نقشه باستانی آیوتایا – عکس: ویکی پدیا

درست مثل خیلی ها فرنگ امروز ون دو کوتره نیز شیفته نگرش سیامی ها نسبت به تمایلات جنسی بود:

"کنار این چیزها را در میان ساکنان آن پادشاهی و ساکنان پگو دیدم، که همه اربابان بزرگ، طبقه متوسط ​​و حتی مردم خرده پا، دو ناقوس بر سر آلت تناسلی دارند که در گوشت نفوذ می کنند. آنها حباب ها را برونسیول می نامند. آنها به اندازه نت ها ظاهر می شوند و صدای بسیار واضحی دارند. اربابان بزرگ دو و حتی چهار تا دیگر می پوشند. در جمع پنج پرتغالی از یک ماندارین دیدن کردم. او به تازگی دستور داده بود که با یک جراح تماس بگیرند تا یکی از برونسیول ها را از او خارج کنند، زیرا به او آسیب رسانده بود. همانطور که در آن کشور مرسوم بود، این جراح بدون شرم آن حباب را از جلوی چشمان ما برداشت. ابتدا با تیغ سرش را باز کرد و یک حباب بیرون آورد. او سر چشم را دوخت تا بعداً که خوب شد، عمل را تکرار کند و حباب برداشته شده را دوباره داخل آن بگذارد. این شگفت انگیز است که آنها چگونه می توانند با این چیزهای زشت ارتباط برقرار کنند. بعد از آن درباره مخترع آن، ملکه پگو به من گفتند. زیرا در زمان او ساکنان آن پادشاهی به اعمال همجنس گرایی بسیار علاقه داشتند. او قانون شدیدترین مجازات را وضع کرد و آن این بود که زنان باید زیر دامن خود را از ناف تا پایین باز نگه دارند، به طوری که هنگام راه رفتن ران هایشان باز باشد. او این کار را کرد تا مردان ذائقه زنان را بیشتر کنند و لواط را کنار بگذارند.»

ون دو کوتره در خاطرات رنگارنگ خود درباره موضوعات متعددی صحبت کرد که در سیام بر او تأثیر گذاشته بود، از شکار فیل گرفته تا بزدلی مردان سیامی تا تنبیه بدنی وحشتناکی که پادشاه سیامی اعمال کرده بود. در یکی از جالب‌ترین قسمت‌ها، او تأیید کرد که پایتخت سیامی مملو از آثار غارت شده‌ای است که سیامی‌ها از کامبوج دزدیده بودند. همه این آثار بعداً پس از سقوط و غارت آیوتایا توسط برمه‌ها در سال 1767 به‌طور جبران‌ناپذیری از دست رفت:

"در داخل معابد چراغ‌ها و مجسمه‌های برنزی زیادی در اطراف وجود داشت. به بلندی یک مرد بالغ که به دیوارها تکیه داده است. آنها مانند رومیان باستان لباس پوشیده بودند و برخی از آنها چوب در دست داشتند. دیگران شیرهای زنجیر شده را در دست داشتند. این مجسمه های برنز جامد بسیار واقعی به نظر می رسید. چهل سال پیش این مجسمه ها در یکی از شهرهای ویران شده پادشاهی کامبوج پیدا شدند. اهالی این شهر را در میان کوه ها یافتند و نمی دانستند چه مردمی در آنجا زندگی می کردند. این یافته «انگکور» نام داشت. با قضاوت بر اساس کیفیت تصاویر یافت شده، ساکنان آن احتمالا رومی بوده اند…”

یاکوب کورنلیس ون نک

تعداد تصاویری که ون دو کوتره با آن مواجه شد در هر صورت بسیار چشمگیر بود. به گفته او، در یک سالن بزرگ معبد نزدیک کاخ کمتر از 3.000 نفر وجود داشتند. "بت ها"....

