند، از آن زمان مرده بودند و رفتار دیگری با خود نداشتند. شاید به نظر می رسد که آنها از شانس ناراحت نیستند - با سرعت شگفت انگیزی از میان آتش پرواز کردند.

عده ای در آنجا افتادند و می توانستند دوباره از آنجا بیرون بیایند تا کشته شوند، اشکالی ندارد. اما در غیر این صورت هیچ کس به دست او نمی رسید و خود را به مجازات شدید ممنوع می کرد. در مفاصل تیره من دیده ام که برخی از Menschen کباب شده و زنده می سوزند. اینک کسانی که در روایتی به عنوان جنایت شمرده می‌شدند، سربازان از گرداب آتش فوق الذکر، او را پایین آوردند و در آنجا به چوبی بستند، و سپس اولیفانت بزرگی بیرون آوردند که جلاد را تدارک می‌داد، زیرا این را کوچکتر باید بداند. اینکه یکی هنکر را در سیام پیدا نمی‌کند، اما فیل‌ها در اینجا به عنوان جلاد عمل می‌کنند، که مطمئناً همیشه به خوبی مسیحیان عمل می‌کند، زیرا یکی دیگر را بدون مشکل و با خونسردی شکنجه می‌دهد و می‌کشد، که واقعاً بسیار وحشتناک است. و sodanigen انسان باید بسیار بدتر از هیولایی باشد که هرگز بدون دشمنی یا خرگوش دیوانه به همتایان خود حمله نمی کند.

سپس اليفانت او را هدايت كرد، ابتدا دور جنايتكاران گرديد و سپس با چوبي كه به آن بسته شده بود او را بالا برد و با پوزه اش او را به بالا پرتاب كرد و سپس او را در دندانهاي جلويي بيرون زده خود در بدن گرفت و دوباره پس از آن او را گرفت. آن را تکان می دهد و لگدها را خرد و خرد می کند تا روده ها و تمام احشاء بیرون بریزند. سرانجام عده‌ای از خدمتکاران آمدند و اجساد بسیار غرق‌شده را به دنبال رودخانه‌ای که در آن انداخته‌اند، کشیدند، جاده‌ای که آنجا لغزنده و لغزنده از Menschenbloedt بود. این مجازات رایج بود. اما برخی دیگر از جاده‌هایی که مردم به دنبال Stadts Poorten می‌رفتند، تا انتها در زمین حفر شده بودند. یدر که از آنجا رد می‌شد تحت تنبیه بدنی مجبور شد روی آن تف کند، کاری که من فقط باید مانند بقیه انجام می‌دادم. در این بین هیچ کس نمی توانست او را بکشد یا به او آب بدهد و بنابراین این منشن بدبخت مجبور شد از تشنگی بدبختی بیفتد، به نظر می رسید که Sonne آنجا در تمام طول روز و به ویژه در ظهر می سوخت. هزاران بار به عنوان رحمت بزرگ برای مردگان دعا کردند. اما کوچکترین دلسوزی وجود نداشت. این خشم و قتل وحشتناک 4 ماه طول کشید و هزاران نفر در آنجا جان باختند. من خودم 50 نفر را در یک روز و یک بار در یک صبح به تعداد مساوی کشته‌ام…»

هنوز تحت تأثیر خشونت کوری که همراه با این موج پاکسازی بود، یان استرویز و یان استرویز در 12 آوریل 1650 به کشتی سوار شدند. خرس سیاه، دوره به فورموسا. او هرگز به سیام برنگشت.

پراسات تانگ، که به درستی توسط استرویز به عنوان فردی ظالم توصیف شده بود، در اوت 1656 در خواب در آرامش درگذشت. پسرش شاهزاده چای در اولین روز پس از تاجگذاری از سلطنت خلع شد و کشته شد.

13 پاسخ به “یان استرویس، یک راه‌انداز رایگان هلندی در سیام (قسمت 2)”

  1. خنجر زدن می گوید

    گزارش هولناک

    Van Vliet همچنین به مجازات های وحشتناکی اشاره کرد.
    مانند قتل زنان باردار که اجساد آنها در زیر انبوه ساختمان های مهم در خاک دفن شده است، چنان ارواح شیطانی ایجاد می کند که ساختمان ها برای مدت طولانی محافظت می شوند.