با این حال، اقامت او در آیوتایا پس از درگیر شدن در دسیسه های خورخه دو موتای دومینیکن و مجبور به فرار سرسختانه ناگهان به پایان رسید. در بهار 1602 پس از درگیری با VOC در بندر پاتانی تقریباً دوباره جان خود را از دست داد. علیرغم هشدارهایی که در مورد حضور هلندی ها داده شده بود، او با یک آشغال کاملاً بارگیری شده در این بندر لنگر انداخت. در آخرین هفته سپتامبر 1602، کاپیتان هلندی - و بعداً شهردار آمستردام - یاکوب کورنلیس ون نک یک تیم شناسایی را در نزدیکی ماکائو که توسط پرتغالی ها و همه آنها - به استثنای خردسالان - اسیر شده بودند، فرستاد. در کشتی - اعدام شده بود. ون نک که از ماجراهای آنها بی خبر بود، پس از اینکه هیچ کس برنگشت، لنگر را در 3 اکتبر وزن کرد و به پاتانی رفت تا یک پست تجاری برای تجارت فلفل ایجاد کند.

دریاسالار VOC Jacob Van Heemskerck

دریاسالار VOC Jacob Van Heemskerck

دقیقاً در لحظه ای که ون دو کوتره نیز به پاتانی رسید، سه روز بعد دریاسالار VOC یاکوب ون هیمسکرک نیز با خبرهایی در مورد سرنوشت غم انگیز هلندی هایی که به دست پرتغالی ها افتاده بودند، به آنجا رسید. ون همسکرک شش اسیر جنگی پرتغالی را در کشتی داشت و ون دو کوتره مانع از اعدام آنها به عنوان تلافی شد. علیرغم این واقعیت که او چند بار در کشتی های VOC دعوت شد تا در آنجا غذا بخورد، واضح بود که هلندی ها به او بی اعتماد بودند و این دو طرفه بود. هر شب ون دو کوتره به دلیل عدم اعتماد به این تجارت به کشور عقب نشینی می کرد و این به درستی در قسمت زیر از خاطرات او مشاهده می شد:

"متوجه شدم که اگر در شب اتفاقی بیفتد، نمی‌توانم به تنهایی از این آشغال‌ها دفاع کنم. رفتم روی زمین بخوابم و نگهبان زباله های بار شده را فقط به چهار برده سپردم. هنگام شب، هلندی‌ها آمدند و قایق را در کمان و عقب قایق سوراخ کردند و به آرامی اما مطمئناً ظرف را با آب پر کردند. هنگامی که برده ها در حوالی نیمه شب از خواب بیدار شدند، آشغال تقریباً غرق شده بود. یکی از آنها به من هشدار داد و من بلافاصله راه افتادم تا ببینم آیا چیزی برای نجات وجود دارد یا خیر. وقتی به بندر رسیدم، زباله ها پر از آب در ته آن بودند. چون جزر و مد بود با عصبانیت عصبانی اصرار کردم که تماشا کنم، اما نتوانستم جلوی آن را بگیرم. دریا بالا آمد تا آشغال واژگون شد. به همین دلیل دوباره همه چیزهایی را که داشتم از دست دادم…».

وان دو کوتره آنقدر باهوش بود که اجازه داد هفت روز در هفته، شبانه روز، تعدادی مزدور ژاپنی او را در پاتانی همراهی کنند و این چیز خوبی بود زیرا VOC می خواست او را بکشد. هلندی ها و همدستان محلی آنها موفق به کشتن مخاطب محلی او، آنتونیو د سالدانا، شدند و خانه ای را که ون دو کوتره در آن اقامت داشت، محاصره کردند، اما در نهایت مجبور شدند دست خالی را تخلیه کنند.

پس از رویارویی تاسف بار خود با VOC، Jakobus van de Koutere کاملاً خود را وقف تجارت سنگ های قیمتی کرد و عمدتاً با شاهزاده هندی بیجاپور تجارت کرد و این هیچ آسیبی به او وارد نکرد. در ماه مه 1603 با دونا کاتارینا دو کوتو در گوا ازدواج کرد. ازدواجی که با برکت دو پسر همراه بود. سه سال بعد، به عنوان یک پیک تاج اسپانیایی-پرتغالی، سفری پرماجرا از طریق زمین انجام داد تا از طریق بغداد و آلپو به لیسبون برود. اما در دریای مدیترانه توسط دزدان دریایی موری دستگیر شد و به عنوان برده مسیحی در یک قلعه تونس زندانی شد. با این حال، با حمایت فرانسه، او می تواند باج داده شود. در سال‌های بعد، او خستگی ناپذیر در خاور دور در جستجوی ثروت سفر کرد و ماجراجویی‌های متعددی را تجربه کرد که در آن مستبدان غیرقابل اعتماد شرقی، مقامات کوچک پرتغالی، غارتگران هلندی VOC، دزدان دریایی بی‌رحم مالایی و دزدان بی‌رحم کاروان‌های عرب نقش اصلی را ایفا کردند.