    این که چگونه ایده وحشی نجیب یا مردمان غیراروپایی فاسد به وجود آمد یک راز باقی مانده است.

    • ریه جان می گوید

      دیرک عزیز،

      این یک افسانه گسترده و متأسفانه ماندگار است که ما این ایده مضحک که تمدن و ایده پیشرفت در تضاد با سعادت بشری است را مدیون مفهوم «بن سوواژ» فیلسوف روشنگری فرانسوی ژان ژاک روسو هستیم. در منطقه فرانسوی زبان، این مفهوم قبلاً در قرن شانزدهم توسط کاوشگر برتونی، ژاک کارتیه (16-1491) هنگامی که ایروکوئی ها را در کانادا توصیف کرد، استفاده شد و کمی بعد فیلسوف میشل دو مونتاین بود که آن را در توصیف آن به کار برد. تیپونامبای برزیلی در دنیای انگلیسی زبان، "وحشی نجیب" اولین بار در درام جان درایدن "فتح گرانادا" در سال 1557 ظاهر شد، بنابراین کمی قبل از انتشار کتاب استرویس. در رساله 1672 «تحقیق در مورد فضیلت» توسط سومین ارل شفتسبری در مناقشه با فیلسوف هابز به آن یک بنیاد علمی داده شد. به نظر من، "ابتدایی" با نیمه برهنه، "وحشی نجیب و شجاع" عمدتاً یک اختراع ادبی وابسته به عشق شهوانی بود که برای ارضای خوانندگان زن احساساتی و رمانتیک در قرن هجدهم طراحی شد.

      • خنجر زدن می گوید

        ریه جان عزیز

        موافقم، جایی که فکر می‌کنم روسو به‌ویژه بیشترین تأثیر را داشت.

        جملات آخرت کمی مرا متعجب کرد. به نظر من، به ویژه رمانتیسم نقش مهمی در قرن 19 داشت. بینشی که جوامع اروپایی ما پس از انقلاب صنعتی به هماهنگی انسان و طبیعت پایان داده بودند. و غیره فرار، واقعی یا در رویاها، به دنیای هماهنگ دیگری. ما هنوز با آن شاخه های آن رمانتیسیسم مانده ایم.

        یک مثال خوب گوگن است.
        اغلب ادعا شده است که اروتیسم نقش داشته است، اما شما البته می توانید آن را با انواع مجسمه های یونانی/رومی کلاسیک دوره قبل نیز تجربه کنید.

        با توجه به زیبایی زنان جاوه، استدلال شده است که برای یک ملوان متوسط ​​VOC یا حتی انگیزه واقعی (به ویژه توسط مورخان زن) جذاب بود.

        سپس هنگامی که میزان مرگ و میر در این کشتی ها - و آنهایی که به دلیل مرگ و میر ناشی از بیماری های گرمسیری - پس از ورود به چشمان شما می آیند، این ادعا در نور عجیبی ظاهر می شود.

        اتفاقاً که جوستن خیلی مرا مجذوب خود می کند، آن مرد از آداب و رسوم سیامی کاملاً آگاه بود و این زبان را روان صحبت می کرد. گاهی اوقات ادعا می شود که او به شدت با پدیده "لیدی پسر" مواجه شده است. برای استفاده از یک اصطلاح نابهنگام. اطلاعات کمی در مورد او وجود دارد.

        آیا ممکن است ادبیاتی در این مورد بدانید؟

  2. با فرنگ می گوید

    فوق العاده است، من از خواندن این نوع مشارکت های تاریخی لذت می برم.
    قطعات خوب انتخاب شده با کمی تلاش به راحتی قابل خواندن هستند.
    با تشکر از ریه جان.
    آیا او متخصص متون تاریخی است؟

    هر چند یک اخطار در مورد محتوا.
    قطعات متن مربوط به نیمه اول قرن هفدهم است و نمایندگان VOC این تصور را ایجاد می کنند که با انزجار و ناباوری به اعدام های وحشتناک نگاه می کنند.
    قابل توجه است، زیرا در همان زمان در هلند و اروپای غربی، محاکمه ها و محاکمه های هولناک جادوگران مشابه با شکنجه برای اعترافات اجباری، آزمایش آب و سایر شکنجه ها، خفه کردن و سوزاندن هنوز در جریان بود.
    و نه از جانب یک پادشاه قدرتمند، یک ظالم بر رعایای خود، بلکه از سوی شهروندان آزاد هلندی در برابر سایر هموطنان. افراد معقولی که اشکال حکومت را در دست داشتند.
    خیلی دردناک. نمونه اولیه کوری فرهنگی؟

    • خنجر زدن می گوید

      می فرنگ عزیز

      بلکه کوری تاریخ وجود دارد.

      همانطور که اغلب اتفاق می افتد، همه چیز به هم ریخته است، شکار جادوگران به سختی در هلند اتفاق افتاده است، اما در کشورهای اطراف وجود داشته است. مقایسه شما اشتباه است.

      البته اعمال بازجویی و شکنجه، مخصوصاً توسط ما انسان های مدرن، وحشتناک بود. اما، و باید گفت، این در یک رویه قضایی در حال توسعه اتفاق افتاد، به دانشمندانی مانند کورنرت فکر کنید. کشف آن در تفکر پراسات تانگ سخت است.

      و تقریباً همیشه، هر چقدر هم که سخت باشد، محاکمه و حکم دادگاه وجود داشت.

      ما به سختی می توانیم خود را در زمان و تفکر پدربزرگ هایمان قرار دهیم، چه رسد به پدربزرگ های قرن هفدهم یا قرون وسطی.

      گذشته یک کشور خارجی است، آنجا کارها را طور دیگری انجام می دهند.

    • ریه جان می گوید

      می فرنگ عزیز

      به نظر می رسد یان جانزون استرویز از نوشته هایش یک پروتستان خداترس و با احساس اخلاقی بالا بوده است. اما این امر مانع از آن نشد که او به عنوان فرزند جنگ هشتاد ساله بارها در نوشته های خود بیزاری خود را از پاپیست های روم ابراز کند یا به عنوان اسیر سابق عثمانی نسبت به اسلام مدارا کند. به درستی اشاره شده است که VOC خود از خشونت نه تنها علیه جمعیت بومی یا رقبای تجاری اروپایی، بلکه علیه پرسنل خود نیز کوتاهی نکرده است. یک مثال خوب، Joost Schouten بود، که قبل از Jeremias Van Vliet، که در متن ذکر شد، به عنوان تاجر رئیس VOC در آیوتایا بود. او در سال 1644 به لواط متهم شد و به سوزاندن در آتش محکوم شد. با این حال، به عنوان یک اقدام لطف و سپاسگزاری از خدمات ارائه شده به VOC، او قبل از سوزاندن خفه شد... یادداشت های روزانه Jeremias Van Vliet به وضوح استانداردی «دوگانه» را نشان می دهد که هلندی ها نسبت به Prasat Thong اتخاذ کردند. به نظر می رسد ون ویلت بیشتر از مشروب خواری پادشاه اذیت شده است تا اقدامات تشنه به خون او. برای مثال، اگرچه او با لحنی ناپسند نوشت که شاه از اجرای اعدام خود لذت می برد، اما بلافاصله در گزارشی از خشونت به عنوان وسیله ای «ضروری» برای دفاع از انسجام داخلی و امنیت سیام چشم پوشی کرد.

      • با فرنگ می گوید

        ممنون از پاسخ واضح و دقیق شما
        اینجوری میتونم بفهمم
        اخلاق چیز عجیبی است و همیشه جای خود را به سود می دهد.