با این حال، پس از بازگشت او به گوا، به زودی مشخص شد که برادران کوتره با پرتغالی ها به خوبی کنار آمده اند. تا آن زمان آنها موفق شده بودند از اخراج از مستعمرات شرق بر اساس دو فرمان سلطنتی از 1605 و 1606 مانند همه غیر پرتغالی ها اجتناب کنند. شوهران پرتغالی خود با ارسال عریضه هایی که به طرز ماهرانه ای بین منافع پرتغالی ها و هلندی ها تعادل برقرار می کردند و شاید هم رشوه های کمی داشتند، توانستند برای سال های آینده از خطر دور بمانند، اما در بهار 1623 آهنگ آنها به پایان رسید. آنها دستگیر و به لیسبون تبعید شدند و در نهایت به ظن همکاری با هلندی ها به زندان افتادند.

چند ماه بعد، شریک تجاری آنها، ثروتمند آلمانی فرنائو دو کرون، عامل آسیایی فوگرها، نیز دستگیر و اخراج شد. در هر دو مورد، حسادت این غریبه های ثروتمند ممکن است در تصمیم گیری برای دستگیری آنها و مصادره اموال آنها نقش داشته باشد. با این حال، دادگاه اسپانیا موفق شد برادران را آزاد کند و پس از آن یاکوبوس به دولت استعماری پیوست مادرید. او با شور و اشتیاق فراوان به فرمانداران هند گزارش داد که چگونه می توانند VOC را در این منطقه به بهترین نحو از بین ببرند یا تحریم کنند. به عنوان مثال، او نه تنها از ایجاد یک ارتش دائمی در هند، بلکه از ایجاد ناوگانی متشکل از 12 کشتی جنگی با سلاح سنگین حمایت کرد.از نوع دانکرک و با خدمه ترکیبی فلاندری-اسپانیایی که به VOC طعم طب خود را بچشند... این امر به او نشان شوالیه در Order of St.

علیرغم فعالیت‌های پرمشغله‌اش، او در سال‌های 1623-1628 وقت پیدا کرد تا خاطرات خود را به پسرش استبان دیکته کند که آن‌ها را در سه جلد با عنوان خروشان «ویدا» نوشت. de Jacques de Coutre, Natural de la ciudad de Bruges, puesto en la forme que esta, por su hijo don Estevan de Coutre' همراه این نسخه خطی از آن زمان در کتابخانه ملی مادرید نگهداری می شود و دارای ترجمه انگلیسی و هلندی است. دومی در سال 1988 با ویرایش یوهان وربرکموئز و ادی استولز با عنوان "سرگردان آسیایی – داستان زندگی ژاک دو کوتر، تاجر الماس بروژ 1591-1627' در EPO

یاکوبوس ون دو کوتره در ژوئیه 1640 در ساراگوسا درگذشت، زمانی که او در هیئت سلطنتی اسپانیا بود که برای حمله به کاتالونیا آماده می شد. این که ون دو کوتره در عین حال از نظر اجتماعی اهمیت پیدا کرده بود، با این واقعیت ساده ثابت می شود که در آن تابستان طاقت فرسا، مردم تلاش کردند تا اجساد او را به مادرید منتقل کنند، جایی که با اجازه سلطنتی، آنها را به طور رسمی در مقبره ای در کلیسای کوچک سن آندرس د به خاک سپردند. لس فلامنکوس

9 پاسخ به "تجربه های ژاکوبوس ون دو کوتره، یک ماجراجوی بروژ در سیام و اطراف (قسمت 2)"

  1. کیسپاتایا می گوید

    خواندن در مورد این تاریخ بسیار جالب است.