  3. با فرنگ می گوید

    دیرک عزیز
    من چیزی را با هم قاطی نمی کنم افرادی مانند Jan Struys و همراهانش از VOC کور فرهنگی بودند. آنها در مورد آنچه که پادشاه شیزوفرنی سیام، پراسات تانگ، با رعایایش انجام می‌داد، غیرقابل درک بودند (ر.ک: "به عنوان یک پروتستان خداترس، از فقدان عقل و ظلم اخلاقی پادشاه ناامید شده است").
    در همان دوره زمانی، زنان بی‌شماری (و برخی از مردان) در هلند مورد بدرفتاری و شکنجه به همان اندازه بی‌رحمانه و غیرانسانی قرار گرفتند و سپس به طرز بی‌رحمانه‌ای اعدام شدند.
    تحت عنوان محاکمه، اعترافات به زور از طریق شکنجه انجام شد، در آن حالت قانون اساسی که هلند آن زمان بود، بله!
    شهروندان به دیگر شهروندان این حق را داده بودند که بر آنها حکومت کنند. نه مانند سایر کشورهای اروپایی که پادشاه در آن مسئولیت داشت.
    بله، آن اعترافات و نحوه به دست آوردن آنها در تمام پرونده های محفوظ از تمام محاکمات موجود است. اما آنها اعترافاتی هستند که تحت شکنجه اجباری شده اند. و سپس به هر آنچه که می خواهند از شما بشنوند اعتراف می کنید. غیر انسانی.
    به اصطلاح جادوگران تقریباً هر کسی را که می‌شناختند تحویل دادند تا بتوانند نام‌هایی را نام ببرند. بنابراین زنجیره ای از فرآیندها و فرآیندهای انبوه پدید آمدند.
    بنابراین، سوابق آن محاکمه ها نمی تواند چیزی را توجیه کند، همانطور که شما می خواهید من باور کنم. آنها فرآیندهای ساختگی هستند.
    اتفاقاً تعداد بیشتری از زنان در حین شکنجه جان باختند یا خودکشی کردند و هرگز محاکمه نشد!

    و تفاوت "انسانی" همانطور که اشاره کردم این است که در سیام توسط یک حاکم تصادفی که پارانوئید است اتفاق می افتد. چیزی شبیه لویی چهاردهم.
    در هلند به طور سیستماتیک توسط دولتی انجام شد که - شهروندان در بین شهروندان - از یک سیستم قانونی استفاده می کند. مردم عقل سلیم، درست است؟
    آزار و اذیت یهودیان چند قرن بعد نیز از این رویکرد مدنی ـ قضایی پیروی کرد. رژیم قوانینی وضع کرد که به سادگی اعمال می شد.
    این به نظر من غیرانسانی تر از رفتار افراطی تصادفی یک پادشاه مبتلا به شیدایی آزار و اذیت است. بنابراین استالین پارانوئید همه همکاران و مخالفان خود را کاهش داده است و بیشتر از هیتلر مردم را کشته است.
    با این وجود، نوعی احترام به "رهبری" استالین همچنان حفظ می شود، در حالی که هیتلر - به درستی! - مورد انتقاد قرار می گیرد. این کوری سیاسی است.

    من درک می کنم که شما به عنوان یک هلندی نمی خواهید بدانید که هلندی ها زمانی غیرانسانی و غیرقابل تحمل بودند یا هنوز هستند. یا اینکه مرتکب اعمال غیرانسانی می شدند. این حق شما بر بی گناهی است.
    با این حال، به این نتیجه رسیدم که شما اطلاعات نادرستی دارید.
    در هلند به همان اندازه که در سایر نقاط اروپا افراد زیادی به جرم جادوگری تحت تعقیب قرار گرفتند.
    اولین "بزرگترین" محاکمه رسمی جادوگران در هلند در سال 1585 انجام شد.
    آخرین محاکمه بزرگ جادوگران، نه در رورموند در سال 1622، بلکه در سال 1674 قبل از نیمکت الدرمن لیمبریخت انجام شد. این زن، انتگن لویتن، پس از چندین بازجویی و شکنجه در سلولش خفه شده پیدا شد. توضیح: شیطان آمده بود با روبان آبی او را خفه کند!
    تقریباً همه چیز در والکنبورگ در سال 1778 خراب شد! اما زن می توانست روی ترحم حساب کند.
    مردم هلند بهتر از مردم سیام نبودند.

    پانویسها و منابع
    http://www.abedeverteller.nl/de-tien-grootste-heksenprocessen-van-nederland/
    https://historiek.net/entgen-luyten-heksenvervolgingen/67552/
    https://www.dbnl.org/tekst/dres005verb01_01/dres005verb01_01_0017.php
    https://www.ppsimons.nl/stamboom/heksen.htm

    نقل قول: «اسناد رویه دادگاه های جادوگری مطالب خواندنی عجیبی است. قضاتی که افراد را به خاطر جنایاتی که نمی توانستند مرتکب شوند به اعدام محکوم می کنند. به مدت سه قرن، بین سال های 1450 تا 1750، قضات در هلند با جادوگران و جادوگران مبارزه کردند.
    Rijckheyt، مرکز تاریخ منطقه (Brunssum، Gulpen-Wittem، Heerlen، Nuth، Simpelveld و Voerendaal)
    http://www.rijckheyt.nl/cultureel-erfgoed/heksenprocessen-limburg

    • خنجر زدن می گوید

      می فرنگ عزیز

      الان همه دنیا درگیره!

      شما ظاهراً اصل بحث من را از دست داده اید، نکته این است که نباید گذشته را با علم امروز قضاوت کنید.

      مسلم است که افراد زنده تقریباً همیشه خود را برتر از دیگران می دانند. کسانی که در گذشته بودند

      شاید شما هم در آن زمان تصمیماتی مشابه آنها می گرفتید.

      و اگر هنوز هم دوست دارید بخوانید، «فراتر از تفکر سیاه و سفید» اثر پروفسور دکتر. سطل کامپیوتر در دست.

      • با فرنگ می گوید

        اوه، دیرک عزیز
        من فکر می کردم که ریه جان با مقاله خود که با این وجود در دو قاره منعکس می شود، تمام / نیمی از جهان را وارد کرده است.
        بعلاوه، این امر مسلم نیست (منظور شما از آن چیست؟ حقیقت عالی؟ شاید خدایی؟ از بهشت ​​آمده است؟ از شیطان؟) که افراد زنده "تقریبا همیشه خود را برتر از گذشته می دانند".
        من از مطالعه علمی در این مورد مطلع نیستم.

        همچنین به این دلیل نیست که من حقوق بشر را رعایت می‌کنم، روی آی‌پد گوگل جستجو می‌کنم، یا روی قلبم رویه‌ای با فناوری پیشرفته دارم که از یک مصری از زمان فراعنه احساس بهتری داشته باشم! از نظر فیزیکی البته به خاطر اون جراحی!
        انسان 70 سال است که در مفهوم، طراحی، ذهن و جسم و همچنین اخلاقش همین بوده است. اگر می‌توانستید یک هومو ساپینس مربوط به 000 سال پیش را در مدرسه خلبانی قرار دهید، پس از آموزش می‌توانست مانند خلبانان امروزی با هواپیما پرواز کند.
        ذهن انسان هنوز دقیقاً به همان شکل کار می کند.

        علاوه بر این، تنها از زمان انقلاب کشاورزی نوسنگی (حدود 10 سال پیش) است که خیر و شر، خشونت و قانون به شدت افزایش یافته است. خوب، پس از آن جوامع، شهرها، قدرت، ثروت و دارایی، حاکمان و رعایا یا بردگان، اهلی‌سازی، خودسری، قدرت مطلق و طمع آمدند. برابری از بین رفت.
        درست است، تکامل است، به همان اندازه که مشکل آب و هوا اکنون بد است.

        فکر می‌کنم بیشتر مردم دنیا نسبت به هم‌عصران سابق خود احساس بهتری ندارند.
        شما فقط نمی خواهید ببینید که «همزمان» در طول تاریخ جهان، افکار، اعمال، عقاید، نیات، تصمیمات (سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و غیره) خوب و بد در کنار هم وجود دارند. از نظر دیالکتیکی متحد شده اند.
        مقاله لونگ جان به همان اندازه جذاب است، زیرا نشان می‌دهد که چگونه در همان دوره زمانی (قرن هفدهم) مردم (جان استرویس و پراسات تانگ) به روش‌های متضاد گرفتار بی‌اخلاقی و هنجارهای اخلاقی شدند - سیاه و سفید، به علاوه منهای. اما پراسات تانگ بیش از یک جنگجوی داعش خود را غیراخلاقی نمی دانست.

        و اینجا میرسیم به اصل مطلب! این یک واقعیت است که افراد و کل گروه های مردم معاصر در سال 2018 نسبت به سایر افراد و گروه های این زمان در سال 2018 احساس برتری می کنند.
        (اما یک جنگجوی داعش فکر می‌کند که از نظر اخلاقی خیلی خوب عمل می‌کند. من و شما فکر می‌کنیم که او خیلی بد عمل می‌کند. Anno 2018. منافع همه مهم است... همیشه به نفع کسی است.)