  2. AHR می گوید

    قطعه بسیار جالب "آخرین هفته سپتامبر 1602" باید "1601" باشد. Van Heemskerk در 7 نوامبر 1601 به پاتانی رسید. Van Heemskerk در 19/20 اوت 1602 وارد شد. Van de Koutere 3 روز قبل از Van Heemskerk وارد شد، بنابراین حدود 16/17 اوت 1602 بود. بین 20 و 22 اوت 1602 کمتر از 6 کشتی هلندی در پاتانی پهلو گرفت. ورود Koutere و گم شدن آشغال / محموله آن برای من تازگی داشت.

    • ریه جان می گوید

      میخ روی سر، در واقع باید آخرین هفته سپتامبر 1601 باشد. زمانی اتفاق می‌افتد که همزمان روی چندین مقاله تاریخی کار می‌کنید و بیش از حد بی‌دقت مطالعه می‌کنید. من به روح شرافتمندانه خود قول می دهم که از این به بعد بهتر بخوانم ... شرح جیمز ما در مورد ماجراجویی اش در پاتانی از یک جنبه روشنگر بود زیرا او همچنین به عنوان مثال شهرت انسانی که ون نک در VOC از آن برخوردار است را تأیید کرد. تاریخ نگاری و او بر رفتار مؤدبانه خود، برخلاف ظاهر تا حدی خشن تر ون هیمسکرک، تأکید کرد. این واقعیت که کمتر از 1602 کشتی هلندی در پاتانی در اوت 6 لنگر انداخته بودند، همه چیز مربوط به پست VOC برای تجارت فلفل بود، که توسط Jakobus به عنوان یک خانه چوبی به سبک "فلاندری" توصیف شد.

  3. همتا می گوید

    ریه جان عزیز
    2 روز از داستان تاریخی شما لذت بردم چاپو!!

  4. تینو کویس می گوید

    برای تمام قدرت های اروپایی در شرق، تجارت و جنگ به طور جدایی ناپذیری پیوند خورده بودند. یان پیترز کوئن گفت: جنگ تجارت است و تجارت جنگ است.

    • راب وی. می گوید

      در آنجا فوراً به ناخوشایندترین (؟) مرد مملکت زنگ میزنید که در زمان خودش هم از جاهای مختلف به او گفته بودند که کارها می تواند کمی انسانی تر باشد. من نقل قول ها را به طور صمیمانه نمی دانم، اما امیدوارم بسیاری از شما تا به حال بدانید که جانشین او (یا سلف او چه بود؟) اقدامات جی پی را به عنوان بی جهت وحشیانه محکوم کرد.

      ما از آن شهرت چشمگیری کسب کرده ایم. هلند به عنوان بی رحم ترین مردم روی زمین شهرت پیدا کرد. به عنوان مثال، یک مالایی در سال 1660 نوشت: «به آقایان گوش کنید، از شما خواهش می کنم، هرگز با هلندی ها دوست نشوید! آنها مانند شیطان رفتار می کنند، جایی که آنها بروند هیچ کشوری در امان نخواهد بود!». بسیاری از افراد هلندی/VOC را به عنوان سگ های شیطانی، غیرقابل اعتماد، عقب مانده، دروغین و ظالم نفرین کرده اند.

      تجارت جنگ است، جنگ تجارت است. ذهنیت VOC آیا هنوز سوالی دارم یا این بخشی از فرهنگ هلندی بود؟

  5. فرانک اچ ولاسمن می گوید

    داستان خوب، کمی طولانی است. اما در غیر این صورت شما نمی فهمید، فکر می کنم؟

  6. TheoB می گوید

    چیزی که در این دوگانگی جالب توجه من را جلب کرد این بود که جیمز و برادرش جوزف هر دو با زنی از خانواده دو کوتو ازدواج کرده اند. خواهران؟

  7. Lieven Cattail می گوید

    با کمال میل بخوانید. داستان بسیار مفصل و جالب. من واقعاً از تمام خطرات و ماجراهایی که این مرد پشت سر گذاشت و همچنین توانست زنده بماند شگفت زده شدم.
    لطفا بیشتر از این


پیام بگذارید

Thailandblog.nl از کوکی ها استفاده می کند

وب سایت ما به لطف کوکی ها بهترین کار را دارد. از این طریق می توانیم تنظیمات شما را به خاطر بسپاریم، به شما پیشنهاد شخصی بدهیم و شما به ما در بهبود کیفیت وب سایت کمک کنید. ادامه مطلب

بله، من یک وب سایت خوب می خواهم