        شرق با خیر و شر بسیار دیالکتیکی برخورد می کند، مانند دو شاخه روی یک درخت. نماد یین و یانگ را ببینید. سفید و سیاه است.
        از آنجایی که موسی، عیسی و محمد، ما در غرب فقط می توانیم خوب و بد را در یک یا یا یا ببینیم. ما بدون رحم قضاوت و محکوم می کنیم! (مذاهب صحرا به خوبی به ما خدمت کرده اند. همچنین به رسانه های اجتماعی، جادوگری واقعی مراجعه کنید.)
        چرا شرق؟ یک مثال از تجربه خودم:
        دفعات بی‌شماری وقتی در مورد کسی در تایلند نظر می‌دهم (اکنون آن را بیاموزم)،
        مردم تایلند به من پاسخ می دهند: بله، آن مرد ممکن است الان اینجا بی ادب باشد، اما شاید او پدر خوبی برای فرزندانش در خانه باشد... شما نباید قضاوت کنید.

        آه، پروفسور پیت اِمر... آیا این مردی نیست که در تمام بررسی‌های ممکن به دلیل تفکر قطبی‌سازی بیش از حد ساده‌سازی شده، به دلیل یک نفس آزاردهنده، به دلیل ذهنیت غیرقابل قبول (علمی)، به دلیل استفاده از خود سیاه‌پوست به شدت مورد انتقاد قرار می‌گیرد. تفکر سفید و سفید کتاب خوبی که به من دادی
        به جای آن بخوانید: یووال نوح هراری، Sapiens; یا Homo Deus… همچنین کتاب الکترونیکی.

        • خنجر زدن می گوید

          می فرنگ عزیز

          هر دانشجوی سال اول تاریخ می آموزد که یک محقق باید با احتیاط با منابع تاریخی برخورد کند. مرده ها نمی توانند از خود دفاع کنند.
          خیلی زود احساس برتری اخلاقی و قضاوت در مورد همه آن افراد راحت می شود.

          نظر شما در مورد Prof.Dr.PCEmmer پایین تر است. این مرد یک متخصص شناخته شده بین المللی در زمینه گسترش اروپا و تاریخ برده داری است.

          این واقعیت که پژوهش او برای منتقدان مناسب نیست، بیشتر در مورد متفکران درست سیاسی می گوید که هیچ استدلالی جز ad homini ندارند.

          • با فرنگ می گوید

            بواه، من فکر می‌کنم همه آن بحث‌ها تقریباً روی توپ است و نه روی مرد.
            که قابل توجه است.
            آخرین کتاب او عصبانیت زیادی را برانگیخت، نه خشم.
            وقتی پسرت کاملاً اشتباه می‌کند اما نمی‌خواهد آن را ببیند عصبانی می‌شوی...
            همه تفکر «استعماری» او را متناقض و متناقض توصیف می کنند.
            این نیز به معنای چیزی است. هیچکس جرات مخالفت با استالین یا هیتلر را نداشت…
            پس پروفسور دکتر هم نباید در تضاد باشد.
            آیا شما شاگرد او هستید؟
            در هر صورت من از شما تشکر می کنم که هر دو در یک سطح به صحبت ادامه دادیم و از فحش دادن استفاده نکردیم.
            این در مورد هر دوی ما چیزهای زیادی می گوید.

  4. تینو کویس می گوید

    خیلی خوبه، ریه جان، که این تاریخ را در دسترس ما قرار دادی. من هم از این داستان ها لذت می برم.
    خوشبختانه، پادشاه پراسات تانگ نمی دانست یان استرویس در مورد او چه نوشته است، وگرنه یان نیز پایان بدی داشت. که امروز تفاوتی ندارد.


پیام بگذارید

Thailandblog.nl از کوکی ها استفاده می کند

وب سایت ما به لطف کوکی ها بهترین کار را دارد. از این طریق می توانیم تنظیمات شما را به خاطر بسپاریم، به شما پیشنهاد شخصی بدهیم و شما به ما در بهبود کیفیت وب سایت کمک کنید. ادامه مطلب

بله، من یک وب سایت خوب می خواهم